Dictiornary-Farsi | creep strength depending on time | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
creep strength depending on time	پایداری خزشی تابع زمان


Other Matches

creep strength	پایداری خزشی
creep strength	مقاومت خزشی
creep strength at elevated temperatures	مقاومت خزشی در دمای بالا
depending	اناطه
depending	another on judicialdecision in
Depending on how late we arrive ...	بستگی به اینکه ساعت چند ما می رسیم ...
creep	خزش
creep	چهار دست و پا
creep	وارفتگی
creep	مورمور شدن
creep	خزیدن
creep	چهار دست و پا رفتن
creep	رها شدن ناخواسته تیر ازدست تیرانداز
creep	تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
creep up on <idiom>	سریعا به یک طرف خزیدن
creep	پله پله جلو رفتن
creep	مرحله به مرحله جلو رفتن
creep	خیز به خیز رفتن
creep	وارفتگی بتن
creep test	ازمایش خزش در درجه حرارت عادی ازمایش خزش
creep resistance	مقاومت خزش
creep rate	ضریب خزش
creep limit	حد خزش
creep limit	حد انبساط دائمی
creep resistant	مقاوم در برابر خزش
creep lane	مسیر خزش
soil creep	خزیدن خاک
soil creep	زمین خزه
creep ductility	نرمی خزش
creep curve	نمودار خزش
creep characteristics	منحنی مشخصه خزش
surface creep	خزیدن سطحی
vertical creep	وارفتگی قائم
magnetic creep	لختی مغناطیسی
deep creep attack	تک ناگهانی با بمب زیرابی
limit creep stress	حد خزش
strength	استحکام
strength	شدت
strength	قدرت رزمی استعداد نفری
strength	توان رزمی تعداد نفرات
strength	قدرت
strength	استعداد رزمی
strength	مقاومت
strength	نیرو
strength	زور
strength	نیرومندی
strength	قوت
strength	قوه توانایی
strength	دوام
it is too much for my strength	فوق نیروی من است
it is beyond my strength	زورمن به ان نمیرسد
on the strength of	باستناد
on the strength of	باتکا
it is beyond my strength	فوق نیروی من است
it is too much for my strength	زورمن به ان نمیرسد
characteristic strength	مقاومت مشخصه
ionic strength	قدرت یونی
insulation strength	استحکام ایزولاسیون استحکام عایق بندی استحکام عایق کاری
ultimate strength	مقاومت نهائی
initial strength	استحکام اولیه
ultimate strength	تاب
cold strength	استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
hot strength	استحکام گرمایی
virile strength	قوت مردی
virile strength	نیروی مردانه
impact strength	استحکام برخورد
unit strength	قدرت رزمی یکان
ultimate strength	مقاومت یا استحکام نهایی
ultimate strength	حاصلضرب بیشترین بار ممکن
ultimate strength	مقاومت نهایی
command strength	استعداد یکان
torsional strength	استحکام پیچشی
level of strength	میزان استعداد رزمی
accountable strength	استعداد قابل محاسبه
accountable strength	استعداد قابل توجه
tear strength	مقاومت [در برابر پارگی]
knot strength	استحکام گره
response strength	نیرومندی پاسخ
strength weld	جوشکاری مقاومتی
dielectric strength	استحکام دی الکتریک
assiciative strength	نیرومندی تداعی
attached strength	استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
authorized strength	استعداد مجاز
average strength	استعداد پرسنلی متوسط میانگین استعداد پرسنلی
bending strength	مقاومت خمشی
strength in bending	مقاومت خمشی
bond strength	قدرت پیوند
buckling strength	استحکام خمشی
characteristic strength	مقاومتی که احتمال عدم حصول واقعی ان ضعیف میباشد
unit strength	استعدادیکان
level of strength	سطح استعداد رزمی
compression strength	مقاومت فشاری
disruptive strength	استحکام انقطاع
dynamic strength	مقاومت دینامیکی
effective strength	استعداد رزمی موثر
effective strength	استعدادرزمی موجود
ego strength	نیرومندی خود
end strength	استعداد نهایی
nonoperating strength	جمعی غیرفعال در یکان
nonoperating strength	پرسنل غیر فعال
dielectric strength	استحکام شکست
dielectric strength	قدرت دی الکتریک
crushing strength	تاب گسیختگی
cube strength	مقاومت نمونه مکعبی
current strength	شدت جریان
strength of current	شدت جریان
pole strength	شدت قطب
design strength	مقاومت محاسباتی
design strength	مقاومتی که در محاسبات مورداستفاگه قرار میگیرد و برابراست با مقاومت مشخصه تقسیم بر ضریب تقلیل
dielectric strength	پایدار دی الکتریکی
fatigue strength	استحکام خستگی
field strength	شدت میدان
habit strength	نیرومندی عادت
compressive strength	قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
compressive strength	تاب فشردگی
yield strength	تاب ارتجاعی
compression strength	استحکام فشاری
compression strength	تاب فشاری
compression strength	توان فشاری
grid strength	سیگنال شبکه
flexural strength	تاب خمشی
muscular strength	زور بازو
muscular strength	وی ماهیچه
tower of strength <idiom>	پشتیبانی محکم
flexural strength	مقاومت خمشی
flexural strength	توان خمشی
crushing strength	مقاومت خرد شدن
superego strength	نیرومندی فراخود
they overtax our strength	بما تکلیف میکنند که زیادنیروی خودرابکاراندازیم
strength ratio	نسبت استحکام
signal strength	شدت صوت
strength properties	خصوصیات استحکام
strength of materials	مقاومت مصالح
strength of magnetism	شدت مغناطیسی
strength group	گروه عمده قوای دریایی درعملیات اب خاکی
impact strength	استحکام ضربهای
tensile strength	مقاومت کششی
tensile strength	استحکام کششی
shear strength	مقاومت برشی
shear strength	استقامت برشی
tensile strength	تاب کششی
shearing strength	طول برشکاری
tensile strength	توان کششی
magnetic field strength	شدت میدان مغناطیسی
effective habit strength	حد موثر نیرومندی عادت
cadre strength column	ستون مربوط به استعدادپرسنل یکان ستون استعدادپرسنل کادر
transverse bending strength	استحکام خمشی
authorized strength of theater	استعداد مجاز صحنه عملیات از نظر پرسنلی
soil shear strength	قدرت مقاومت خاک در مقابل گلوله یا نفوذ ان
high temperature strength	استحکام حرارتی
high strength steel	فولاد با استحکام عالی
electric field strength	شدت میدان الکتریکی
bending fatigue strength	مقاومت تناوبی خمش استحکام استانه خمش
field strength meter	سنجه شدت میدان
strength under tangential loading	مقاومت دربرابر عاملهای مماسی
izod impact strength	استحکام ضربه ایزوتوپ
torsional fatigue strength	استحکام فرسودگی پیچشی
ultimate compressive strength	حداکثر مقاومت دربرابر فشار
ultimate tensile strength	حد نهایی کشش و استحکام نخ [قبل از پاره شدن]
intrinsic fatigue strength	استحکام فرسودگی ذاتی
elastic limit tensile strength	دستگاه اندازه گیری الاستیسیته ارتجاع سنج
elastic limit tensile strength	elastometer ratio
high strength cast iron	چدن با استحکام عالی
measurement of wind strength: anemometer	اندازهگیریجهتباد
line of magnetic field strength	خط میدان مغناطیسی
line of electric field strength	خط شدت میدان الکتریکی
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .	وقتش که شد خبر میکنم
time	زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
off time	وقت ازاد
time	زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
What time is it?What time do you have?	ساعت چند است
once upon a time	روزگاری
have a time <idiom>	زمان خوبی داشتن
once upon a time	یکی بودیکی نبود
one at a time	یکی یکی
At the same time .	درعین حال
since that time. thereafter.	ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
even time	دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
once upon a time	روزی
old time	قدیمی
time	سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time	مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
for the time being <idiom>	برای مدتی
from time to time <idiom>	گاهگاهی
time	آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
have a time <idiom>	به مشکل بر خوردن
on time	مدت دار
do time <idiom>	مدتی درزندان بودن
time	انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
down time	وقفه
down time	زمان بیکاری
down time	زمان توقف
down time	زمان تلف
Our time is up .	وقت تمام است
time	1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
down time	مرگ
time	روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time	1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
One by one . One at a time .	یک یک ( یکی یکی )
down time	زمان تلفن شده