Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
cost centre
مرکز هزینه یابی
Other Matches
off centre
لنگ زدن
centre
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centre
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centre
محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
centre
قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
centre
قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
centre
نقط ه میانی چیزی
centre third
سومینخطمیانی
right-of-centre
جناحراست محافظهکاران
right centre
مرکزقائم
centre
محل
centre
وسط
off centre
لنگی
off-centre
لنگ زدن
off-centre
لنگی
centre
میان
centre
مرکز
centre
وسط ونقطه مرکزی
centre
تمرکز یافتن
centre
درمرکز قرارگرفتن
conference centre
مرکزکنفرانس
left centre
مرکزچپ
centre-stage
شرائطبسیار حساسو مهم
community centre
محلاجتماعات
centre-back
میانیعقب
centre-aisle
راهرویمیانی
centre wheel
چرخهمیانی
centre strap
نوارمیانی
centre span
مرکزپل
centre post
قسمتبدونآرایش
centre point
نقطهمرکزی
centre pocket
مرکزی
detention centre
پذیرشهتل
garden centre
مکاندفنزباله
health centre
مرکز سلامتی
civic centre
میانگاه شهر
civic centre
مرکز شهر
centre plate
keel drop
centre pawns
پیادههای مرکزی شطرنج
centre of pressure
مرکز فشار
centre of activities
مرکز عملیات
centre game
بازی مرکزی
Take me to the city centre?
مرا به مرکز شهر ببرید.
centre castle
پل فرماندهی
How far is it to city centre?
تا مرکز شهر چقدر راه است؟
shopping centre
مرکزخرید
remand centre
بازداشتگاهموقت
reception centre
مکانیکهبرایافرادبیخانماناقامتگاهموقتیفراهممیآورد
left-of-centre
معتقدبهسوسیالیزم
centre spot
خالوسط
centre pocket
گودال
centre mark
نقطهمرکزی
centre back
نیمهعقب
fluid centre
مرکز سیال
leisure centre
مرکزتفریحیورزشی
surrending the centre
تفویض مرکز
off centre load
بار خارج از مرکز
profit centre
قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
profit centre
واحد دخل و خرج کننده
profit centre
مرکز سود
nerve centre
مرکز فرمان
centre of mass
مرکز ثقل
centre of mass
گرانیگاه
centre of gravity
مرکز ثقل
centre of gravity
گرانیگاه
centre base
ستونمرکزی
centre chief
مهاجممیانی
centre circle
دایرهمرکزی
centre forward
مرکز
centre hole
مرکزگودال
centre flag
پرچموسطی
centre fielder
بازیکنمرکزی
centre field
مرکززمین
centre Keelson
مرکزالوارکیل
centre lane
بیندوخط
centre electrode
الکترودمرکزی
centre line
خطمرکزی
centre court
حیاطمیانی
centre console
میزفرمانمرکزی
centre half
نیمهمیانی
principal centre of affairs
مرکز مهم امور
Which bus goes to the town centre?
کدام اتوبوس به مرکز شهر میرود؟
in the centre near the railway station
در مرکز شهر نزدیک ایستگاه قطار
What's the fare to city centre?
نرخ کرایه تا مرکز شهر چقدر است؟
centre face-off circle
دایرهمرکزیمحلروبروشدنحریفها
centre service line
خطسویسزنیمیانی
urban centre of a community
مرکز شهرک
centre back vent
پیلیپشت
Can I drive to the centre of town?
آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
shopping centre
[British]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail centre
[British]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
shopping centre
[British]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
retail centre
[British]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
retail centre
[British]
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
shopping centre
[British]
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
shopping centre
[British]
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
centre counter defence
دفاع متقابل مرکزی
retail centre
[British]
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
centre holding variation
واریاسیون حفظ مرکز درجوئوکو پیانو
centre of crest circle
مرکز خمیدگی
centre of crest circle
مرکز انحنای ستیغ
retail shopping centre
[British]
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre
[British]
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
He was spending money right,left and centre.
چپ وراست پول خرج می کرد
retail shopping centre
[British]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre
[British]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
runway centre line markings
خطوسطخیابان
to ones cost
به ضرر یا زیان خود شخص
first cost
هزینه اولیه
cost
هزینه
least cost
حداقل هزینه
cost in use
هزینه تملک و بهره برداری از ساختمان یا کارخانه
to one's cost
به ضرر یا زیان خود شخص
cost
خرج
cost plus
براساس قیمت تجارتی
cost plus
بعلاوه سود معینی
cost plus
هزینه باضافه حق الزحمه
overall cost
هزینه کل
cost plus
اضافه بر بهای تمام شده
cost
بها
cost
ارزش
cost
ارزیدن هزینه
cost
قیمت
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
cost
هزینه بهاگذاری کردن
cost
ارزیدن تمام شدن
at any cost
بهر قیمت
cost
قیمت گذاری کردن
operating cost
هزینه بهره برداری
operating cost
هزینه عملیاتی
indirect cost
هزینه غیرمستقیم
indirect cost
هزینه غیر مستقیم
packaging cost
هزینه بسته بندی
noncontrollable cost
هزینه غیر قابل کنترل
operating cost
مخارج عملیاتی
initial cost
هزینه اولیه
opportunity cost
هزینههای کالای تولیدی
incremental cost
هزینه اضافی
opportunity cost
هزینه فرصت
opportunity cost
هزینه فرصت از دست رفته
nominal cost
هزینه اسمی
marketing cost
هزینه بازاریابی
inseparable cost
هزینه غیر قابل تفکیک
inseparable cost
حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
investment cost
هزینه سرمایه گذاری
least cost combination
ترکیب حداقل هزینه
least cost design
بهترین روش استفاده از حافظه به کمک فضا یا قط عات
labor cost
هزینه کار
living cost
هزینه زندگی
maintenance cost
هزینه نگهداری
maintenance cost
ارزش نگهداری
manufacture cost
ارزش ساخت
manufacturing cost
هزینه ساخت
manufacturing cost
هزینه تولید
margin cost
هزینه جنبی
margin cost
مقدار هزینهای ک__ه در نتیجه اف_زایش محصول یک واحد تولیدی به کل هزینه افزوده میشود
incremental cost
هزینه نهایی
marginal cost
هزینه نهائی
prime cost
قیمت تمام شده محصول
incremental cost
هزینه نهایی
value cost contract
پیمان بستن با قیمتهای پایه
user cost
هزینه استفاده
user cost
هزینه استعمال
unit cost
هزینه واحد
total cost
هزینه کل
sunk cost
هزینه حاشیهای
sunk cost
هزینههای اضافی
variable cost
هزینه متغیر
cost-effective
سودآور
incremental cost
هزینه های اضافی
How much does an ad per line cost?
هر خط یک آگهی چقدراست؟
At the price of. At the cost of .
به قیمت
unit cost
هزینه هر واحداز کالا
cost-effective
هزینه کاه
cost-effective
کارآمد هزینه
cost-effective
مقرون به صرفه
specific cost
هزینه ویژه
specific cost
هزینه مستقیم
program cost
مخارج اجرای یک برنامه مخارج پیش بینی شده
program cost
هزینه برنامه
production cost
ارزش ساخت
production cost
هزینه تولید
probability cost
بهای احتمالی
private cost
هزینه خصوصی
prime cost
ارزش اولیه
prime cost
هزینه متغیر
public cost
هزینه عمومی
reorder cost
هزینه سفارش مجدد
replacement cost
هزینه جایگزینی
social cost
هزینه اجتماعی
security for cost
تامین هزینه دادرسی
response cost
جریمه
research cost
هزینه تحقیق
reproduction cost
هزینه تجدید تولید
replacement cost
هزینه جایگزین کردن چیزی
replacement cost
هزینه تعویض
prime cost
هزینه پایه
cost plus pricing
تعیین قیمت فروش با افزودن ضریب مخصوص منفعت به قیمت تمام شده
cost absoption
هزینه موخر
cost absoption
هزینهای که در قیمت تولید کالا منظورنمیشود و از مشتری دریافت نمیگردد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com