Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
court division
دادگاه
court division
بخش دادگاه
Search result with all words
criminal court division
بخش دادگاه جنایی
civil court division
بخش دادگاه مدنی
Other Matches
division
گروه وزنی
division
عمل تقسیم
division
اتحادیه باشگاههای حرفهای
division
دسته گروه اسبهای مسابقه معین
division by zero
بخش بر صفر
[ریاضی]
division
تقسیم
[ریاضی]
division
رشته
[دانشی]
division
تقسیمات
division
بخش رسته تقسیم کردن
division
قسمت
division
شاخه
[دانشی]
division
تقسیم
division
بخش
division
قسمت دسته بندی
division
طبقه بندی
division
لشکر
division
دایره
division
لشگر
division
اختلاف تفرقه
division line
خط تقسیم شده
division line
خط چین
division of labor
تقسیم کار
division of powers
تفکیک قوا
division slice
استعداد لشگری
division boards
قسمت مسیر گوی بولینگ که تختههای سفید و سیاه بهم وصل می شوند
division officer
فرمانده قسمت افسر رسته
division officer
افسر قسمت
division line
خط نیمه
division engineer
مهندسی لشگر
division engineer
یکان مهندسی لشگر
long division
بخش یا تقسیم بزرگ
division sign
نماد تقسیم
data division
قسمت
procedure division
یکی از چهار قسمت اصلی برنامه کوبول
Multiplication and division .
ضرب وتقسیم (ریاضیات )
division artillery
توپخانه لشگری
division artillery
توپخانه لشگر
division check
ازمایش تقسیم
division commander
فرمانده لشگر
division slice
یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
voltage division
تقسیم یا پخش ولتاژ
railway division
قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
short division
تقسیم باختصار
benthic division
قسمت بندی لایههای دریا
division of labour
تقسیم کار
transport division
قسمت حمل و نقل
harmonic division
طبقه بندی متناسب
grand division
مقیاس درجه بندی بزرگ طبلک
grand division
تقسیمات بزرگ طبله
versicular division
تقسیم به بیتهای کوچک
cassini division
شکاف کاسینی
air division
لشکر هوایی
engineer division
قسمت مهندسی
environment division
یکی از چهار قسمت اصلی یک برنامه COBOL
identification division
یکی از چهار قسمت اصلی یک برنامه COBOL
airial division
لشگر محمول هوایی
airial division
لشگرهوارو
frequency division
تقسیم فرکانس
international division of labor
تقسیم کار بین المللی
queens bench division
دادگاه ملکه
wavelength division multiplexing
روش افزایش گنجایش داده روی فیبرنوری بوسیله ارسال چندین سیگنال نوری با طول موج مختلف در یک فیبر
time division multiplexing
تسهیم زمانی
division support area
منطقه پشتیبانی لشگر
division support command
فرماندهی پشتیبانی لشگر
time division multiplex
تسهیم زمانی
time division multiplexing
انتقال چندتایی زمانی
division or delimitation of property
افراز
frequency division multilexing
مخابره چندتایی فرکانس استفاده از یک مسیرالکتریکی برای حمل دو یا چند سیگنال با فرکانسهای مختلف تسهیم براساس تقسیم فرکانس
division police petty officer
درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
synchronous time division multiplexing
تسهیم زمانی همگام یاهمزمان
asynchronous time division multiplexing
تسهیم زمانی ناهمگام
It is for the Court to fix the terms.
[ The terms are a matter for the Court to fix.]
این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
right court
زمین سرویس سمت راست
the court above
محکمه بالاتر
court
زمین ورزشهای محوطهای
court
محکمه
to appear before the court
در دادگاه ظاهر شدن
court
عشق بازی کردن
court
دادگاه
to take somebody to court
کسی را محاکمه کردن
court
حیاط
ad court
زمین سرویس سمت چپ تنیس
court
دربار
court
دادگاه افهار عشق
court
خواستگاری
out of court
محکوم علیه
court of a
محکمه استیناف
out of court
داد باخته
court
بارگاه
probate court
دادگاه وصایا و ارث
The ball is in your court.
<idiom>
حالا نوبت تو است.
kangaroo court
دادگاه غیرقانونی
provost court
دادگاه پادگانی
provost court
دادگاه فرمانداری نظامی یا نیروی اشغالی
prize court
شعبهای از دادگاه اداره نیروی دریایی که باامور....کاردارد
president of the court
رئیس دادگاه
probate court
محکمه امور حسبی
practice court
دادگاه مخصوص رسیدگی به کفالت
the superme court
دیوانعالی کشور
police court
محکمه خلاف
police court
دادگاه خلاف
police court
کلانتری
to court favour
توجه و التفات کسی را طلب کردن
ball is in your court
<idiom>
[نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
tennis court
07/32 در59/01 متر
squash court
زمین بازی اسکواش
service court
محل فرود سرویس اسکواش
service court
محل فرود سرویس
summary court
دادگاه بدوی
summary court
دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
superior court
دادگاه عالی
supreme court
دیوان عالی کشور
supreme court
دیوان تمیز
tennis court
زمین تنیس
superior court
دادگاه تمیز
religious court
محکمه شرع
rear court
انتهای زمین
The ball is in your court.
<idiom>
حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
to pay court
عرض بندی کردن
to put out of court
شایسته مطرح کردن ندانستن
to apply to a court
به دادگاه رجوع کردن
[حقوق]
court shoe
رجوع شود به pump
court shoes
رجوع شود به pump
kangaroo court
دادگاه پوشالی
to settle out of court
به توافق رسیدن خارج از دادگاه
kangaroo court
دادگاه مندرآوردی
law court
دادگاه قضایی
centre court
حیاطمیانی
court referee
داورزمینبازیسرپوشیده
right service court
داورسرویسراست
court of law
دادگاه
crown court
دادگاهیدر انگلستانو ولز
out of court settlement
توافق بدون محکمه
[حقوق]
High Court
دادگاهویژهجرائممهم
kangaroo court
<idiom>
to have recourse to a court
به دادگاه رجوع کردن
[حقوق]
to put out of court
از دستور خارج کردن
traffic court
دادگاه تخلفات رانندگی
traffic court
دادگاه عبور و مرور
traffic court
دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات رانندگی
trailer court
محل استقرار ترایلر بااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
trial court
دادگاه رسیدگی به امورموضوعی
volleyball court
زمین والیبال
volleyball court
9 در 81 متر
court style
سبک کورت
[دوره جدیدتری از سبک گوتیک شعاع ساز و گوتیک در فرانسه]
contempt of court
توهین به دادگاه
[جرم جنایی]
contempt of court
اهانت به دادگاه
[جرم جنایی]
base-court
حیات بیرونی
ante-court
[اولین صحن در خانه های بزرگ]
to bring somebody before the court
[s]
کسی را دادگاه بردن
court rug
فرش تالاری یا درباری
[این نوع فرش از نفیس ترین و گران ترین فرش ها می باشد و دارای نقش ها و طرح های عالی با نخ ممتاز بوده و فقط بصورت سفارشی برای محل های خاص بافته می شود.]
hold court
<idiom>
همانند شاه وملکه دربین موضوع مورد بحث عمل کردن
deuce court
زمین سرویس سمت راست تنیس
court of justice
دادگاه
court of iquiry
دادگاه رسیدگی
court of grievances
دادگاه مظالم
court of first instance
دادگاه بدوی
court of first instance
دادگاه شهرستان
court of appeals
دادگاه استیناف
court material
دادگاه نظامی
court martiall
شورای نظامی
court martiall
دادگاه نظامی
court martial
در دادگاه نظامی محاکمه کردن
court martial
دادگاه نظامی
court of province
دادگاه استان
court of record
دادگاهی که پرونده و سوابق دعاوی مطروحه را حفظ میکند
cross court
بسمت مخالف زمین در قطر
criminal court
دادگاه جنایی
criminal court
راز و نیاز کردن
criminal court
عشق بازی کردن
criminal court
محکمه جنائی
court yard
حیاط
court tennis
تنیس داخل سالن
court session
جلسه دادگاه
court procedure
محاکمه
court plume
پرهای شتر مرغ که برای ارایش درموی سر بکار برند
court order
قرار صادره از دادگاه
court of review
دادگاه تجدید نظر
court of record
در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
court martial
محاکمه نظامی محاکمه نظامی کردن
court games
بازیهای محوطهای
court of appeal
دادگاه پژوهش
court of appeal
دادگاه استیناف
court of appeal
محکمه استیناف دادگاه پژوهشی
court of appeal
دادگاه استان
court of inquiry
بازپرسی
court of inquiry
دادگاه تفتیش
court of inquiry
کمیسیون تحقیق
court-martials
دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martialling
دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martialled
دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martial
دردیوان حرب محاکمه کردن
juvenile court
دادگاه اطفال
court of appeal
دادگاه عالی محکمه استیناف
assize court
محاکم سیار جنایی
court card
سرباز
court card
بی بی
court card
صورت :شاه
country court
دادگاه بخش
contempt og court
اهانت به دادگاه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com