English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 59 (3 milliseconds)
English Persian
crash-lands سقوط کردن هواپیما
Other Matches
lands برجستگی شیار خانها ریلهای راهنما
lands and grooves خان کشی لوله توپ برجستگیها و فرورفتگیهای خان
arable lands زمینهای زراعی
bad lands بدبوم
lands man ملوان ناازموده
lands man ملوان تازه کار
lands man اهل خشکی
utilized lands اراضی دایر
waste lands اراضی موات
registration of documents and lands اداره ثبت اسناد و املاک
utilized and unutilized lands زمینهای دائروبائر
He has laid hands on these lands. دست انداخته روی این اراضی
crash قفل سرنگون
crash متوقف
crash شکستگی خرابی
crash course کلاسآموزشی
all crash زمان فوریت
crash توقف سیستم ازطریق خرابی سخت افزاری یااشتباه نرم افزاری
crash پایان عملیات کامپیوتر
crash از کار افتادن
crash ریزریز شدن
crash ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی
crash سقوط کردن هواپیما
crash درهم شکستن
crash سقوط
crash خردکردن
crash ورشکستگی ناگهانی
crash متوقف شدن ناگهانی
crash سقوط کردن
crash خطای یک قطعه یا یک مشکل در برنامه در حین اجرا کار را متوقف میکند و استفاده بیشتر از سیستم را نا ممکن میکند
crash سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crash خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crash-land سقوط کردن هواپیما
crash helmets خود
crash barrier حصار کنار جاده
crash helmets کاسکت
crash land سقوط کردن هواپیما
A crash language course . دوره فشرده آموزش زبان
to crash in [to a party] بدون دعوت وارد شدن
to crash in [to a party] سر زده وارد شدن
crash price قیمت مفت
crash the gate <idiom> بی دعوت رفتن ،پابرهنه وسط پریدن
crash helmets کلاه ایمنی
crash helmets کلاه خود ایمنی
crash conversion تبدیل یک سیستم به سیستم دیگر به وسیله به پایان بردن عملیات سیستم قدیمی به هنگام اجرا شدن سیستم جدید
crash dive ناگهان بزیر اب رفتن
crash dolly جرثقیل چرخدار اخراجات
crash protected دیسک که حاوی نوک محافظ یا سیستم محافظ اختلال داده است
disk crash خراش دیسک
disk crash خرابی دیسک
head crash شکستگی هد
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
to fall crash افتادن وباصداخردشدن
crash-landing سقوط کردن هواپیما
crash-landed سقوط کردن هواپیما
crash boat قایق نجات
crash locator beacon برج اعلام سوانح دریایی برج تعیین محل سوانح دریایی
crash position indicator برج اعلام محل وقوع سوانح دریایی برج مراقبت سوانح دریایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com