Dictiornary-Farsi | corn-effect | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (8 milliseconds)

English	Persian
corn-effect	ذرتی شدن فرش که در اثر پرداخت یا قیچی کردن نامناسب بوجود می آید و پرزهای فرش همگی دارای یک ارتفاع نبوده و ظاهر پرز فرش بلند و کوتاه می شود


Other Matches

corn	دانه
corn	میخچه [پزشکی] [ضایعه ای پینه ای شکل از پوست مرده]
corn d.	علاف
corn d.	غله فروش
can of corn	توپ هوایی بلند
corn	ذرت
corn	غله
corn	میخچه دانه دانه کردن
corn	نمک زدن
to t. on any one's corn	احساس کسی راجریحه دارکردن
to t. on any one's corn	کسیرارنجاندن
saracen corn	دیلار
corn rose	گل خشخاش
corn shuck	پوست یاغلاف ذرت
saracen corn	گندم سیاه
corn snow	برف تگرگی
corn snow	تگرگ
corn harvester	کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
corn-cob	حکاکی روی ظرف چوبی
corn weevil	شپشه گندم
corn sugar	دکستروز
corn snow	برفی که دانه بندی درشت دارد
corn snow	برف شکری
corn rose	شقایق
corn flower	گل گندم
corn poppy	شقایق سرخ
corn chandler	گندم فروش
copple corn	کاکل
copple corn	تاج
corn cob	چوب ذرت
corn chandler	غله فروش
corn dril	تخم افشان
corn drill	بذر افشان
corn field	مزرعه
corn flour	ارد ذرت- ارد برنج
corn flower	گل خشخاش شقایق
corn meal	ارد گندم - ارد جودوسر
corn parsley	جعفری صحرایی
corn popper	غربالی که دربودادن ذرت بکارمیرود
corn popping	درست کردن چس فیل
corn ball	شیرینی چس فیل
guinea corn	ذرت جارویی
pop corn	ذرت بو داده
indian corn	بلال
sweet corn	ذرت هندی
sweet corn	ذرت شیرین
corn mayweed	بابونه صحرایی
pop corn	چس فیل
indian corn	ذرت
green corn	ذرت هندی که نارس بکار طبخ میاید
turkey corn	بلال
turkey corn	ذرت
tri corn	کلاه سه گوشه سه شاخه
guinea corn	ذرت جاروبی
parched corn	گندم برشته
parched corn	گندم بریان
fodder corn	مزرعهذرت
corn field	گندم زار
A handful of corn .	یک مشت ذرت
corn on the cob	ذرت
pepper corn rent	اجاره فاهری
pepper corn rent	اجاره اعتباری
American corn bread	نانذرتآمریکایی
pepper corn rent	اجاره غیر واقعی
Tow sacks of corn .	دو کیسه ذرت
corn-rowing [grinning]	راه راه شدن پرزها بخاطر رفت و شد زیاد روی فرش که پرزها بصورت شیارهای باریک در جهت عمود با ترافیک روی فرش قرار می گیرند
to come into effect	قابل اجراشدن
to the effect that	مبنی براینکه
to this effect	باین معنی
to this effect	ازاین قرار
to take effect	قابل اجراشدن
after-effect	تاثیر بعدی
to take effect	مجری شدن
effect and cause	معلول و علت
to say something to the effect that ...	ابراز کردن خود دایربراینکه ...
to come into effect	مجری شدن
take effect <idiom>	قانونی درست شدن
What effect do you think the changes will have on you?	فکر می کنید تغییرات چه تاثیری بر شما داشته باشد؟
with effect from	از تاریخ ...
after-effect	اثر ثانوی
to the effect that	دایربراینکه
by-effect	نتیجه جانبی
to go into effect	قانونی درست شدن
by-effect	عوارض جانبی [اثر جانبی]
to take effect	قانونی درست شدن
effect	تاثیر
effect	اثر
by-effect	اثر جانبی
to go into effect	قابل اجرا شدن
to take effect	قابل اجرا شدن
to go into effect	کاربرد پذیر شدن
to take effect	کاربرد پذیر شدن
to go into effect	قانون شدن
to take effect	قانون شدن
effect	انجام دادن
effect	اجرا کردن
by-effect	اثر فرعی
effect	عملی کردن معلول
effect	کارموثر اجراکردن
effect	مفید
come to effect	قابل اجرا شدن
effect	مفهوم نیت
effect	معنی
effect	نتیجه
to the [that] effect <adv.>	با مفهوم [معنی] کلی
effect	اجرا
effect	معلول
cause and effect	علت و معلول
thermoelectric effect	اثر گرما- برق
tax effect	اثر مالیات
tau effect	پدیده تائو
to give effect to	عملی کردن
photoelectric effect	اثر فوتوالکتریک
to bring to effect	اجراکردن
thermal effect	اثر گرما
thermal effect	اثر گرمایی
to carry into effect	بموقع اجراگذاشتن
to carry into effect	اجراکردن
significant effect	اثر مهم
to bring to effect	انجام دادن
steric effect	اثر فضایی
photovoltaic effect	اثر نور- ولتی
pigou effect	اثر پیگو
restrictive effect	اثر انقباضی
redistribution effect	اثر توزیع مجدد
restrictive effect	اثر کاهشی
retarding effect	اثر تاخیری
ripple though effect	اثر بازدارنده
ripple through effect	نتایج یا تغییرات یا خطاهای صفحه گسترده که به عنوان نتیجه یک مقدار تغییر یافته در یک خانه فاهر میشود
significant effect	اثر معنی دار
schottky effect	پدیده شوتکی
screening effect	اثر پوششی
seebeck effect	اثر زبک
seebeck effect	پدیده زبک
shielding effect	اثر حفافتی
shoaling effect	اثرات کم عمق
reactive effect	عکس العمل
ratchet effect	اثر چرخش دهنده مصرف بالا و استانداردبالای زندگی باسانی عوض نشدن
pigou effect	اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
surface effect	اثر سطح
substitution effect	اثر جانشینی
pinch effect	اثر فشرده سازی
pincushion effect	اعوجاج بالشتکی
subsittution effect	اثر جانشینی
schottky effect	اثر شوتکی
skin effect	اثر پوست
skin effect	اثر سطحی
size effect	تاثیر اندازه
piston effect	اثر سنبهای
practice effect	اثر تمرین
price effect	اثر قیمت
ratchet effect	اثر برگشت ناپذیر
shot effect	اثر ساچمهای
spillover effect	عوارض جانبی [اثر جانبی]
carry into effect	جامه عمل پوشاندن
put into effect	جامه عمل پوشاندن
carry into effect	صورت دادن
put into effect	صورت دادن
carry into effect	تکمیل کردن
put into effect	تکمیل کردن
carry into effect	به انجام رساندن
carry into effect	عملی کردن
carry into effect	واقعی کردن
carry into effect	واقعیت دادن
carry into effect	اجرا کردن
put into effect	تحقق بخشیدن
carry into effect	تحقق بخشیدن
secondary effect	عوارض جانبی [اثر جانبی]
spillover effect	نتیجه جانبی
secondary effect	نتیجه جانبی
spillover effect	اثر فرعی
secondary effect	اثر فرعی
spillover effect	اثر جانبی
secondary effect	اثر جانبی
carry into effect	به اجرا در آوردن
put into effect	به اجرا در آوردن
carry into effect	انجام دادن
put into effect	واقعی کردن
zeeman effect	اثر زیمان
zeeman effect	اثر زیمن
wealth effect	"اثر پیگو "
wealth effect	اثر ثروت
volta effect	پدیده ولتا
volta effect	اثر ولتا
unfavorable effect	اثر نامساعد
turning effect	اثر گردش
tunnel effect	پدیده تونلی
tunnel effect	اثر تونلی
torque effect	اثر ترک
zeigarnik effect	پدیده زایگارنیک
zener effect	اثر زنر
put into effect	عملی کردن
put into effect	واقعیت دادن
put into effect	صورت گرفتن
put into effect	به انجام رساندن
put into effect	انجام دادن
put into effect	اجرا کردن
side effect	عوارض جانبی [اثر جانبی]
special effect	جلوههایویژه
sound effect	جلوههایصوتی