English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
control flag پرچم کنترل فرامین
control flag پرچم نشان دهنده دستورات
control flag پرچم کنترل
Other Matches
zero flag پرچم صفر
flag نشانهای که محتوای ثبات یا نتیجه صفر است
flag پرچم ساعت شطرنج
flag خسته شدن دونده دراخر مسابقه
flag پرچم مخابره
flag تخته سنگ
flag پرچم افراشتن افراشتن
flag بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flag نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flag 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flag جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود
flag ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
flag فرآیند یا وضعیت یا موقعیتی که یک پرچم را تنظیم میکند
flag ثباتی که حاوی بیتهای پرچم و وضعیت CPU است
flag پژمرده کردن
flag ازپا افتادن
flag سست شدن
flag ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flag باپرچم علامت دادن
flag پرچم
flag بیرق
flag علم
flag دم انبوه وپشمالوی سگ
flag زنبق
flag برگ شمشیری
flag سنگ فرش
flag جاده سنگ فرش
flag پرچم دار کردن پرچم زدن به
flag سنگفرش کردن پایین افتادن
flag lieutenant اجودان تیمسار
flag pole میله پرچم
flag officer افسر پرچم
flag officer دریابان
flag officer دریاسالار دریادار
flag officer افسر دریایی
square flag پرچممربع
flag lieutenant اجودان
rectangular flag پرچممستطیلی
flag officer افسر پرچمدار تیمسار فرماندهی ناو
flag officer امیر
trade follows the flag تجارت کشورهای مشترک المنافع با انگلستان
flag of convenience کشتی با پرچم غیر
flag of convenience پرچم اسایش
flag waving میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag waving اهتزاز پرچم
flag-waving میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag-waving اهتزاز پرچم
flag days روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
beach flag پرچم مشخصه ساحلی
flag officer تیمسار
corner flag پرچم کرنر
flag hoist بالا بردن پرچم
alphabetical flag پرچم الفبا
flag football نوعی فوتبال با 6 تا 9 نفر درهر تیم
flag bridge پل تیمساران
flag boat کرجی نشان دار
flag bridge پل پرچم
flag bag کیف پرچم
flag byte لقمه پرچم
flag captain فرمانده ناو سرفرماندهی
flag feather شاه پر
flag shapes اشکالپرچم
flag with Schwenkel پرچمبادنباله
centre flag پرچموسطی
flag hoist مخابره با پرچم
flag guard نگهبان پرچم
parts of a flag اجزایپرچم
white flag پرچم سفید
white flag پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
yellow flag پرچم زرد بمعنای خطر درجلو
flag guard گارد پرچم
flag day روز پرچم
flag day هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
flag discrimination مخالفت یک کشور با حمل کالاهای خود توسط کشتیهای غیر
linesman flag پرچم خط نگهدار
range flag پرچم میدان تیر
device flag پرچم دستگاه
red flag پرچم قرمز اتومبیل رانی
green flag پرچم ازاد بودن مسیر مسابقه اتومبیلرانی
royal flag پرچم سلطنتی
garrison flag پرچم پادگانی
checkered flag پرچم شطرنجی سفید و سیاه پایان مسابقه اتومبیلرانی
sign flag پرچم علامت
signal flag پرچم مخابراتی
guide flag پرچم راهنما
flag git ذره پرچم
guide flag پرچم هادی
national flag پرچم ملی
diver's flag پرچم قرمز با نوار سفید روی قایق برای هشدار به قایقرانان تا از منطقه غواصی دور شوند
numeral flag پرچم شمارهای
interment flag پرچم احترام شهدا
post flag پرچم پادگانی
flag boat کرجی پرچم دار
post flag پرچم میدان صبحگاه
house flag پرچم شرکت
protest flag پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
so strike one's flag پرچم خودراخواباندن
so strike one's flag کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
flag ship کشتی پیشرو
flag semaphore سیستم مخابره با پرچم سیستم علایم پرچم
sweet flag اگیرترکی
sword flag زنبق زرد
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
black flag پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
black flag پرچم دزدان دریایی
flag secretary منشی تیمسار
flag rank افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
flag ship ناوسرفرماندهی کشتی حامل دریادار
flag ship ناو سر فرماندهی
caution flag پرچم اعلام خطر
flag waver مضطرب سازنده تولیدکننده هیجان عمومی
flag waver اشوب کن
flag wagging پرچم جنبانی
flag wagging اشاره باپرچم
flag stop توقف
flag stop ایست
flag stones تخته سنگهایی که برای سنگ فرش بکار میرود
flag station جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
beach flag پرچم شاخص اسکله
alphabet code flag پرده مخابره حروف یا اعداد
overflow flag bit بیت پرچم سرریز
A white flag is a sign ( token ) of surrender. پرچم سفید علامت تسلیم است
to be like waving a red flag in front of a bull [American] کسی را خشمگین کردن
to be like waving a red flag in front of a bull [American] کسی را برافروختن
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull. تا اسم زن قبلی او [مرد] را آوردم خونش به جوش آمد.
control وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
control فرمان
control توپزن دقیق
control نظارت و ممیزی کردن
control نظارت کردن
control بازرسی کردن
control کنترل کردن فرمان
control اختیار
control بازرسی نظارت جلوگیری
control بازدید
control واپاد
control سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
control کنترل کردن مهار کردن
control کنترل کردن
control نظارت کردن تنظیم کردن
control بازرسی
control کنترل بازبینی
control کاربری
control کنترل
control نظارت
self control خودداری
self control مسک نفس
self control کف نفس
self control قوه خودداری
control مهار
control اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
I cant help it. It is beyond my control. دست خودم نیست
self-control خودداری
self-control خودگردانی
self-control خویشتنداری
to keep under control تحت نظارت نگه داشتن
indirect control کنترل غیرمستقیم
input control کنترل ورودی
fire control کنترل یا هدایت اتش
fiscal control نظارت مالی
intensity control پیچ رنگ
intensity control کنترل شدت
fiscal control کنترل مالی
inventory control کنترل موجودی
image control کنترل تصویر
ignition control کنترل احتراق
fire control سیستم کنترل اتش
fire control کنترل کردن اتش کنترل اتش
hold control نافم همزمانی
fire control کنترل اتش
horizontal control کنترل افقی در نقشه برداری اندازه گیری بر دو سمت نقشهای
fire control دستگاه کنترل اتش توپخانه
hue control پیچ فام
shading control پیچ فام
inventory control کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
line control کنترل خط
linearity control نافم خطی
disaster control روش کنترل سوانح
ground control کنترل زمینی
direct control کنترل مستقیم
digital control کنترل دیجیتالی
load control تنظیم با بار خارجی
loop control کنترل حلقه زنی
disaster control روش مقابله با سوانح و بلایا
light control کنترل روشنایی
light control کنترل نور
lateral control کنترل جانبی
lateral control کنترل در عرض جبهه
electronic control تنظیم الکترونیکی
level control کنترل سطح
lever control کنترل اهرمی
lift control کنترل اسانسور
lighting control کنترل روشنایی
electric control کنترل الکتریکی
magnetci control کنترل فرمان مغناطیسی
electronic control کنترل الکترونیکی
flood control سیل بندی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com