Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
converter stage
طبقه مبدل
Other Matches
d/a converter
مداری که یک مقدار آنالوگی که مط ابق با عدد ورودی است خارج میکند و ورودی دیجیتال را به آنالوگ تبدیل میکند
converter
کنورتر
converter
تبدیل گر
converter
مبدل
converter
مبلغ مذهبی
converter
الت تبدیل
converter
تبدیل کننده
converter
برگرداننده
converter
وسیلهای که سیگنال آنالوگ را به دیجیتال تبدیل میکند تا قابل فهم برای کامپیوتر شود
converter
مداری که یک سیگنال آنالوگ که مط ابق با شماره ورودی دیجیتال است به عنوان خروجی ارسال میکند
d/a converter
CONVERTER ANALOG TO DIGITAL
d.c. converter
مبدل جریان دائم
d a converter
converter Analog Digitalto
converter
وسیله یا برنامهای که داده را از یک فرم به فرم دیگر ترجمه میکند
impedance converter
مبدل امپدانس
barrel converter
مبدل طبلکی
baby converter
مبدل کوچک
welding converter
مبدل جوش
frequency converter
تبدیل گر بسامد
impluse converter
مبدل ایمپولز
image converter
مبدل تصویر
frequency converter
تغییردهنده بسامد
booster converter
تبدیلگر ولت افزای
energy converter
مبدل انرژی
cascade converter
تبدیلگر زنجیری
motor converter
تبدیلگر زنجیری
compound converter
تبدیل گر مرکب
current converter
مبدل جریان
converter valve
لامپ مرکب
converter station
پست ترانسفورماتور
inverted converter
تبدیلگر وارون
synchronous converter
تبدیلگر دو جانبه
rotary converter
مبدل گردان
thomas converter
مبدل توماس
pulse converter
مبدل پالس
torque converter
مبدل گشتاور پیچشی
rotary converter
مبدل دوار
converter circuit
مدار مبدل
tele-converter
مبدلفاصلهسنج
measuring converter
مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
rotary converter
تبدیل گر گردان
short wave converter
تبدیل گر موج کوتاه
direct current converter
تبدیل گر جریان مستقیم
card to disk converter
مبدل کارت به دیسک
commutating pole converter
تبدیل گر قطب کمکی
single armature converter
مبدل یک ارمیچری
split pole converter
تبدیل گر با انشقاق قطب
digital to analogue converter
مبدل دیجیتال به انالوگ
trailer converter dolly
یدک کش
trailer converter dolly
تریلی کش
digital to analog converter
مبدل دیجیتال به انالوگ مبدل رقمی به قیاسی
d.c. arc welding converter
مبدل جوشکاری جریان دائم
side blown converter
مبدل پهلو دم
rotary phase converter
تبدیل گر فاز گردان
bottom blown converter
مبدل دم مقدماتی
induction frequency converter
مبدل فرکانس القائی
inductor frequency converter
مبدل فرکانس اندوکتور
power converter station
پست تبدیل قدرت
image converter tube
لامپ تصویر مبدل
power converter station
پست تبدیل
analog digital converter
مبدل قیاسی- رقمی
analog to digital converter
تجزیه و تحلیل اطلاعات برای کامپیوتر با دستگاه حافظه ان
analog to digital converter
مبدل قیاسی به رقمی
analog digital converter
مبدل انالوگ دیجیتال
basic converter steel
فولاد توماس
magnetic tape converter
مبدل نوار مغناطیسی
basic bessemer converter
مبدل مقدماتی بسمر
oxygen converter steel
فولاد ال دی
arc welding converter
مبدل جوش
induction frequency converter
مبدل فرکانس
basic converter pig iron
اهن خام توماس
behind the stage
<adj.>
<adv.>
خصوصی
[اصطلاح مجازی]
to go on stage
وارد صحنه
[نمایش]
شدن
behind the stage
<adj.>
<adv.>
محرمانه
[اصطلاح مجازی]
at this stage
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
third stage
مرحلهسوم
not stage
مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
zero stage
طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
to go on the stage
اکترشدن
to go on the stage
بازیگرشدن
first stage
مرحلهاول
second stage
مرحلهدوم
stage
در صحنه فاهرشدن
stage
یکی از چند نقط ه در یک فرآیند
stage
مقام
stage
مراحل مختلف یک موشک
stage
پایه وهله
stage
قراردادن اتومبیل در خط اغاز
stage
اشکوب
stage
منزل
stage
نیمکت اویزان
stage
صحنه
stage
پرده گاه مرحله
stage
صحنه نمایش
stage
مرحله
stage
چوب بست
stage
درجه مرحله
stage
سکو
stage
اسکان دادن
stage
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage
طبقه
stage
مرحله دار شدن اشکوب
stage director
مدیر نمایش
termination stage
مرحله پایانی
stage-managing
کارگردانی کردن
stage-manages
اداره کردن
turbine stage
طبقه توربین
two stage experiment
ازمایش دو مرحلهای
stage fever
کرم بازیگری یا اکتری
stage payments
پرداختهای مرحلهای پرداختهای که در چند مرحله صورت میگیرد
to put on the stage
بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
stage race
مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
stage set
تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
stage set
تعویض سن
this play does not stage well
این داستان خوب در نمایش در نمیاید
two stage sampling
نمونه گیری دو مرحلهای
stage-managing
اداره کردن
stage door
در عقب صحنه
stage-manage
کارگردانی کردن
stage-manage
اداره کردن
At that point
[stage]
, ...
وقتی که موقعش رسید...
speed stage
سطح سرعت
speed stage
مرحله سرعت
at the rear of the stage
<adj.>
<adv.>
پشت پرده نمایش
[مخصوص اطاق رخت کن]
at the rear of the stage
<adj.>
<adv.>
در پس پرده
stage manage
کارگردانی کردن
stage manage
اداره کردن
stage managers
کارگردان نمایش
To appear on the scene (stage).
روی صحنه ظاهر شدن
stage manager
کارگردان نمایش
landing stage
حملباقایق
stage doors
در عقب صحنه
stage whisper
نجوای روی صحنه
stage whispers
نجوای روی صحنه
stage-struck
عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
stage-struck
شیفتهی بازیگری
stage-manages
کارگردانی کردن
mechanical stage
پایهمکانیکی
regulator first stage
صفحهنمایشنخستینرگلاتور
stage clip
سطحنمایش
stage curtain
پردهنمایش
stage-managed
کارگردانی کردن
stage-managed
اداره کردن
centre-stage
شرائطبسیار حساسو مهم
stage managers
مدیر نمایش
differential stage
مرحله تفاضلی
input stage
طبقه ورودی
larval stage
مرحله کرمی
macro stage
مرحله کلان
main stage
طبقه اصلی
main stage
عرشه اصلی
mixer stage
طبقه مخلوط کننده
modulator stage
طبقه مدولاسیون
multi stage
چند مرحلهای
multi stage
چند طبقه
stage fright
وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
stage fright
صحنه هراسی
developmental stage
مرحله پیشرفت
developmental stage
مرحله تکوینی
killer stage
صافی رنگ
buffer stage
مرحله میانگیر
energy stage
لایه انرژی
first audio stage
مرحله صوتی نخست
flood stage
تراز بحرانی طغیان
stage manager
مدیر نمایش
anal stage
مرحله مقعدی
input stage
طبقه اولیه
stage direction
کاگردانی
phallic stage
مرحله التی
initial stage
طبقه نخستین
output stage
مرحله خروجی
oral stage
مرحله دهانی
oedipal stage
مرحله ادیپی
quick stage
ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
single stage
یک طبقهای
stage direction
مدیریت
stage craft
فن درست کردن نمایش
stage coach
دلیجان
impluse stage
طبقه فشار مستقیم
single stage
یک طبقه
frequency divider stage
طبقه مقسم فرکانس
push pull stage
طبقه پوش- پول
high pressure stage
طبقه فشار قوی
power output stage
طبقه خروجی
anal retentive stage
مرحله مقعدی ضبطی
anal expulsive stage
مرحله مقعدی دفعی
It was stage –managed . It was trumped up.
صحنه سازی بود
three stage least squares method
روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
multi stage production
تولید چند مرحلهای
multi stage amplifier
امپلی فایر چند طبقه
multi stage amplifier
تقویت کننده چند طبقه
two stage least squares method
برای تخمین پارامترها در اقتصادسنجی
two stage least squares method
روش حداقل مربعات دومرحلهای
multi stage sampling
نمونه گیری چند مرحلهای
multi stage scaffolding
داربست چند طبقه
mechanical stage control
کنترلپایهمکانیکی
low power stage
طبقه کم قدرت
To stage political demonstrations.
تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
power amplifier stage
مرحله فزون ساز توان
multi stage experiment
ازمایش چند مرحلهای
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com