English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
covenant runing with land شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
Other Matches
runing board رکاب
runing fight جنگ وگریز
idle runing بی باری
covenant واقع شود
covenant که بین طرفین مبادله می گردد
covenant در CLعبارت است از عقدی که برمبنای قرارداد کتبی مهر وامضا شده
covenant تعهد کردن
covenant منشور عقد بستن تعهد
covenant عقدمنجز
covenant پیمان
covenant میثاق
covenant عهد
covenant پیمان بستن
covenant میثاق بستن
covenant شرط
deed of covenant قرارداد
breach of covenant تخلف از شرط
covenant real شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
covenant in low تعهد ناشی ازحکم قانون
covenant in low شرط قانونی
breach of covenant نقض عهد
deed of covenant پیمان
arc of the covenant تابوت عهد
lared of the covenant کنعان
lared of the covenant زمین موعود
covenant of the league of nations منشور جامعه ملل
land n خاک
land n خشکی
land n کشور
land n ملت
land n زمین
land vi پیاده شدن رسیدن
land سطح کوچک صاف
land n سرزمین
never-never land رویایی
land n ملک
land n خطه
land vi پائین امدن
land vi بزمین رسیدن
land n قوم مردم
land vi فرود امدن
land vi بخشکی امدن
never-never land غیر واقعی
land n دیار
never-never land تخیلی
land پشت
land فرودامدن
land سرزمین عرصه
land ملک
land سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
land به زمین نشستن
land درست به هدف
land فرود
land سطح
land زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
land سرزمین
land خشکی
land خاک
land سرزمین دیار
land به خشکی امدن پیاده شدن
land به گل نشستن کشتی
land رسیدن
land بزمین نشستن
land ارض
land زمین
margin land حد نهایی بازده زمین
native land میهن
native land وطن
mother land سرزمین مادری
mother land وطن
land surveying نقشه برداری
land surveying برداشت
low land پستی زمین
mother land میهن
marsh land زمین ماندابی
marsh land زمین شوره زار
margin land حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
low land زمین پست
level land زمین مسطح
land surveyor نقشه بردار
land tail بنه زمینی
land tax مالیات زمین
land tax خراج
land tax مالیات بر زمین
land tenure اجاره داری زمین
land tag مجلس قانون گذاری پروس لاندتاک
land tail باقیمانده زمینی یکان
land tie تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
land forces قوای بری
land's end دماغهای که در دورترین قسمت باختر انگلستان واقع است
land tax مالیات ارضی
land swell خیزاب یا غلت اب نزدیک کرانه
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
fluted land سطحمسطحمته
land masses خشکسار
land masses کشخر
land masses قاره
land masses اقلیم
land masses سرزمین بزرگ
land mass خشکسار
land mass کشخر
common land مکانعمومی
dry land خشکی
land registry دفترنگهداریاطلاعاتمخصوصبهیکمنطقه
to cultivate land زمین را کشت کردن
to work the land زمین را زراعت کردن
land on one's feet <idiom> با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
Who owns this land ? این زمین مال کیست ؟
To be in the land of the living . درقید حیات بودن
I'll need a plot of land . یک قطعه زمین لازم دارم
Land-Rover وسیلهنقلیهمورداستفادهدرزمینهایزبر
land mass قاره
land mass اقلیم
land mass سرزمین بزرگ
table land زمین هموار
switzer land سویس
survey land نقشه برداری زمین
submarginal land زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
scrub land زمین بایر
registered land زمین ثبت شده
plough land مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
no man's land سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
tenementary land زمین اجاری
the lie of the land وضع یا کیفیت طبیعی زمین وضع
the lie of the land چگونگی اوضاع مهثب
wild land صحرا بیابان
wild land زمین بایر و لم یزرع
waste land زمین موات
waste land اراضی موات
unutilized land اراضی موات
to sight land دیدن منظره
to clear land زمین راصاف کردن
the promised land ارض موعود
no man's land سرزمین بی صاحب
land sturm نام نویسی همگانی
border land زمین مرزی
high land زمین کوهستانی
land reform اصلاحات ارضی
immeasureable land سرزمین بیکران
land agent دلال معاملات ملکی
land alide لغزش زمین
land bank بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
land breeze باد خشکی
land breeze باد ساحلی
land capacity کاراوری زمین
land carriage بار کشی زمینی
land carriage حمل و نقل خشکی
land combat نبرد زمینی
land combat نبرد در ساحل
hour land عقربه ساعت شمار
cultivated land زمین محیات
land crab n خرچنگی که در زمین زندگی میکند ولی در دریا تخم می ریزد
land development احیای اراضی
head land پرتگاه
head land دماغه
fertile land سرزمین حاصلخیز
barren land زمین لم یزرع
center land خط میانی
certificate of land قباله زمین
cloud land عالم خیال یافرض
collctive land زمین مشاع
collective land زمین مشاع
conservation of land حفظ اراضی
no-man's land منطقه بین خط سرویس و خط پایانی
crash land سقوط کردن هواپیما
crown land خالصه
cultivated land اراضی محیات
land reforms اصلاحات ارضی
dream land عالم خواب و رویا
f.soil or land خاک یازمین حاصلخیز
fertile land سرزمین بارور
land distribution توزیع اراضی
land slip ریزش سنگ از کوه
land poor دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
land policy سیاست اقتصادی مربوط به زمین
land plaster صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
land plaster گج
land office اداره املاک وثبت اراضی
crash-land سقوط کردن هواپیما
land of promise زمین موعود
land mine مین
land poor زمین دار بی پول
land reclamation ابادانی زمین
land sick کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
land shark کسیکه ملوانان رادردریاغارت میکندیابمال انها انگل میشود
land shark غارتگرکرانه
land service خدمت نظام در نیروی زمینی
land scaping محوطه سازی و ایجاد فضای سبز
land restoration بازسازی زمین
land register ثبت املاک
land reclamation عمران زمین
land mine مین زمینی
land measurer مساح
land measurer زمین پیما
land improvements عمران و ابادانی زمین
land hunger از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
land grave کنت قدیم المانی
land grant اعطای اراضی
land grant زمین اعطایی دولت
land grading تسطیح زمین
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com