Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 103 (2 milliseconds)
English	Persian
convenience store	خواربار فروشی کوچک
Other Matches
convenience	اسودگی
convenience	آسودگی
convenience	تسهیلات
convenience	راحتی
marriage of convenience	ازدواج مصلحتی
convenience stores	خواربار فروشی کوچک
marrige of convenience	پیوند با چشم داشت
convenience outlet	پریزتسهیلات
public convenience	توالتعمومی
at your earliest convenience	در اولین فرصت مناسب
marriages of convenience	ازدواج مصلحتی
A marriage of convenience .	ازدواج مصلحتی
convenience foods	غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
convenience foods	خوراک پیش پخته
flag of convenience	پرچم اسایش
flag of convenience	کشتی با پرچم غیر
convenience food	خوراک پیش پخته
flags of convenience	کشتی با پرچم غیر
flags of convenience	پرچم اسایش
convenience food	غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
convenience outlet [American]	پریز [الکترونیک یا مهندسی برق]
store	سیستم ذخیره سیگنال کنترل ارتباطی در کامپیوتر به صورت برنامه
store	ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
store	حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفادههای بعدی نگهداری می شوند
store	انباره کردن
in store	موجود
store of value	منبع ارزش
in store	اماده
to store up something	انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
d. store	مغازه بزرگ
in store <idiom>	آماده بوقوع پیوستن
in store	اندوخته
store	می باقی می ماند
store	سیستم ارتباطی پست الکترونیکی که پیام را پیش از ارسال مجدد ذخیره میکند
store	انبار
store	ذخیره
store	ذخیره کردن
store	اندوختن انبار کردن
store	فروشگاه
store	مغازه دکان
store	موجودی
store	ذخیره اندوخته
store	مخزن
store	انباره
store	دکان ذخیره
store	انبارکردن
store	اندوختن
store	دخیره کردن
store	مغازه بزرگ
store	ثباتی درCPU که داده را پیش از پردازش یا جابجایی به محلی از حافظه نگه می دارد
store	انبار ناو
store	ثباتی درCPU که حاوی آدرس محل بعدی دستیابی است
store	واحدی در سیستم کامپیوتری برای ذخیره اطلاعات
store	انبارکردن اندوخته
main store	حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
This way please. store across the street.	بفرمائید از این طرف
The store across the street.	فروشگاه آنطرف خیابان
set store on (by) <idiom>	خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
main store	حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
two level store	انباره دو سطحی
internal store	بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
bonded store	انبار گمرک
capacitor store	انباره خازنی
store room	جای انبار کردن
bonded store	انباری که کالاهای وارداتی در ان نگهداری میشود
store room	انبار
beam store	انبار پرتویی
backing store	انباره پشتیبان
store-rooms	انبار خانگی
store-rooms	انبار
store room	انبار خانگی
store-room	جای انبار کردن
store-rooms	جای انبار کردن
store-room	انبار خانگی
computer store	فروشگاه کامپیوتر
control store	انباره کنترل
external store	انباره خارجی
department store	فروشگاه بزرگ
department store	فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
store and forward	ذخیره و ارسال
store and forward	انبارش و ارسال
sand store	انبار ماسه
pushdown store	انباره پایین فشردنی
permanent store	انباره دائمی
chain store	فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
magnetic store	حافظه یا منبع مغناطیسی
local store	ذخیره محلی
general store	فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده
store-room	انبار
grocery store [American E]	خواربار فروشی
grocery store [American E]	بقالی
You name it , they have it in thes department store.	هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
voice store and forward	ذخیره و ارسال صدا
ten cent store	فروشگاه دارای کالاهای ارزان
magnetic tape store	منبع یا حافظه نوارمغناطیسی
to set no great store by	قیمتی ندانستن
I wonder what lies in store for me in the future.	من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
to check out that new clothing store	نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
commissary store annex	شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
to set no great store by	مهم ندانستن
I walked past the shop ( store ) .	از جلوی فروشگاه گذشتم
Plants store up the sun's energy.	گیاهان انرژی خورشید را ذخیره میکنند.

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com