Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
convalescent center
یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
convalescent center
بیمارستان ثابت منطقهای
Other Matches
convalescent
بهگرا
convalescent
در حال بهبودی
convalescent home
نقاهت خانه
center to center method
روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
center
سانتر
center
کیان
center
مجمع
center
تمرکز یافتن
center
درمرکز قرارگرفتن
center
تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center
متمرکز نقطه اتکاء
center
نقطه گره
center
سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center
شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center
قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center
قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center
نقط ه میانی چیزی
center
وسط ونقطه مرکزی
center
مرکز
center
میان
off-center
<idiom>
عجیب وغریب
center
گروه مرکزی
center
متمرکز کردن
off center
خارج از مرکز
education center
مرکز اموزش
education center
اموزشگاه
feeding center
مرکز تغذیه
filter center
مرکزتوزیع اطلاعات
cost center
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
cost center
مرکز هزینه زا
four center arch
قوس جناغی چهار پرگاری
documentation center
مرکز اسناد
filter center
مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
data center
مرکز داده
dead center
مرکز سکون و بی حرکتی
data center
مرکز داده ها
dead center
نقطه مرگ
diffracting center
مرکز پراشنده
direction center
مرکز هدایت عملیات
cost center
تمرکز هزینه
direction center
مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
information center
مرکز اطلاعات
control center
مرکزکنترل
center web
هسته
center stripe
خط میانی زمین
center strop
نوار پهن تور تنیس
center strap
نوار پهن تور تنیس
center spot
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
center sleeve
مرغک ماشین تراش
center sleeve
مرکز مجوف
center wing
بال میانی
center section
بال میانی
center web
مرکز چرخ
chiral center
مرکز کایرال
control center
مرکز کنترل عملیات
center spuare
زاویه تمرکز
computing center
مرکز محاسبات
computer center
مرکز کامپیوتر
community center
مرکزاجتماع
community center
ساختمان محل انجمن
communication center
مرکزارتباطات
communication center
مرکز مخابرات
center punch
مرکز منگنه
information center
مرکز جمع اوری اطلاعات
three center bonding
پیوند سه مرکزی
switching center
مرکز راه گزینی
speech center
مرکز گویایی
sleep center
مرکز خواب
signal center
مرکز پیام
signal center
مرکزارتباطات
wheel center
مرکز چرخ
signal center
مرکز مخابرات
vasoconstrictor center
مرکز انقباض عروق
whole blood center
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
She is the center of attraction .
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
detention center
بازداشتگاه
How do I get to city center?
چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
provision center
مرکز توشه
dead center
<idiom>
کاملا وسط
The city center .
میدان ( مرکز ) شهر
shopping center
بازار
shopping center
مرکز فروش
operation center
مرکز عملیات
nerve center
مرکزفرماندهی
nerve center
مرکز عصبی
message center
مرکز پیام
luminescent center
هسته لومینسانس
local center
مرکز محلی
lathe center
مرکز یا محور دوران ماشین تراش
pintle center
نقطه لولا
pintle center
مرکز لولای جنگ افزار
primary center
مرکز عمده
training center
مرکز اموزش
school center
مرکز اموزش
respiratory center
مرکز تنفسی
reserve center
مرکز اموزش احتیاط
reserve center
مرکز احتیاط
relay center
مرکز باز پخش
regional center
مرکز منطقهای
provision center
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
primary center
مرکز اولیه
inversion center
مرکز وارونگی
center of dispersion
مرکز پراکندگی
center line
خط میانی زمین
center line
خط مرکز
center line
اسه
center line
خط محور
center land
خط میانی
center ice
قسمت بی طرف زمین
center grinding
دستگاه سنگ متمرکز
center grinding
سنگ چاقو تیزکنی
center line
خط وسط زمین
center line
خط صفر
center of burst
مرکزاصابت گلوله
center of burst
مرکز ترکش گلوله
center of buoyancy
مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
center of buoyancy
مرکز تعادل شناوری
center mark
علامت مرکز نشانه مرکز
center mark
مرکز سوراخ
battery center
مرکز اتشبار
center line
مرکزدوران
center gravity
گرانیگاه
center gage
مرکز سنج
center board
ته قایق بادبانی
center base
میدان مرکزی
center back
بازیگر میانی خط عقب
center back
بک میانی
burst center
مرکز گلوله
burst center
مرکز ترکش
brain center
مرکز مغزی
before top center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
center circle
دایره وسط زمین
center circle
دایره میانی
center distance
فاصله مرکزی
center forward
بازیگر نوک حمله
center forward
نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center forward
سانترفوروارد
center fire
اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
center drill
مته متمرکز
center drill
مته مرکز
center distance
فاصله ازمرکز
before bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
center lathe
ماشین تراش متمرکز
center punch
سنبه نشان
center bit
مته سه نبش
center of impact
مرکز ترکش گلوله مرکزاصابت
center of gyration
نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
center of symmerty
مرکز تقارن
active center
مرکز فعال
aerodynamic center
مرکز ایرودینامیکی
center of mass
مرکز هدف
after bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
center of lift
مرکز برا
center of mass
مرکز هیولای هدف
center of mass
مرکز حجم هدف
center piece
میانه
center piece
قسمت میانی اسباب روی میز
center of thrust
امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
symmerty center
مرکز تقارن
center of resistance
مرکز مقاومت
center punch
مرکز سوراخ
center of pressure
مرکز فشار
center of mass
مرکز جرم
after top center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
center of gravity
مرکزگرایی
center of gravity
گرانیگاه
center of dispersion
مرکزمستطیل پراکندگی گلوله ها
center of distribution
مرکز پخش
center of gravity
مرکز ثقل
top dead center
نقطه مرگ بالا
commercial center
[American]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
carpooling center
[American E]
بنگاه همسفری
army personnel center
مرکز عملیات پرسنلی نیروی زمینی
tactical operation center
مرکز عملیات تاکتیکی
target information center
مرکز جمع اوری اطلاعات هدفها
attendance center
[British E]
بازداشتگاه نوجوانان
[قانون]
arch center for crest
مرکز قوس ستیغ
target information center
مرکز اطلاعات هدف
commercial center
[American]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
area signal center
مرکزمخابرات منطقهای
arch center for crest
مرکز خمیدگی ستیغ
shopping center
[American]
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
commercial center
[American]
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
commercial center
[American]
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
arch center for crest
مرکزانحنای ستیغ
action information center
مرکزاطلاعات تاکتیکی
carpooling center
[American E]
مرکز همسفری
action information center
مرکز اخبار تاکتیکی
shopping center
[American]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
word processing center
مرکز پردازش کلمه
area signal center
مرکز مخابرات منطقه
area control center
مرکز کنترل منطقهای
shopping center
[American]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
shopping center
[American]
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
center of quarter circles
مرکز یک چهارم دایره ها
data processing center
مرکز داده پردازی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com