Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
cross brace
بادبند چپ و راست
cross brace
گیره عرضی
cross brace
مهار عرضی
Search result with all words
cross-brace
بادبند چپ و راست
Other Matches
brace
شمعک
brace
محکم کردن
brace
مته خرطومی
brace
مته شتر گلو
brace
قیچی
brace
دوابرو
brace
آکولاد
brace
پشت بند
brace
جفت کردن
brace
بستن
brace
بند شلوار
brace
بابست محکم کردن محکم بستن
brace
درمقابل فشارمقاومت کردن
brace
اتل ابرو
brace
اکولاد
brace
تجدید واحیای روحیه
brace
مهار
brace
گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
brace
تحریک احساسات
brace
بست
brace
خط ابرو
brace
بند
brace
تیر تقویت عرضی
brace
حایل
counter-brace
تیر تقویت عرضی
wheel brace
آچار چرخ خودرو
corner-brace
حایل کوتاه
brace and bit
مته
brace and bit
فرنگی
brace and counterbrace
تخته صلیبی
knee brace
مهار زانوئی
knee brace
پشت بندی که جهت مقاومت ساختمان درمقابل فشار ناشی از بادبسته میشود
ratchet brace
مته جغجغهای
shoulder brace
شانه بند
bell brace
دکمهسکوت
brace clip
سگکبندشلوار
lid brace
میلهکلاهک
buttress brace
قید بادبندی
crank brace
مته شتر گلو
brace drill
مته شتر گلو
bit brace
بست سرمته
arch-brace
بست منحنی
curved brace
حایل منحنی
knee-brace
مهار زانویی
brace rim wrench
اچار محکم کننده دوره
brace scale of motor ability
مقیاس توانش حرکتی بریس
cross way=cross road
چهارراه
cross
عرضی
cross
متقاطع
cross
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
سانتر کردن
cross
حرکت سمتی
cross
دورگه کردن
cross
عبور کردن
cross
تقاطع
cross
خلاف میل کسی رفتار کردن
cross
پیوندزدن کج خلقی کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to be cross about something
دلخور بودن از چیزی
cross
پیوندی
to take the cross
صلیب بدوش گرفتن
to cross self
با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cross tell
خبر دادن
st.g's cross
چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
cross (something) out
<idiom>
حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross tell
پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross
قطع کردن متقاطع کردن
cross
روبروشدن قطع کردن
cross
مصادف شدن با
cross
صلیب
cross
عبوردادن
cross out
قلم زدن
cross over
درو از عقب
on the cross
بطوراریب
cross
علامت ضربدر در نقشه کشی
cross
چلیپا
cross over
همگذری
cross
خاج
cross
علامت ضربدر یاباضافه
cross
حدوسط ممزوج
cross
دورگه
cross
قلم کشیدن بروی
cross
خط بطلان کشیدن بر
cross
اختلاف مرافعه
cross
تقلب
cross
گذشتن
cross
نادرستی
cross servicing
خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross word
جدول لغز
cross word
جدول معمائی
cross wise
چلیپایی ضربدری
cyclo cross
مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
cross talk
تداخل صدا
cross talk
تداخل صداها در تلفن
cross support
نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross stroke
فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross talk
القاء
cross stitch
بخیه دوزی بچپ وراست
cross stay
تقویت صلیبی
cross slide
کشوی لغزنده عرضی
cross stay
بست چلیپا
cross talk
تداخل صحبت
cross wind
باد جانبی
cross voting
رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross wall
دیوار همبر
cross wall
دیوار پلهای عرضی
cross validation
وارسی اعتبار
cross tree
رابط عرضی دکلها
cross traverse
تراورس عرضی
cross trail
جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross trail
جاده عرضی
cross tip
پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross thrust
تراست ناخالص
cross weight
وزن ناخالص
cross wires
سیمهای متقاطع
cross wise
صلیب وار
cross talk
تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross vault
طاق چهاربخش
cross magnetizing
میدان مغناطیسی متقابل
cross pollinate
بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollination
گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross polinize
بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross products
حاصلضرب ضربدری
cross purpose
قصد مغایر
cross purpose
قصد متقابل
cross question
استنطاق
cross question
بازجویی
cross pointing
ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross plane
رنده کردن
cross member
عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
cross modulation
مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross or pile
شیر یا خط
cross over point
نقطه همگذری
cross over point
نقطه تقاطع مسیر رژه
cross over point
نقطه الحاق مسیرها
cross peaks
پیکهای چلیپایی
cross piece
تیر عرضی
cross question
سئوال بطریق استنطاق
cross reaction
سطح مقطع
cross refer
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross section
سطح مقطع
cross section
نیمرخ عرضی
cross section
نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section
مقطع
cross section
رویه برش
cross section
سطح مقطع عرضی
cross section
سطح مقطع موثر
cross section
برش عرضی
cross road
چهارراه
cross road
تقاطع جاده
cross road
محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross roads
تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross roads
همبر راست گوشه
cross roll
نورد عرضی
cross section
مقطع عرضی
cross section
برش متقاطع نمونه یا حد وسط
geneva cross
صلیب سرخ
cross-church
کلیسای صلیبی
She is cross eyed.
چپ چشم است ( لوچ )
To cross out . To strike off.
خط زدن
at cross purposes
<idiom>
راه خطا واشتباه
high cross
[صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
dedication cross
صلیب مقدس
cross a bridge before one comes to it
<idiom>
درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cross one's mind
<idiom>
فکرکردن
southern cross
چلیپا
cross-purposes
عدم تفاهم
cross-Channel
برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross handle
ضامنضربدری
cross rail
نردهمیانی
cross stitches
کوکضربدری
cross-Channel
عبور
cross that bridge when you come to it
<idiom>
[به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
Latin cross
صلیب رومی
Lantern-cross
صلیب سنگی
double-cross
<idiom>
گول زدن
Cross your heart!
<idiom>
راستگو باش !
[صادقانه بگو!]
cross-rail
اسکلت چوبی
cross-quarter
[آرایش گل چهار برگی]
cross-aisle
[گوشواره عرضی کلیسا]
cross-banded
[روکشی با تارهای عمود]
cross-beam
تیر افقی
cross-bond
آجرچینی فلمنگی
cross-in-square
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
cross-doomed
کلیسای گنبددار
Celtic cross
[چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
cross-rib
دنده ی قوس
cross-gable
[سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
cross-wing
[بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
cross-window
[پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
cross-vault
طاق چهار بخش
cross-tree
[رابط عرضی دکلها]
Don't be cross with me.
از من دلخور نباش.
cross-springer
[دنده اریب در طاق]
criss-cross
به طور ضربدر
criss-cross
یکوری
roman cross
حرکت صلیبی
cross product
ضرب برداری
[ریاضی]
cross product
ضرب خارجی
[ریاضی]
sign of the cross
علامت صلیب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com