Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
covenant runing with land
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
Other Matches
runing board
رکاب
runing fight
جنگ وگریز
idle runing
بی باری
covenant
واقع شود
covenant
که بین طرفین مبادله می گردد
covenant
در CLعبارت است از عقدی که برمبنای قرارداد کتبی مهر وامضا شده
covenant
تعهد کردن
covenant
منشور عقد بستن تعهد
covenant
عقدمنجز
covenant
پیمان
covenant
میثاق
covenant
عهد
covenant
پیمان بستن
covenant
میثاق بستن
covenant
شرط
deed of covenant
قرارداد
breach of covenant
تخلف از شرط
covenant real
شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
covenant in low
تعهد ناشی ازحکم قانون
covenant in low
شرط قانونی
breach of covenant
نقض عهد
deed of covenant
پیمان
arc of the covenant
تابوت عهد
lared of the covenant
کنعان
lared of the covenant
زمین موعود
covenant of the league of nations
منشور جامعه ملل
land n
خاک
land n
خشکی
land n
کشور
land n
ملت
land n
زمین
land vi
پیاده شدن رسیدن
land
سطح کوچک صاف
land n
سرزمین
never-never land
رویایی
land n
ملک
land n
خطه
land vi
پائین امدن
land vi
بزمین رسیدن
land n
قوم مردم
land vi
فرود امدن
land vi
بخشکی امدن
never-never land
غیر واقعی
land n
دیار
never-never land
تخیلی
land
پشت
land
فرودامدن
land
سرزمین عرصه
land
ملک
land
سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
land
به زمین نشستن
land
درست به هدف
land
فرود
land
سطح
land
زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
land
سرزمین
land
خشکی
land
خاک
land
سرزمین دیار
land
به خشکی امدن پیاده شدن
land
به گل نشستن کشتی
land
رسیدن
land
بزمین نشستن
land
ارض
land
زمین
margin land
حد نهایی بازده زمین
native land
میهن
native land
وطن
mother land
سرزمین مادری
mother land
وطن
land surveying
نقشه برداری
land surveying
برداشت
low land
پستی زمین
mother land
میهن
marsh land
زمین ماندابی
marsh land
زمین شوره زار
margin land
حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
low land
زمین پست
level land
زمین مسطح
land surveyor
نقشه بردار
land tail
بنه زمینی
land tax
مالیات زمین
land tax
خراج
land tax
مالیات بر زمین
land tenure
اجاره داری زمین
land tag
مجلس قانون گذاری پروس لاندتاک
land tail
باقیمانده زمینی یکان
land tie
تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
land forces
قوای بری
land's end
دماغهای که در دورترین قسمت باختر انگلستان واقع است
land tax
مالیات ارضی
land swell
خیزاب یا غلت اب نزدیک کرانه
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
fluted land
سطحمسطحمته
land masses
خشکسار
land masses
کشخر
land masses
قاره
land masses
اقلیم
land masses
سرزمین بزرگ
land mass
خشکسار
land mass
کشخر
common land
مکانعمومی
dry land
خشکی
land registry
دفترنگهداریاطلاعاتمخصوصبهیکمنطقه
to cultivate land
زمین را کشت کردن
to work the land
زمین را زراعت کردن
land on one's feet
<idiom>
با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
Who owns this land ?
این زمین مال کیست ؟
To be in the land of the living .
درقید حیات بودن
I'll need a plot of land .
یک قطعه زمین لازم دارم
Land-Rover
وسیلهنقلیهمورداستفادهدرزمینهایزبر
land mass
قاره
land mass
اقلیم
land mass
سرزمین بزرگ
table land
زمین هموار
switzer land
سویس
survey land
نقشه برداری زمین
submarginal land
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
scrub land
زمین بایر
registered land
زمین ثبت شده
plough land
مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
no man's land
سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
tenementary land
زمین اجاری
the lie of the land
وضع یا کیفیت طبیعی زمین وضع
the lie of the land
چگونگی اوضاع مهثب
wild land
صحرا بیابان
wild land
زمین بایر و لم یزرع
waste land
زمین موات
waste land
اراضی موات
unutilized land
اراضی موات
to sight land
دیدن منظره
to clear land
زمین راصاف کردن
the promised land
ارض موعود
no man's land
سرزمین بی صاحب
land sturm
نام نویسی همگانی
border land
زمین مرزی
high land
زمین کوهستانی
land reform
اصلاحات ارضی
immeasureable land
سرزمین بیکران
land agent
دلال معاملات ملکی
land alide
لغزش زمین
land bank
بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
land breeze
باد خشکی
land breeze
باد ساحلی
land capacity
کاراوری زمین
land carriage
بار کشی زمینی
land carriage
حمل و نقل خشکی
land combat
نبرد زمینی
land combat
نبرد در ساحل
hour land
عقربه ساعت شمار
cultivated land
زمین محیات
land crab n
خرچنگی که در زمین زندگی میکند ولی در دریا تخم می ریزد
land development
احیای اراضی
head land
پرتگاه
head land
دماغه
fertile land
سرزمین حاصلخیز
barren land
زمین لم یزرع
center land
خط میانی
certificate of land
قباله زمین
cloud land
عالم خیال یافرض
collctive land
زمین مشاع
collective land
زمین مشاع
conservation of land
حفظ اراضی
no-man's land
منطقه بین خط سرویس و خط پایانی
crash land
سقوط کردن هواپیما
crown land
خالصه
cultivated land
اراضی محیات
land reforms
اصلاحات ارضی
dream land
عالم خواب و رویا
f.soil or land
خاک یازمین حاصلخیز
fertile land
سرزمین بارور
land distribution
توزیع اراضی
land slip
ریزش سنگ از کوه
land poor
دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
land policy
سیاست اقتصادی مربوط به زمین
land plaster
صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
land plaster
گج
land office
اداره املاک وثبت اراضی
crash-land
سقوط کردن هواپیما
land of promise
زمین موعود
land mine
مین
land poor
زمین دار بی پول
land reclamation
ابادانی زمین
land sick
کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
land shark
کسیکه ملوانان رادردریاغارت میکندیابمال انها انگل میشود
land shark
غارتگرکرانه
land service
خدمت نظام در نیروی زمینی
land scaping
محوطه سازی و ایجاد فضای سبز
land restoration
بازسازی زمین
land register
ثبت املاک
land reclamation
عمران زمین
land mine
مین زمینی
land measurer
مساح
land measurer
زمین پیما
land improvements
عمران و ابادانی زمین
land hunger
از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
land grave
کنت قدیم المانی
land grant
اعطای اراضی
land grant
زمین اعطایی دولت
land grading
تسطیح زمین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com