Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
control panel device
ابزار تابلوی کنترل
Other Matches
control panel
تابلوی کنترل
control panel
صفحه کنترل قسمتی از کنسول کنترل کامپیوتر که حاوی کنترلهای دستی است
control panel
پانل مخصوص نصب کنترل ها
control panel
تابلوی فرمان
control panel
صفحه کنترل
central control panel
تابلوی مرکزی کنترل
central control panel
مرکز کنترل
device media control language
نوعی زبان که توسط مدیرپایگاه داده استفاده میشودتا شرح فیزیمی پایگاه داده راروی یک دستگاه ذخیره دیسک ایجاد کند
panel
قاب تختهای قاب تزئینی
panel
نقاشی روی چوی
panel
پانل
panel
تابلوی برق
panel
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
panel
صورت اسامی اشخاص
panel
تخته کوبیدن
panel
یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشان دهندههای وضعیت
panel
ورقه درپوش
on the panel
جزوصورت گرفته
on the panel
ثبت شده
panel
بخش مسط ح محفظه با قط عات کنترل و سوکت
panel
نمایشگر ویدیو و mouse را نگه می دارد
panel
چاپگر
panel
یچ ها که به اپراتور امکان کنترل عملیات کامپیوتر یا وسیله جانبی را میدهد
panel
جعبه کلیدبرق
panel
صفحه نمودارجعبه سویچها
panel
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel
قاب عکس
panel
قاب سقف
panel
قطعه
panel
هیئت تشک پالان
panel
صفحه
panel
تابلو
panel
تابلوی عقب کامپیوتر که اتصالات به رسانههای جانبی مثل صفحه کلید
panel
هیئت
panel
قطعه مستطیلی شکل
panel
صفحه کلید
panel
صفحه تقسیم برق
panel
پرده مخابرات
panel
پرده شبکه مخابرات
panel
میزگرد
panel
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
panel
قاب گذاردن حاشیه زدن به
panel interview
مصاحبه میزگرد
panel work
تنکه سازی
panel wall
اگین دیوار
panel truck
یک نوع خودرو برای حمل بیسیم و غیره
code panel
رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
veneer panel
صفحه روکش
panel house
جنده خانه
panel truck
بارکش کوچک موتوری
panel screen
صفحه
panel work
تخته کوبی
touch panel
صفحه حساس به تماس
operating panel
تابلوی عملکرد
marking panel
پرده شناسایی
drapery panel
چین پرده ای
access panel
پانل یا قابی که برای اسانترکردن تعمیرات وبازرسی براحتی برداشته و یانصب میشود
the panel of a door
تنکه در
patch panel
تابلوی سرهم بندی
to panel a door
تنکه بدر گذاشتن
to panel a dress
جامه زنانه را با تیکهای ازرنگ دیگر اراستن
to panel a wall
دیواری را تخته کوبی کردن
panel formwork
قالببندی پیاده شونده
panel formwork
تخته قالب بندی بتن
marking panel
پرده علامت گذاری مین
sail panel
صفحهقایقرانی
panel code
علامت رمزپرده شناسایی
panel code
کد پرده مخابرات
panel box
جعبه تابلو
panel board
تابلوی برق
trim panel
آرایندهتختهمیانی
built in panel
تابلوی نصب
scuttle panel
صفحهحبله
data panel
دکمهاطلاعات
radiator panel
صفحهرادیاتور
maintenance panel
تابلوی نگهداشت
middle panel
قابچوبیمیانی
panel discussion
بحث میزگرد
panel cutout
فیوز تابلو
modesty panel
صفحهحفظعفت
marking panel
پرده مخابرات
solar panel
پهنهی آفتابگیر
back panel
صفحه عقبی
ceiling panel
لقط
photovoltaic panel
تابلویقدرتزاینوری
side panel
حاشیهکناری
signal panel
پرده مخابرات
graphic panel
تابلو نگارهای
feeder panel
تابلوی تغذیه
front panel
تابلوی جلو دار
door panel
بخش مسطح درب
distribution panel
تابلوی توزیع
plywood panel
تخته چندلا
fuse panel
پانل فیوز
fuse panel
تابلوی فیوز
front panel
مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
switch board panel
تابلو کلید
touch sensitive panel
صفحه حساس به تماس
plasma panel display
وسیله نمایش مسطح باحبابهای کوچک نئون
overhead switch panel
صفحهکلیدبالایسر
flat panel display
صفحه نمایش مسطح
electrical connection panel
صفحهاتصالبهبرق
solar cell panel
صفحهباطریخورشیدی
plasma display panel
صفحه نمایش گازی
video connection panel
صفحهاتصالبهنمایشگر
liquid crystal bar graph panel indicator
شاخص گراف- میله بااستفاده از قطعات کریستال مایع
device name
نام دستگاه
device
دستگاه
device
دستگاه اسباب وسیله
v , device
ارم مدال شجاعت ارتش امریکا
device
تجهیزات
device
لیستی از تقاضاهای کاربران یا برنامه ها برای استفاده از یک وسیله
device
ماشین یا وسیله کارا
device
چاشنی
device
اسباب
device
شعار دستگاه
device
اختراع
device
حیله
device
یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
device
فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
device
ابزار
device
وسیله
device
خارضامن
device
عامل
device
فزاره
device
اپارات
device
شیوه
device
الت
device
ضامن
device
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
device
وسیله جانبی
I/O device
دستگاه داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
device
PRN برای پورت چاپگر
device
CON برای صفحه کلید و صفحه نمایش
device
اهمیت وسیله جانبی نصب شده توسط کاربر یا کامپیوتر مرکزی که روشی که CPU یک سیگنال وقفه آن را دریافت میکند بیان کرده است
device
کلمه اختصار بیان کننده یک پورت یا وسیله ورودی / خروجی مثل COM برای پورتهای سری
device
تمهید
device
برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
device
روش برنامه نویسی که نتیجه آن برنامهای خواهد بود که به هر سخت افزار جانبی قابل اجرا است
device
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
device
مشخصه یکتا و کد انتخاب شده برای هر وسیله جانبی
device
کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
device
وسیلهای مثل صفحه تصویر یا چاپگر که اجازه نمایش اطلاعات میدهد
device
که برای ورود و خروج داده یا پردازنده به کار می رود
nonohmic device
دستگاه غیر اهمی
send only device
دستگاهی شبیه یک ترمینال که قادر است داده ها را به کامپیوتر ارسال کند ولی نمیتواند داده ها را از ان دریافت کند
output device
دستگاه خروجی
sequential device
دستگاه ترتیبی
safety device
خارضامن
microcoding device
دستگاه ریزبرنامه نویسی
bistable device
دستگاه دوپایا
MCI device
وسیله چند رسانهای قابل تشخیص که با درایور درست در کامپیوتر نصب شده است
binary device
دستگاه دو حالته
pull device
عامل کششی
pull device
ماسوره کشش مین
fastening device
پوچگیره
electroreceptive device
وسیله برقی
switching device
تجهیزات سوئیچینگ
safety device
دستگاه ضامن
measuring device
تجهیزات اندازه گیری
semiconductor device
دستگاه نیمه هادی
bending device
کج گیر
overcurrent device
دستگاه حفافت
storage device
دستگاه انباره
point device
کاملا راست
point device
بسیار درست
combination device
ماسوره ترکیبی مین ماسوره مرکب
passive device
دستگاه منفعل
communication device
دستگاه ارتباطی
picking device
دستگاه ورودی برای واردکردن داده روی صفحه نمایش
peripheral device
دستگاه جنبی
symbolic device
دستگاه سمبلیک
peripheral device
دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
synchronous device
دستگاه همزمان
storage device
انباره
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
sighting device
وسیله نشانه روی
overload device
فیوز گرمایی
sighting device
دوربین دستگاه نشانه روی
pressure device
عامل فشاری مین
spooling device
وسیلهای که نوار را نگه می دارد و اطلاعات را از دیسک برای ذخیره سازی دریافت میکند
clamping device
وسایل قید و بست
pressure device
ماسوره فشاری
pointing device
دستگاه اشاره گر
pointing device
وسیله ورودی که محل نشانه گر را روی صفحه کنترل میکند طبق حرکت آن توسط کاربر
point device
بی عیب
storage device
دستگاه انبارش
storage device
دستگاه ذخیره
storage device
دستگاه ذخیره سازی
synchronous device
دستگاه همگام
locking device
ابزار
discrete device
دستگاه گسسته
To take someone in . to device ( fool ) someone .
کسی را گول زدن
So dont try to device yourself .
سعی نکن خودت را گول بزنی
device driver
برنامه راه اندازی دستگاه
device driver
برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
timing device
ساعتی
timing device
وسیله
ignition device
وسیله احتراق
analog device
دستگاه قیاسی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com