English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 94 (6 milliseconds)
English Persian
controlled passing عبور کنترل شده
controlled passing عبور ومرور کنترل شده
Other Matches
passing در گذشت
I am just passing through. از اینجا عبور میکنم.
I am just passing through. فقط از اینجا میگذرم.
passing away وفات
passing off به اسم دیگری معامله کردن
passing پاس دادن
passing رد شده
passing بالغ بر
passing فانی
passing گذرنده
passing زود گذر
passing shot ضربه دور از دسترس
passing on the oath رد قسم
passing parameter پارامتر عبوری
passing parameters پارامترهای عبور پارامترهای گذر
passing place محل پیش بینی شده برای تلاقی در راههای شوسهای
passing place گذاره
passing lane فاصله بین دو یار که میتوان از انجا توپ را پاس داد
passing game حمله با استفاده از پاس به جلو
passing bell زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
passing bell ناقوس مرگ
passing action عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
light passing گذر نور
light passing عبور نور
passing the ownership مالکیت مافی الذمه
swift passing زودگذر
token passing روش کنترل دستیابی به شبکه محلی با استفاده از بستههای Token. ایستگاههای کاری پیش از دریافت Token نمیتوانند داده ارسال کنند
passing through the eclipse کسوف
with each passing year با گذشت هر سال
It was just a passing fancy. یک فکر وخیال زود گذری بود
passing through the eclipse گذرازمیانهخسوف
token passing گذراندن نشانه
passing prohibited عبورممنوع
passing on the oath to the other party رد قسم به طرف مقابل
passing away of oneself in god فناء فی الله
The untively death ( passing away ) … درگذشت نا بهنگام ...
controlled مهار شده
self-controlled خوددار
self controlled خوددار
controlled کنترل شده
Many thanks for the sympathy shown to us [on the passing of our father] . خیلی سپاسگذارم برای همدردی شما [بخاطر فوت پدرمان] .
display controlled نمایش منطقه در روی صفحه رادار راداری که تصویر ان مستقیما نشان داده میشود
controlled war جنگ پیش تنظیم
controlled fragmentation مهمات با ترکش کنترل شده گسترش کنترل شده ترکشها
radio-controlled وسیلهایکهبوسیلهسیگنالهایرادیوییکارکند
controlled atmosphere جو واپاده
remote-controlled دستگاهکنترلازراهدور
controlled war جنگ محدود
close controlled رهگیری بروش کنترل نزدیک
controlled effects اثرات کنترل شده
controlled economy اقتصادارشادی
controlled economy اقتصاد تحت کنترل
controlled burning اتش زنی کنترل شده
controlled company شرکتی که تحت کنترل شرکتی باشد
controlled burning اتش زنی واپاده
controlled atmosphere هواسپهر واپاده
controlled atmosphere اتمسفر کنترل شده
controlled atmosphere گاز محافظ
controlled area منطقه کنترل شده
controlled area منطقه ممنوعه
controlled airspace قسمتی از هوا یا فضا در ابعادو اندازههای معین که سرویس کنترل هوایی برای ان تدارک دیده شده است
controlled airspace فضای هوایی کنترل شده
close controlled همکاری نزدیک
controlled variable متغیر کنترل شده
controlled effects جنگ افزارهای با اثرات کنترل شده
controlled environment محیطی که در ان کمیتهایی ازقبیل دما فشارترکیب اتمسفری تابشهای یونیزه کننده و میزان رطوبت در مقادیر مناسب برای موجودات زنده یا سخت افزارنگه داشته میشوند
controlled exercise مانور کنترل شده
controlled mosaic موزاییک تنظیم شده
controlled sampling نمونه گیری کنترل شده
controlled reprisal انتخاب بررسی شده راه کار انتخاب کنترل شده راه کار
controlled rectifier یکسوکننده تنظیم پذیر
controlled port بندرکنترل شده
controlled port بندر نظامی کنترل شده
controlled pattern بارریزی کنترل شده هوایی بارریزی با استفاده ازگسترش معین چترها
controlled net شبکه مخابراتی کنترل شده مدار کنترل شده مخابراتی
controlled inventory موادکنترل شده اقلام بررسی شده
controlled exercise تمرین کنترل شده
controlled mosaic موزاییک کنترل شده
controlled interception رهگیری کنترل شده
controlled inventory اقلام ذخیره کنترل شده
computer controlled machine دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
controlled stick steering دسته دنده خودکار
controlled stick steering دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
controlled access road راه با ورودی محدود
silicon controlled restifier یکسو کننده کنترل شده سیلیکانی
solenoid controlled valve سوپاپ الکترومغناطیسی
remote-controlled points نقطهکنترلازراهدور
controlled thermonuclear reaction جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
automatically-controlled door درکنترلخودکار
broadcast controlled air interception نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند
raven's controlled projection test ازمون فرافکنی کنترل شده ریون
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com