English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
control and warning center سیستم کنترل و اعلام خطر
Other Matches
control center مرکز کنترل عملیات
control center مرکزکنترل
area control center مرکز کنترل منطقهای
control and reporting center تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی
drop zone control center مرکز کنترل منطقه بارریزی یا فرود
air control and reporting center (c.r.c. مرکز کنترل و گزارش هوایی
tactical air control center مرکز کنترل نیروی هوایی تاکتیکی کنترل هوایی تاکتیکی
center to center method روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
warning توجه به خط ر ممکن
warning که روشن میشود تا نشان دهد یک چیز خط رناک ممکن است رخ دهد
warning اطلاع
as a warning to others برای عبرت دیگران
as warning to برای عبرت
warning اخطاریه دادگاه
warning هشدار
warning اژیر هشدار
warning عبرت
warning اعلام خطر
warning زنگ خطر
warning اشاره
warning تحذیر
warning اخطار
warning اگهی
warning اعلام خطر کردن هشدار
warning خبر
early warning اعلام خطر کردن
warning lights چراغهشدار
early-warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
warning device وسیلههشدار
warning system سیستم الارم
warning system سیستم خبردهنده
early-warning اعلام خطر کردن
early warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
warning agent گند گاز
local warning سیستم اعلام خطر محلی
local warning اعلام خطر محلی
warning order دستور اگهی
warning plate صفحههشدار
warning track منطقهجریمه
warning radar رادار هشدار دهنده
warning pipe لوله سرریز
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
warning cries فریادهای هشدار
warning light چراغ خطر
warning light لامپ خطر
warning line خط اخطار
warning net شبکه اعلام خطر
warning net شبکه اژیر
issue a warning اخطار صادر کردن
warning pipe لوله خبر
He took no heed of my warning. به اخطار من توجهی نکرد
warning signal علامت خطر
warning sign علامت اخطار
storm warning پرچم قرمز با مرکز سیاه یا 2چراغ قرمز بعلامت باد شدید
warning sign علامت احضار
warning signal علامت اعلام خطر
danger warning level مقدار موجودی کالا که میبایست همیشه در انبارموجود باشد
airborne early warning راداراعلام خطر نصب شده روی هواپیما
danger warning level حداقل موجودی
foil warning line حلقهاخطارخنثیکننده
oil warning light چراغهشدارروغن
on-air warning light نورهشدارنورروشن
air alert warning اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
airspace warning area منطقه اعلام خطر هوایی
air warning net شبکه اعلام خطر هوایی
airborne early warning اعلام خطر هوابرد
small craft warning پرچم قرمز یا چراغ قرمزبعلامت باد شدید و دریای خطرناک
battery warning light چراغهشدارباطری
The warning light seems to have malfunctioned. چراغ خطر به نظر می رسد دچار نقص فنی شده است.
sabre and epee warning line خطهشداردرمسابقهاپوشمیشیربازی
oil pressure warning indicator شاخصهشدارفشارروغن
main beam warning light اشعهاصلینورهشداردهنده
low fuel warning light چراغهشدارکمبودبنزین
seat-belt warning light چراغهشدارکمربندایمنی
door open warning light چراغهشداربرایبازبودندر
Drive on dimmed headlights ! [Warning to drivers] با نور پایین حرکت کنید! [هشدار به رانندگان]
center وسط ونقطه مرکزی
center مجمع
center سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
off-center <idiom> عجیب وغریب
center درمرکز قرارگرفتن
center تمرکز یافتن
center مرکز
center میان
center متمرکز کردن
center گروه مرکزی
center شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center سانتر
off center خارج از مرکز
center نقط ه میانی چیزی
center قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center کیان
center کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center متمرکز نقطه اتکاء
center نقطه گره
center ice قسمت بی طرف زمین
symmerty center مرکز تقارن
center of symmerty مرکز تقارن
center piece میانه
center land خط میانی
center lathe ماشین تراش متمرکز
center line خط محور
center of resistance مرکز مقاومت
center spuare زاویه تمرکز
center of thrust امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
center piece قسمت میانی اسباب روی میز
center strap نوار پهن تور تنیس
center grinding دستگاه سنگ متمرکز
center spot نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
center sleeve مرغک ماشین تراش
center sleeve مرکز مجوف
center wing بال میانی
center section بال میانی
center punch مرکز منگنه
center punch مرکز سوراخ
center punch سنبه نشان
center of mass مرکز جرم
center line اسه
center line خط مرکز
center of gravity مرکزگرایی
center of buoyancy مرکز تعادل شناوری
center of buoyancy مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
center of burst مرکز ترکش گلوله
center of burst مرکزاصابت گلوله
center of dispersion مرکز پراکندگی
center of dispersion مرکزمستطیل پراکندگی گلوله ها
center of gravity گرانیگاه
center of gravity مرکز ثقل
center of pressure مرکز فشار
center of gyration نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
center of mass مرکز حجم هدف
center of mass مرکز هیولای هدف
center of mass مرکز هدف
center of lift مرکز برا
center line خط میانی زمین
center line خط وسط زمین
center line خط صفر
center line مرکزدوران
center mark مرکز سوراخ
center mark علامت مرکز نشانه مرکز
center of impact مرکز ترکش گلوله مرکزاصابت
vasoconstrictor center مرکز انقباض عروق
provision center مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
provision center مرکز توشه
primary center مرکز اولیه
primary center مرکز عمده
pintle center مرکز لولای جنگ افزار
pintle center نقطه لولا
operation center مرکز عملیات
nerve center مرکزفرماندهی
nerve center مرکز عصبی
message center مرکز پیام
luminescent center هسته لومینسانس
local center مرکز محلی
lathe center مرکز یا محور دوران ماشین تراش
inversion center مرکز وارونگی
regional center مرکز منطقهای
relay center مرکز باز پخش
whole blood center مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
three center bonding پیوند سه مرکزی
switching center مرکز راه گزینی
speech center مرکز گویایی
sleep center مرکز خواب
signal center مرکز پیام
signal center مرکزارتباطات
signal center مرکز مخابرات
shopping center بازار
shopping center مرکز فروش
training center مرکز اموزش
school center مرکز اموزش
wheel center مرکز چرخ
respiratory center مرکز تنفسی
reserve center مرکز اموزش احتیاط
reserve center مرکز احتیاط
information center مرکز جمع اوری اطلاعات
information center مرکز اطلاعات
four center arch قوس جناغی چهار پرگاری
direction center مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
She is the center of attraction . آن زن همه را بسوی خودش می کشد
The city center . میدان ( مرکز ) شهر
dead center <idiom> کاملا وسط
How do I get to city center? چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
computing center مرکز محاسبات
computer center مرکز کامپیوتر
community center مرکزاجتماع
community center ساختمان محل انجمن
communication center مرکزارتباطات
communication center مرکز مخابرات
chiral center مرکز کایرال
center web مرکز چرخ
center web هسته
center stripe خط میانی زمین
convalescent center یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
convalescent center بیمارستان ثابت منطقهای
cost center مرکز هزینه زا
filter center مرکزتوزیع اطلاعات
filter center مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com