Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
corner shop
مغازهکوچک
Other Matches
corner
سنگ نبش
corner
سرپیچ
corner
درگوشه انداختن
corner
گوشههای رینگ
corner
انحصار موقتی
in the corner
در گوشه
corner
گوشه و کنار فرش و یا یک شکل
corner
لچک
corner
طرفین پایگاه اصلی
corner
گوشه زمین
corner
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corner
گوشه
corner
نبش
corner
زاویه
corner
خرید یکجا
corner
انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
corner
کرنر
corner
کنج
corner stone
بنیاد اساس
corner reflector
بازتاباننده گوشهای
corner shot
ضربه به گوشه دیوار جلو
corner solution
راه حل گوشهای
corner stone
سنگ سوک
corner stone
سنگ کنج
corner reflector
پریکسوپ تنظیم هدف رادار
corner reflector
پریکسوپ رادار
corner radius
شعاع کنج
corner quadrant
ربه دایره کرنر
corner post
محل کرنر
corner joint
اتصال گوشه
corner flag
پرچم کرنر
corner cut
بریدگی گوشه
corner crew
متصدیان اعلام خطر به راننده در سر پیچ
corner assembling
بست گوشهای
corner stone
پایه
corner stone
سنگ بنا
make a corner in
احتکار کردن
neutral corner
گوشههای رینگ بوکس درموقع استراحت
the corner's of the earth
اکناف عالم
the corner's of the earth
کدانهای زمین
to cut off a corner
میان برکردن
to drive into a corner
درتنگنا انداختن
to trun the corner
پیچیدن
to trun the corner
پیچ خوردن
warm corner
جای خطرناک
warm corner
نبرد سخت
cut of a corner
میان بر کردن
corner weld
جوشکاری گوشه
corner truss
تیر مشبک کنج دار
kitty corner
مورب اریب
corner truss
خرپای گوشه دار
corner throw
پرتاب ازاد از گوشه
make a corner in
احتکار
extruded corner
[پیش آمدگی گوشه درونی]
corner joint
اتصال فارسی
Could we have a table in the corner?
آیا ممکن است میز ما در گوشه باشد؟
Turn right at the next corner.
سر پیچ بعدی به راست بپیچید.
Turn right at the next corner.
سر پیچ بعدی به دست راست بپیچید.
to turn the corner
<idiom>
بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی
[اصطلاح روزمره]
chimney-corner
[گوشه یا کناره ی عقب نشین بخاری یا شومینه]
coffin corner
چهار گوشه زمین
corner-bead
زبانه ی نبش
corner-brace
حایل کوتاه
corner-capital
سرستون نبش
corner-post
[پایه ایستاده در سنگ نبش]
corner-stone
سنگ نبش
In every nook and corner .
درهر گوشه وکنار
Every nook and corner.
هر سوراخ سنبه ای
corner arc
نیمدایرهگوشه
corner pin
سوزنکناری
corner stud
پایهچوبیکناری
corner tower
برجکناری
corner upright
میلهکناری
rink corner
گوشهمیدانبخبازی
corner pad
کنارتشک
across corner dimension
اندازه گیری گوشه از وسط نیمساز
corner fitting
اتصالگوشهای
corner cupboard
گنجهکنج
corner cap
کابینکناری
corner stool
چهارپایه
paint oneself into a corner
<idiom>
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
ingot corner segregation
انفکاک گوشههای شمش
to do a thing ina corner
کاری که درخلوت یادرزیرجلی انجام دادن
She was sitting in the corner of the room .
گوشه اتاق نشسته بود
Turn left at the next corner.
سر پیچ بعدی به چپ بپیچید.
corner-medallion design
طرح لچک و ترنج
corner reflector antenna
انتن با بازتابنده گوشه دار
I was standing at the street corner .
درگوشه خیابان ایستاده بودم
In the dark corner of the room .
در گوشه تاریک اطاق
I am in a tight corner . I am hard put to it .
قافیه برمن تنگ شده است
shop
دکان
shop around
<idiom>
به مغازههای مختلفی برای خریدچیزی رفتن
to keep shop
دکان داری کردن
keep shop
دکانداری کردن
shop
مغازه
to keep shop
دکان داشتن
shop
کارگاه تعمیرگاه
shop
فروشگاه
shop
خریدکردن
shop
مغازه گردی کردن دکه
shop
کارگاه
shop
کارخانه
shop
کارخانه خرید کردن
shop
محل ساخت
talk shop
<idiom>
درموردکار شخصی صحبت کردن
sweet shop
مغازهشیرینیوسیگارفروشی
shop-soiled
آسیبدیدهوکثیف
shop floor
کارگرانکارخانهدرمقایسهبامدیران
coffee shop
رستوران
coffee shop
قهوه خانه
cartwright's shop
دوچرخه سازی
break into a shop
دکانی را زدن
beauty shop
سالن ارایش وزیبایی
beauty shop
ارایشگاه
base shop
تعمیرگاه پادگانی
base shop
تعمیرگاه نگهداری امادگاهی تعمیرگاه پایگاهی
assembly shop
کارگاه مونتاژ
antique shop
فروشگاه اشیاء عتیقه
betting shop
جائیکهرویاسبهاشرط بندی میکنند
chip shop
مغازهایکهدر آنموادخوراکیفروختهمیشود
acre shop
حق الارض
sex shop
فروشگاهمربوطبهلذاتجنسی
shop assistant
دستیار مغازه دار
shop front
ازاره نمای بنا
food shop
خواربار فروشی
closed shop
سیستم بسته
bucket shop
جای شرط بندی وقمار روی سهام و مانند ان
shop fronts
ازاره نمای بنا
grocer's shop
خواربار فروشی
food shop
بقالی
grocer's shop
بقالی
closed shop
با کارکردانحصاری
closed shop
موسسه کارشناسی
closed shop
قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
print shop
بسته گرافیکی ساده که چندین خدمت چاپی را بخوبی انجام میدهد
tea shop
نهارخوری قهوه خانه
tea shop
رستوران
to shut up a shop
مغازه ای را بستن
pro shop
فروشگاه باشگاه حرفهای
shop boy
شاگرد دکان
shop boy
شاگرد
shop boy
پادو
shop drawing
نقشه یا تفصیل مشخصات فنی که بکارخانهای فرستاده میشود
shop girl
شاگرد دکان
shop girl
شاگرد پادو
shop keeper
دکان دار
shop keeper
صاحب دکان
shop lifter
دکان بر
shop lifter
دزد مشتری نما
shop lifting
دزدی از مغازه ها
shop supply
اماد تعمیرگاهی
repair shop
تعمیرگاه
repair shop
workshop
railway shop
تعمیرگاه راه اهن
maintenance shop
کارگاه تعمیر و نگهداری تعمیرگاه
machine shop
کارگاه محاسبات ماشینی
milling shop
کارگاه فرزکاری
molding shop
کارگاه قالب گیری
lathe shop
کارگاه تراشکاری
nickel shop
ساچمه نیکلی
open shop
بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
open shop
سیستم باز
open shop
با کارکرد ازاد
pattern shop
کارگاه مدل سازی
lathe shop
تراشکاری
shop supply
وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
chemist's shop
داروخانه
tommy shop
دکان خواربارفروشی یانانوایی
tuck shop
مغازه قنادی
tuck shop
مغازه حلویات
union shop
مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
union shop
یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
dram shop
جایگاه نوشابه فروشی
die shop
حدیده سازی
welding shop
کارگاه جوشکاری
winding shop
کارگاه سیم پیچی
window shop
به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
pawn shop
مغازهی کارگشایی و گروبرداری
shop steward
رئیس گروه
shop stewards
رئیس گروه
field shop
کارگاه صحرایی
to talk shop
در باره کار صحبت کردن
electroplating shop
کارگاه عملیات گالوانیزهای
shop test
ازمایش کارگاهی
field shop
تعمیرگاه صحرایی
fitting shop
کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
smith's shop
اهنگری
smith's shop
کارگاه اهنگری
jumble shop
دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix.
بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
ingot dressing shop
پرعیار کردن شمش
bull in a china shop
<idiom>
کسی که همه چیزرا به هم میریزد
loam molding shop
قالب گیری ماسهای
fish and chip shop
جائیکهغذاهاییمثل"ماهیسرخشده" "سوسیس"وغیرهمیفروشد
mobile repair shop
تعمیرگاه سیار
The goods in this shop could not be flogged.
اجناس این مغازه باد کرده
shop or work drawing
نقشه در حین انجام کار
machine shop tool
ابزار ماشینی
hand molding shop
قالبریزی دستی
plate molding shop
مدلسازی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com