English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
cross buck حمله دو مهاجم بصورت متقاطع
Other Matches
buck جنس نر اهو وحیوانات دیگر
to buck up فرزشدن نیرویاجرات بخود دادن
buck up شجاع شدن
to buck up جنبیدن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
buck دروکردن
buck دولادولا رفتن سواره نظام
buck قوز کردن
buck گوزن نر
buck قوچ
buck دلار
buck بالا پریدن وقوز کردن
buck ازروی خرک پریدن
buck مخالفت کردن با
buck جفتک
buck جفتک انداختن
to pass the buck to somebody مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به کسی دادن
pass the buck <idiom> مسئولیت خودرا به دیگری دادن
buck wheat دیلار
fast buck <idiom> پول درآوردن ساده وآسان است
to buck the trend <idiom> بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
to pass the buck <idiom> مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به دیگری دادن
buck passer شخصی که مسئولیت خود را بدیگران محول میکند
buck passer لاابالی
buck-toothed کسیکهدندانهایبزرگوروبهبیروندارد
buck fever هیجان شکارچی تازه کار دردیدن شکار و خطا رفتن تیر
buck wheat گندم سیاه
buck fever هیجان شکارچی تازه کار درمقابل شکار
cross way=cross road چهارراه
cross حدوسط ممزوج
cross روبروشدن قطع کردن
cross مصادف شدن با
cross عبوردادن
cross گذشتن
cross قلم کشیدن بروی
cross علامت ضربدر یاباضافه
cross نادرستی
cross تقلب
cross اختلاف مرافعه
cross دورگه
cross دورگه کردن
cross پیوندزدن کج خلقی کردن
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross قطع کردن متقاطع کردن
cross پیوندی
cross عرضی
cross متقاطع
cross سانتر کردن
cross حرکت سمتی
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross عبور کردن
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross چلیپا
cross خاج
st.g's cross چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
cross tell خبر دادن
cross صلیب
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cross علامت ضربدر در نقشه کشی
to take the cross صلیب بدوش گرفتن
cross over درو از عقب
cross over همگذری
cross خط بطلان کشیدن بر
cross out قلم زدن
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross تقاطع
on the cross بطوراریب
to be cross about something دلخور بودن از چیزی
cross wall دیوار همبر
cross stay تقویت صلیبی
cross stay بست چلیپا
cross slide کشوی لغزنده عرضی
cross wise چلیپایی ضربدری
cross wires سیمهای متقاطع
cross wind باد جانبی
cross weight وزن ناخالص
cross wall دیوار پلهای عرضی
cross wise صلیب وار
cross section سطح مقطع عرضی
cross stitch بخیه دوزی بچپ وراست
cross stroke فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross talk القاء
cross talk تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross tip پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross talk تداخل صحبت
cross talk تداخل صدا
cross swords دست و پنجه نرم کردن
cross servicing خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross thrust تراست ناخالص
cross trail جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross traverse تراورس عرضی
cross tree رابط عرضی دکلها
cross validation وارسی اعتبار
cross vault طاق چهاربخش
cross trail جاده عرضی
cross voting رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross support نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross talk تداخل صداها در تلفن
cross line بعلاوه داخل دوربین خط تار موی دوربین
cross peaks پیکهای چلیپایی
cross piece تیر عرضی
cross plane رنده کردن
cross pointing ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross polinize بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollinate بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollination گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross products حاصلضرب ضربدری
cross purpose قصد مغایر
cross over point نقطه الحاق مسیرها
cross over point نقطه تقاطع مسیر رژه
cross linking اتصال عرضی
cross loading سر شکن کردن بارها
cross loading تقسیم بارهای هواپیما
cross loading مخلوط کردن بارها
cross magnetizing میدان مغناطیسی متقابل
cross member عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
cross modulation مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross or pile شیر یا خط
cross over point نقطه همگذری
cross purpose قصد متقابل
cross question استنطاق
cross section برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross section برش عرضی
cross section سطح مقطع موثر
cross section سطح مقطع
cross section نیمرخ عرضی
cross section نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section مقطع
cross section مقطع عرضی
cross roll نورد عرضی
cross question بازجویی
cross question سئوال بطریق استنطاق
cross reaction سطح مقطع
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross road چهارراه
cross road تقاطع جاده
cross road محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross roads همبر راست گوشه
cross roads تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross section رویه برش
cross word جدول معمائی
cross-Channel عبور
Celtic cross [چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
cross-aisle [گوشواره عرضی کلیسا]
cross-banded [روکشی با تارهای عمود]
cross-beam تیر افقی
cross-bond آجرچینی فلمنگی
cross-brace بادبند چپ و راست
cross-doomed کلیسای گنبددار
cross-church کلیسای صلیبی
Cross your heart! <idiom> راستگو باش ! [صادقانه بگو!]
double-cross <idiom> گول زدن
cross-Channel برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-purposes عدم تفاهم
She is cross eyed. چپ چشم است ( لوچ )
To cross out . To strike off. خط زدن
at cross purposes <idiom> راه خطا واشتباه
cross a bridge before one comes to it <idiom> درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
Latin cross صلیب رومی
cross one's mind <idiom> فکرکردن
cross-gable [سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
cross that bridge when you come to it <idiom> [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
Don't be cross with me. از من دلخور نباش.
cross product ضرب خارجی [ریاضی]
cross product ضرب برداری [ریاضی]
Lantern-cross صلیب سنگی
high cross [صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
dedication cross صلیب مقدس
cross-quarter [آرایش گل چهار برگی]
cross-rail اسکلت چوبی
cross-rib دنده ی قوس
cross-springer [دنده اریب در طاق]
cross-tree [رابط عرضی دکلها]
cross-vault طاق چهار بخش
cross-window [پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
cross-wing [بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
cross word جدول لغز
roman cross حرکت صلیبی
sign of the cross علامت صلیب
soiuthern cross صلیب جنوب
soiuthern cross چهارستاره درخشان نیمکره جنوبی
southern cross crux
southern cross صلیب جنوبی
southern cross چلیپا
swinging cross کوته مداری وزشی
pectoral cross صلیب سینه
pectoral cross چلیپایی روی سینه
olympic cross صلیب المپیک
cyclo cross مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
geneva cross صلیب سرخ
greek cross صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
invention of the cross جشن یافتن صلیب
inverted cross بالانس صلیب
line cross تقاطع خط
maltese cross صلیب
moto cross مسابقه موتورسیکلت رانی درمسیر خاکی محدود تپه و پیچ جاده و پرش در دو بخش 03یا 54 دقیقه
to cross the styx مردن
to cross the arms دست بسینه گذاشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com