English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
cross cultural psychology روانشناسی میان فرهنگی
Other Matches
cross-cultural میان فرهنگی
cross cultural میان فرهنگی
cross cultural psychiatry روانپزشکی میان فرهنگی
cultural تربیتی
cultural فرهنگی
cultural anomie بی هنجاری فرهنگی
cultural deprivation محرومیت فرهنگی
cultural absolutism مطلق نگری فرهنگی
cultural relativism نسبی نگری فرهنگی
cultural anomy بی هنجاری فرهنگی
cultural anthropology انسان شناسی فرهنگی
cultural development توسعه فرهنگی
cultural heritage میراث فرهنگی
cultural lag پس افتادگی فرهنگی
cultural parallelism توازی نگری فرهنگی
cultural fad هوس فرهنگی
cultural psychiatry روانپزشکی فرهنگی
cultural desert مکانآرام و بیسر و صدا
cultural tourism گردشگری فرهنگی
Cultural ( social ) contacts. تماسهای قرهنگی ( اجتماعی )
s r psychology روانشناسی محرک- پاسخ
psychology روان شناسی
psychology معرفه النفس معرفه الروح
psychology روانشناسی
consulting psychology روانشناسی مشاورهای
community psychology روانشناسی اجتماع نگر
structural psychology روانشناسی ساخت گرا
subjective psychology روانشناسی ذهنی گرا
abnormal psychology روانشناسی نابهنجاری
act psychology روانشناسی عمل نگر
organismic psychology روانشناسی ارگانیسمی
analytical psychology روانشناسی تحلیلی
animal psychology روانشناسی حیوانی
association psychology روانشناسی تداعی گرا
atomistic psychology روانشناسی جزء نگر
aviation psychology روانشناسی هوانوردی
child psychology روانشناسی کودک
clinical psychology روانشناسی بالینی
comparative psychology روانشناسی تطبیقی
counseling psychology روانشناسی مشاورهای
criminal psychology روانشناسی کیفری
vector psychology روانشناسی بردار نگر
applied psychology روانشناسی کاربردی
topological psychology روانشناسی مکان نگر
armchair psychology روانشناسی مجلسی
social psychology روانشناسی اجتماعی
school psychology روانشناسی اموزشگاهی
differential psychology روانشناسی افتراقی
educational psychology روانشناسی پرورشی
introspective psychology روانشناسی درون نگر
industrial psychology روانشناسی صنعتی
individual psychology روانشناسی فردنگر
hormic psychology روانشناسی غایت نگر
pedagogical psychology روانشناسی پرورشی
gestalt psychology روانشناسی گشتالت روانشناسی هیات نگر
environmental psychology روانشناسی محیط نگر
genetic psychology روانشناسی تکوینی روانشناسی ژنتیکی
general psychology روانشناسی عمومی
functional psychology روانشناسی کارکردی
forensic psychology روانشناسی قانونی
folk psychology روانشناسی قومی
faculty psychology روانشناسی قوای ذهنی
experimental psychology روانشناسی ازمایشی
developmental psychology روانشناسی رشد
depth psychology روانشناسی عمقی
gestalt psychology مطالعه قوه ادراک و رفتار از نقطه نظرواکنش شخصی در برابرامورکلی
political psychology روانشناسی سیاسی
piagetian psychology روانشناسی پیاژهای
physiological psychology روانشناسی فیزیولوژیکی
philosophical psychology روانشناسی فلسفی
phenomenological psychology روانشناسی پدیدار نگر
personnel psychology روانشناسی استخدامی
personalistic psychology روانشناسی شخص نگر
organizational psychology روانشناسی سازمانی
depth psychology تجزیه و تحلیل روانی
occupational psychology روانشناسی شغلی
objective psychology روانشناسی عینی نگر
depth psychology روانکاوی
military psychology روانشناسی نظامی
medical psychology روانشناسی پزشکی
mass psychology روانشناسی توده ها
existential psychology روانشناسی وجودی
consumer psychology روانشناسی مصرف کننده
mathematical psychology روانشناسی ریاضی
stimulus response psychology روانشناسی محرک- پاسخ
cross way=cross road چهارراه
cross صلیب
cross over همگذری
cross علامت ضربدر یاباضافه
cross over درو از عقب
cross عبور کردن
cross عبوردادن
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross مصادف شدن با
cross روبروشدن قطع کردن
cross دورگه کردن
cross گذشتن
cross خط بطلان کشیدن بر
cross خاج
cross چلیپا
cross out قلم زدن
st.g's cross چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
cross حدوسط ممزوج
cross دورگه
cross اختلاف مرافعه
cross تقلب
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
to take the cross صلیب بدوش گرفتن
cross قلم کشیدن بروی
cross پیوندزدن کج خلقی کردن
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
cross تقاطع
cross علامت ضربدر در نقشه کشی
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross پیوندی
cross قطع کردن متقاطع کردن
cross متقاطع
cross عرضی
cross نادرستی
on the cross بطوراریب
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
to be cross about something دلخور بودن از چیزی
cross tell خبر دادن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross حرکت سمتی
cross سانتر کردن
cross section سطح مقطع عرضی
cross section رویه برش
cross servicing خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross section نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section نیمرخ عرضی
cross reaction سطح مقطع
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross road چهارراه
cross road تقاطع جاده
cross road محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross roads تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross roads همبر راست گوشه
cross roll نورد عرضی
cross section مقطع عرضی
cross section برش عرضی
cross section سطح مقطع موثر
cross section سطح مقطع
cross section برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross question سئوال بطریق استنطاق
cross slide کشوی لغزنده عرضی
cross wires سیمهای متقاطع
cross wind باد جانبی
cross weight وزن ناخالص
cross talk تداخل صدا
cross wall دیوار پلهای عرضی
cross wall دیوار همبر
cross voting رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross vault طاق چهاربخش
cross trail جاده عرضی
cross validation وارسی اعتبار
cross thrust تراست ناخالص
cross tip پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross tree رابط عرضی دکلها
cross traverse تراورس عرضی
cross wise صلیب وار
cross wise چلیپایی ضربدری
cyclo cross مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
cross stay تقویت صلیبی
cross stay بست چلیپا
cross stitch بخیه دوزی بچپ وراست
cross stroke فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross support نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross swords دست و پنجه نرم کردن
cross talk تداخل صداها در تلفن
cross talk القاء
cross talk تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross section مقطع
cross talk تداخل صحبت
cross word جدول معمائی
cross word جدول لغز
cross trail جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross-Channel برقراریارتباطومسافرت از کانال
Celtic cross [چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
cross-banded [روکشی با تارهای عمود]
cross-beam تیر افقی
cross-bond آجرچینی فلمنگی
cross-brace بادبند چپ و راست
cross-doomed کلیسای گنبددار
cross-church کلیسای صلیبی
cross-gable [سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
Cross your heart! <idiom> راستگو باش ! [صادقانه بگو!]
cross-aisle [گوشواره عرضی کلیسا]
cross-purposes عدم تفاهم
She is cross eyed. چپ چشم است ( لوچ )
To cross out . To strike off. خط زدن
at cross purposes <idiom> راه خطا واشتباه
cross a bridge before one comes to it <idiom> درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cross one's mind <idiom> فکرکردن
double-cross <idiom> گول زدن
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
cross-quarter [آرایش گل چهار برگی]
cross-rail اسکلت چوبی
cross that bridge when you come to it <idiom> [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
Don't be cross with me. از من دلخور نباش.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com