English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 70 (1 milliseconds)
English Persian
crash-landed سقوط کردن هواپیما
Other Matches
landed a ملک دار
landed a ملک زمین
landed a که عبارت از زمین است
landed a زمینی
landed a ملکی
landed مالک
landed زمین دار
landed وابسته بزمین
landed فرود امده
landed a مستقل
The plan landed . هواپیما بزمین نشست
landed property مستغل
I am stuck with it . I am landed with it . بیخ ریشم مانده
landed weight وزن کالا هنگام تخلیه
air landed هوا نشست
landed property عقار
landed property ملک
landed terms قیمت کالا به شرط تخلیه درمقصد
air landed فرود امده از راه هوا
He eventually landed in prison . عاقبت کارش بزندان کشید
air landed supply اماد تخلیه شده با هواپیما
air landed supply اماد هوانشستی
at the full landed cost price قیمت تمام شده کالا در مقصد
crash course کلاسآموزشی
all crash زمان فوریت
crash ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی
crash شکستگی خرابی
crash سقوط
crash خطای یک قطعه یا یک مشکل در برنامه در حین اجرا کار را متوقف میکند و استفاده بیشتر از سیستم را نا ممکن میکند
crash متوقف شدن ناگهانی
crash ورشکستگی ناگهانی
crash سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crash پایان عملیات کامپیوتر
crash سقوط کردن
crash سقوط کردن هواپیما
crash از کار افتادن
crash ریزریز شدن
crash متوقف
crash قفل سرنگون
crash توقف سیستم ازطریق خرابی سخت افزاری یااشتباه نرم افزاری
crash خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crash خردکردن
crash درهم شکستن
crash-lands سقوط کردن هواپیما
crash-landing سقوط کردن هواپیما
crash barrier حصار کنار جاده
crash-land سقوط کردن هواپیما
to crash in [to a party] بدون دعوت وارد شدن
to crash in [to a party] سر زده وارد شدن
crash price قیمت مفت
crash the gate <idiom> بی دعوت رفتن ،پابرهنه وسط پریدن
A crash language course . دوره فشرده آموزش زبان
crash helmets کاسکت
crash helmets خود
crash helmets کلاه ایمنی
crash boat قایق نجات
crash conversion تبدیل یک سیستم به سیستم دیگر به وسیله به پایان بردن عملیات سیستم قدیمی به هنگام اجرا شدن سیستم جدید
crash dive ناگهان بزیر اب رفتن
crash dolly جرثقیل چرخدار اخراجات
crash protected دیسک که حاوی نوک محافظ یا سیستم محافظ اختلال داده است
disk crash خراش دیسک
disk crash خرابی دیسک
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
head crash شکستگی هد
to fall crash افتادن وباصداخردشدن
crash helmets کلاه خود ایمنی
crash land سقوط کردن هواپیما
crash position indicator برج اعلام محل وقوع سوانح دریایی برج مراقبت سوانح دریایی
crash locator beacon برج اعلام سوانح دریایی برج تعیین محل سوانح دریایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com