Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
country seat
خانهی بزرگ روستایی
country seat
خانهی اربابی
Other Matches
seat
نشیمنگاه
seat
کفل
seat
سرین
seat
وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seat
نیمکت
seat
صندلی
seat
جا
seat
مرکز مقر
seat
محل اقامت
seat
جایگاه نشاندن
seat
جایگزین ساختن
seat
مقر
seat
حرکت تعادلی
seat
قسمت میانی زین اسب
Have a seat, please!
خواهش میکنم بفرمایید !
I think that's my seat.
فکر می کنم آن صندلی جای من است.
take your seat
بنشینیدسرجای خودتان
seat
پایه
Have a seat, please!
خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
seat
نشیمنگاه مسند
Is this seat taken?
آیا این صندلی گرفته شده است؟
seat
سکوی استقرار
please take a seat
خواهش میکنم بفرمایید
one country or another
این یا یک کشور دیگری
the country is ours
کشور مال ما است
up country
ییلاقی
up country
نواحی داخل کشور
US (country)
کشورآمریکاStates Unilted
country
مملکت
in this country
<adv.>
در این کشور
country
کشور
country
دیار
country
بیرون شهر دهات
country
ییلاق
old country
وطن اصلی مهاجرین امریکایی
in this country
<adv.>
در اینجا
in the country
در حومه شهر
in the country
درییلاق
to induct into a seat
در جایی برقرار کردن
hiking seat
تهته اتکای خم شونده در قایق
pillion seat
جای اضافی در موتور سیکلت
mercy seat
سرپوش رحمت
valve seat
نشیمنگاه سوپاپ
seat angle
نبشی نشیمن
adjustable seat
صندلی متحرک
the seat thought
مرکز اندیشه یا فکر
the seat of pain
موضع درد
seat of settlement
محل نشست ساختمان
primer seat
مقر چاشنی
seat of the pants
استفاده از تجربه
mercy seat
تخت خدا
sliding seat
نشیمنگاه متحرک در قایق مسابقه
straddle seat
تعادل روی پارالل روی دستها با پاهای باز
seat of government
مقر حکومت
seat bars
میلههای تکیه گاه
bench seat
صندلیاتومبیل
captain's seat
محلنشستنکاپیتان
a seat by the window
یک صندلی کنار پنجره
reel seat
جایگاهقرقره
ejector seat
صندلی پران
[هواپیمایی]
to resign one's seat
از جای مجلسی خود کناره گرفتن
ejection seat
صندلی پران
[هواپیمایی]
parliamentary seat
صندلی مجلسی
parliamentary seat
جای مجلسی
take a back seat
<idiom>
پذیرش پستترین مقام
on the edge of one's seat
<idiom>
ناآرام بودن
commander's seat
صندلیفرمانده
double seat
صندلیدونفره
dual seat
زینموتور
first officer's seat
صندلیخلباناول
rear seat
صندلیعقب
seat back
پشتیصندلی
seat cover
پوششصندلی
seat stay
نگهدارندهصندلی
seat tube
تیوپصندلی
single seat
صندلییکنفره
Where is my seat(place)
جای من کجاست ؟
keay seat
جا خار
book a seat
جا رزرو کردن
classical seat
وضع بدنی سوارکار روی زین
hot seat
صندلی الکتریکی
seat belt
کمربند صندلی هواپیما
window seat
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
back seat
صندلی عقب اتومبیل
he lost the seat
دوباره بوکالت برگزیده نشد
he lost the seat
مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
governor's seat
حکومت نشین
garden seat
صندلی یانیمکت باغبانی
drive's seat
صندلی راننده
ejection seat
صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
bridge seat
تکیه گاه
bridge seat
پاشنه پل
forward seat
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
folding seat
صندلی تاشو
hot seat
صندلی برقی
governor's seat
حاکم نشین
key seat
شیار خار
bucket seat
صندلی یکنفری
box seat
صندلی لژ
seat-belts
کمربند صندلی هواپیما
seat-belt
کمربند صندلی هواپیما
the seat of pain
جای درد
jump seat
صندلی تا شو
judgement seat
دادگاه
love seat
صندلی یانیمکت دسته دار دونفری
county seat
مرکز بخشداری
key seat
جاخار
country man
هم میهن
Turkey (country)
ترکیه
country life
زندگی روشنایی
tropical country
گرمسیر
country house
خانهروستایی
country side
بیرون شهر حومه شهر
country party
حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
bordering country
کشور همسایه
cross country
خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
cross country
میان بر
cross country
درسرتاسرمزرعه ورزشهای میدانی وصحرایی
country teams
تیمهای اعزامی به کشورها
cross country
خارج از جاده
country dancing
نوعیرقص
To smuggle in to ( out of ) a country .
جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن
country file
را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
country clubs
باشگاه ورزشی وتفریحی
country clubs
باشگاه خارج از شهر
mother country
کشور اصلی
mother country
میهن
to export something
[from / to a country]
صادر کردن
[به یا از کشوری]
cross-country
دو صحرانوردی
best governed country
کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
country club
باشگاه خارج از شهر
country town
شهرستان
broken country
زمین مضرس
broken country
زمین دوعارضه
country court
دادگاه بخش
country file
فایلی در سیستم که پارامترها
country club
باشگاه ورزشی وتفریحی
natire country
میهن
home country
کشور اصلی
self supporting country
کشور متکی به خود
self supporting country
کشوری که از جهات مختلف به خودمتکی و از خارج بی نیازباشد
self supporting country
کشور خود کفا
forwarding country
کشور فرستنده
the talnet of the country
مردم با استعداد کشور
the youth of the country
جوانان کشور
to bleed for one's country
برای میهن خود خون دادن
traitor to one's country
خائن به کشور
traitor to one's country
وطن فروش
home country
محل تولید
host country
کشور میزبان
native country
وطن
native country
میهن
north country
انگلستان شمالی
open country
زمین باز
p was restored in the country
ارامش درکشوربرقرارشد
rolling country
زمین پوشیده
rough country
تپه ماهور
rough country
سرزمین ناهموار
airspace
[over a country]
فضای هوایی
[در کشوری]
country seats
خانهی بزرگ روستایی
p was restored in the country
کشورامن شد
donner country
کشور کمک کننده
donee country
کشور کمک گیرنده
country seats
خانهی اربابی
bordering country
ملت همسایه
country of origin
کشور مبداء
donner country
کشوربخشنده
country-and-western
رجوع شود به music country
valve seat wrench
دریچهآچارپایه
back-seat drivers
آدم فضول
seat adjuster lever
سطح تنظیم صندلی
fly by the seat of one's pants
<idiom>
دست تنها
valve seat insert
مدخل نشست سوپاپ نشیمنگاه سوپاپ
flat racing seat
خم شدن روی اسب و دستها وسر در امتداد گردن اسب
valve seat grinder
دستگاه پرداخت نشیمنگاه سوپاپ
Keep a free(an empty)seat for me.
یک صندلی خالی برایم نگاهدار
back-seat driver
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
valve seat reamer
جدار تراش نشیمنگاه سوپاپ برقوی نشیمنگاه سوپاپ
back-seat driver
آدم فضول
back-seat drivers
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
to face a serious problem for the country
مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
The route runs across this country.
خط مسیر از این کشور می گذرد.
neighbouring country
[British E]
کشور همسایه
neighbouring country
[British E]
ملت همسایه
to face a serious problem for the country
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
cross-country skier
اسکیبازرویچمن
cross-country ski
اسکیرویچمن
To drag a country into war .
کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
They have seized ( dominated) the country.
مملکت را قبضه کرده اند
small country town
شهرستان کوچک
west country whipping
بست غربی
this country breeds poets
این کشورشاعر می پرورد
labor rich country
کشور با نیروی کار فراوان
fenow country men
هم میهن
country cover diagram
دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
to mandate a territory to a country
منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
cross country mill
نورد چلیپایی
cross country mobility
قابلیت حرکت چلیپایی
You are a back seat drive.You are on the sidelines.
کنا رگود نشسته یی ومی گی لنگش کن
seat-belt warning light
چراغهشدارکمربندایمنی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com