Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4 milliseconds)
English
Persian
cover point
عضو دفاع نزدیک
cover point
محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
Other Matches
He has read the book from cover to cover .
کتاب رااز اول تا آخر خوانده است
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
point to point line
خط نقطه به نقطه
cover
بوته زار پناهگاه شکار
cover
اماده برای برگرداندن توپ
cover
مخفی گاه
[جامعه شناسی]
from cover to cover
ازاغازتا انجام کتاب
cover
تامین
cover
جلد سرپوش
cover
روکش کردن پوشانیدن پوشش
cover
امادگی
cover
مانورکردن بطوریکه قایق عقبی جلو نیفتد محافظت از بدن باشمشیر
cover
سقف زدن
cover
پوشش مخفی
[جامعه شناسی]
cover up
<idiom>
پنهان کاربدواشتباه
under cover
<idiom>
پنهان شدن
to cover up
پوشاندن
to cover up
پیچیدن
cover off
پشت سر هم قرار گرفتن پشت به گردن
to cover in
پوشاندن
to cover in
پرکردن
take cover
پشت جان پناه قرار گرفتن
cover all
بارانی یا روپوش
cover-up
در لاک دفاعی فرورفتن
cover up
در لاک دفاعی فرورفتن
take cover
حفاظ گرفتن
take cover
جان پناه گرفتن
cover all
رولباسی
under cover
سربسته درپاکت
cover
سطح برف
cover
اماده شدن برای دریافت توپ
cover
بازی دفاعی
cover
پنهان کردن
cover
طی کردن
cover
اختفاء
cover
جان پناه خفاگاه پوشاندن
cover
حفاظ
cover
پوشش
cover
جلد
cover
رویه لفاف
cover
پاکت
cover
تامین کردن
cover
سرپوش
cover
جلد کردن
cover
پوشاندن
cover
تامین زیان و خسارات بیمه
cover
نگهبان بگوش
cover
دریچه نگهبان مخابراتی پست بگوش
cover
بسته بندی
cover
روپوش
cover
حاوی بودن درپوش
cover
انجام دادن
cover
مخفی در بر گرفتن
cover
حایل شدن
batterty cover
سرپوش باتری
cover note
بیمه نامه موقت
cover drive
ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
cover girls
ستارهی روی جلد
cover an angle
زاویهای را بستن
cover and concealment
پوشش و اختفاء
divan cover
[قالیچه رومبلی که معمولا دو تکه قرینه بوده و در یک طرف بدون ریشه می باشد تا در کنار هم بصورت یک قطعه به نظر آید.]
seat cover
پوششصندلی
cover note
گواهی بیمه نامه
cover note
گواهی پوشش بیمه
under cover of letter no
ضمن نامه شماره
dish cover
سرپوش
hatch cover
درب دهلیز
depleted cover
پوشش کاسته شده
depleted cover
پوشش کاهسته
cover shame
عذر
cover search
جستجوی بهترین منطقه پوشش عکاسی هوایی
loose cover
روکش
cover shame
بهانه
break cover
خروج روباه یا خرگوش ازپناهگاه
duvet cover
روپوشقابلشستشو
speaker cover
پوششصدا
cover plate
پشت بندصفحه بست
cover plate
صفحه سرپوش
sliding cover
پوششمتحرک
dust cover
سرپوش غبارگیر
pillow cover
ستونمخروطی
cloud cover
غلظت ابر اتمی
magneto cover
سرپوش مگنت
filter cover
پوششفیلتر
cover one's tracks
<idiom>
پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
basic cover
عکسبرداری اولیه هوایی
pan cover
پوششکنه
glass cover
پوشششیشهای
head cover
محافظسر
lever cover
پوششدربازکن
cell cover
درپوش باتری
base cover
عکس برداری اولیه
cloud cover
سطح ابر زیرپوشش اتمی
air cover
پوشش هوایی
column cover
پوشش ستون
bed cover
روتختی
corset cover
لباس زیر زنانه که روی کرست پوشیده میشود زیرپوش
battery cover
پوششباطری
contingency cover
بیمه حمل احتیاطی
cover girl
زن جوانی که عکسش روی جلد مجلات چاپ میشود
cover girl
ستارهی روی جلد
cover girls
زن جوانی که عکسش روی جلد مجلات چاپ میشود
concrete cover
پوشش بتنی روی فولاد
first-day cover
پاکت یا کارت پستال که در روز اول فروش تمبر جدید ارسال شده و تاریخ آن روز را روی تمبر مهر زدهاند
comparative cover
پوشش گاه بگاه منطقه یاوسایل پوشش نسبی منطقه
communication cover
پوشش مخابراتی
mattress cover
گردنبندبلندمهمانی
protective cover
روکش محافظ
fighter cover
پوشش با هواپیماهای شکاری
overhead cover
پوشش بالای سر روپوش بالای سر
to cover much ground
جامع بودن
to cover much ground
رسابودن
extra cover
پوشش اضافی برای بل گرفتن
extra cover
بازیگر بل گیر
to cover much ground
وسیع بودن
to cover one's nakedness
ستر عورت کردن
fighter cover
پوشش هواپیماهای جنگنده
radiator cover
روکش رادیاتور
fire cover
پوشش اتش
saddle cover
رو زینی
[اینگونه بافته ها بصورت قالیچه یا پتو در قدیم بیشتر رواج داشت و اکنون نیز در بعضی عشایر جهت استفاده شخصی بافته شده و برای تزئین روی اسب و پوشش زین بکار می رود.]
protective cover
روپوش حفاظ
protective cover
پوشش حفافتی
open cover
بیمه نامهای که جهت حمل محمولههای متعدد تهیه میشود
open cover
بیمه نامه باز
horse cover
قالیچه زیر زین اسب
valve cover
روپوشسرپاپ
cover-ups
در لاک دفاعی فرورفتن
sight cover
روپوش دستگاه نشانه روی روپوش زاویه یاب
ice cover
یخپوش
piston cover
پوشش پیستون
saddle cover
زین پوش
toilet cover
رو میزی برای میز ارایش
piston cover
کف پیستون
saddle cover
زین پیچ
protective cover
جان پناه دفاعی
hatch cover
درپوش دوردریچه
insurance cover
پوشش بیمه
overhead cover
حفاظ بالای سر
saddle cover
غاشیه
cover charges
مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
cover charge
مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
binding cover
پوشش تعهد شده
comparative cover
پوشش نسبی
hub cover
قالپاق چرخ
his hat cover his fanily
خودش است و کلاهش
to have compulsory insurance
[cover]
اجباری
[الزامی]
بیمه بودن
his hat cover his fanily
هیچکس را ندارد
They escaped under cover of darkness.
درتاریکی شب فرار کردند
to have private insurance
[cover]
بیمه خصوصی داشتن
can not judge a book by its cover
<idiom>
[چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
perforated cover plates
صفحات سوراخدار
perforated cover plates
صفحات مشبک
cheque book cover
پوششدفترچهچک
cut and cover shelter
سنگر انفرادی سر پوشیده سنگری که با کندن زمین وتهیه سرپناه تهیه میشود
under cover of frind ship
بعنوان دوستی
excess loss cover
بیمه مجدد ان قسمت از زیان که بیش از مقدار بیمه شده قبلی است
country cover diagram
دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
excess cover treaty
قرارداد پوشش بیمهای ضایعات بیشتر
To cover up a fult ( defect , shortcoming ) .
عیب پوشی کردن
To cover (traverse)long distances.
مسافت زیادی راطی کردن
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
off the point
بطور نامربوط
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
off the point
بطور بی ربط
let point
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
near point
نقطه نزدیک
to the point
بجا
point to point
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point
نقطه به نقطه
to the point
مربوط بموضوع
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
zero point
نقطه صفر
in point
بجا
in point
مناسب
to come to a point
بنوک رسیدن
point
پوینت
three point
فن 3 امتیازی کشتی
point to point
1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
to come to a point
باریک شدن
far point
برد بینایی
point to point
را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
way point
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
in point
در خور
point four
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
point
نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point
سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point
باریک کردن
point
قطبهای باطری یاپلاتین
point
به سمت متوجه کردن
point
نشانه روی کردن
point
هدف گیری کردن
point
رسد نوک
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point
اصل
point
مقصود
point
نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point
محل شروع چیزی
point
درصد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com