English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
cross assembler ترجمه برنامه اسمبلر برای یک کامپیوتر دیگر
cross assembler همگزارمتقابل
Other Matches
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
assembler اسمبلر
assembler برنامه اسمبلی یا برنامهای که برنامه به زبان اسمبلی را به کد ماشین تبدیل میکند
assembler پیام برنامه اسمبلی برای اعلام اینکه خطا در کد اصلی یافت شد
assembler همگذار
assembler اسمبلی که کد ماشین را از یک کامپیوتر در حین اجرای کامپیوتر دیگر تولید ی کند
assembler کد شی ای که در یک اجرای اسمبلی از برنامه اصلی ایجاد شده است
assembler اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
three pass assembler همگذار سه گذره
two pass assembler همگذار دو گذره
one pass assembler برنامه اسمبلر که در یک عمل که اصل را ترجمه میکند
two pass assembler همگذار دوعبوری
assembler directive رهنمود همگذار
macro assembler ماکرو اسمبلر
macro assembler درشت همگزار
macro assembler درشت همگذار
cross way=cross road چهارراه
cross عبوردادن
cross خط بطلان کشیدن بر
cross مصادف شدن با
cross قلم کشیدن بروی
cross تقلب
cross اختلاف مرافعه
cross دورگه
cross حدوسط ممزوج
cross علامت ضربدر یاباضافه
cross چلیپا
cross خاج
cross روبروشدن قطع کردن
cross دورگه کردن
cross قطع کردن متقاطع کردن
cross پیوندی
cross عرضی
cross متقاطع
cross سانتر کردن
cross حرکت سمتی
cross عبور کردن
cross تقاطع
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
cross پیوندزدن کج خلقی کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross صلیب
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cross علامت ضربدر در نقشه کشی
cross گذشتن
cross tell خبر دادن
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross out قلم زدن
cross نادرستی
cross over همگذری
cross over درو از عقب
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
to be cross about something دلخور بودن از چیزی
st.g's cross چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
to take the cross صلیب بدوش گرفتن
on the cross بطوراریب
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross vault طاق چهاربخش
cross voting رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross wall دیوار همبر
cross wise چلیپایی ضربدری
cross wall دیوار پلهای عرضی
cross wise صلیب وار
cross wires سیمهای متقاطع
cross wind باد جانبی
cross weight وزن ناخالص
cross validation وارسی اعتبار
cross talk تداخل صداها در تلفن
cross support نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross talk القاء
cross stroke فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross talk تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross stitch بخیه دوزی بچپ وراست
cross talk تداخل صحبت
cross talk تداخل صدا
cross thrust تراست ناخالص
cross tip پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross trail جاده عرضی
cross trail جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross traverse تراورس عرضی
cross stay بست چلیپا
cross tree رابط عرضی دکلها
cross swords دست و پنجه نرم کردن
cross stay تقویت صلیبی
cross line تار مو
cross plane رنده کردن
cross pointing ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross polinize بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollinate بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollination گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross products حاصلضرب ضربدری
cross purpose قصد مغایر
cross purpose قصد متقابل
cross question استنطاق
cross question بازجویی
cross piece تیر عرضی
cross peaks پیکهای چلیپایی
cross over point نقطه الحاق مسیرها
cross line بعلاوه داخل دوربین خط تار موی دوربین
cross linking اتصال عرضی
cross loading سر شکن کردن بارها
cross loading تقسیم بارهای هواپیما
cross loading مخلوط کردن بارها
cross magnetizing میدان مغناطیسی متقابل
cross member عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
cross modulation مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross or pile شیر یا خط
cross over point نقطه همگذری
cross question سئوال بطریق استنطاق
cross reaction سطح مقطع
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross over point نقطه تقاطع مسیر رژه
cross section مقطع
cross section رویه برش
cross section سطح مقطع عرضی
cross servicing خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross section نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section نیمرخ عرضی
cross section سطح مقطع
cross road چهارراه
cross road تقاطع جاده
cross road محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross roads تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross roads همبر راست گوشه
cross roll نورد عرضی
cross section مقطع عرضی
cross section برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross section برش عرضی
cross section سطح مقطع موثر
cross slide کشوی لغزنده عرضی
cross word جدول معمائی
cross rail نردهمیانی
Celtic cross [چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
cross-aisle [گوشواره عرضی کلیسا]
cross-banded [روکشی با تارهای عمود]
cross-beam تیر افقی
cross-brace بادبند چپ و راست
cross-doomed کلیسای گنبددار
cross-church کلیسای صلیبی
Cross your heart! <idiom> راستگو باش ! [صادقانه بگو!]
double-cross <idiom> گول زدن
cross one's mind <idiom> فکرکردن
cross stitches کوکضربدری
cross-Channel عبور
cross-Channel برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-purposes عدم تفاهم
She is cross eyed. چپ چشم است ( لوچ )
To cross out . To strike off. خط زدن
at cross purposes <idiom> راه خطا واشتباه
cross a bridge before one comes to it <idiom> درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cross-gable [سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
Latin cross صلیب رومی
cross that bridge when you come to it <idiom> [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
Don't be cross with me. از من دلخور نباش.
cross product ضرب خارجی [ریاضی]
cross product ضرب برداری [ریاضی]
Lantern-cross صلیب سنگی
high cross [صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
dedication cross صلیب مقدس
cross-quarter [آرایش گل چهار برگی]
cross-rail اسکلت چوبی
cross-rib دنده ی قوس
cross-springer [دنده اریب در طاق]
cross-tree [رابط عرضی دکلها]
cross-vault طاق چهار بخش
cross-window [پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
cross-wing [بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
cross word جدول لغز
roman cross حرکت صلیبی
sign of the cross علامت صلیب
soiuthern cross صلیب جنوب
soiuthern cross چهارستاره درخشان نیمکره جنوبی
southern cross crux
southern cross صلیب جنوبی
southern cross چلیپا
pectoral cross صلیب سینه
pectoral cross چلیپایی روی سینه
olympic cross صلیب المپیک
cyclo cross مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
geneva cross صلیب سرخ
greek cross صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
invention of the cross جشن یافتن صلیب
inverted cross بالانس صلیب
line cross تقاطع خط
maltese cross صلیب
moto cross مسابقه موتورسیکلت رانی درمسیر خاکی محدود تپه و پیچ جاده و پرش در دو بخش 03یا 54 دقیقه
swinging cross کوته مداری وزشی
criss-cross چلیپایی کردن
criss-cross با ضربدر مشخص کردن
criss-cross همبر کردن
criss-cross دارای نقش چلیپایی کردن
criss-cross بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-cross کج
criss-cross یکوری
criss-cross به طور ضربدر
cross handle ضامنضربدری
criss-cross برخورد
criss-cross سوتفاهم
criss-cross سردرگمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com