English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
cross member عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
Search result with all words
bottom cross-member ضامنپشتکانتینر
top cross-member قطعهاتصالدربهسر
Other Matches
member 1- یک شی در صفحه کتاب چند رسانهای . 2-رکورد یا موضوع مشخص در یک فیلد
member جز
member پار
member شعبه
member جزء ساختمانی
member عنصر
member قطعه
member جزء
member شعبه بخش
member کارمند
member عضو
member اندام
non-member فردیکهعضوباشگاهیاارگانینباشد
member پاره
driving member عضو محرک
tension member میله کششی عضو کششی
tension member قطعه کششی
substitute member عضو علی البدل
founder member اعضایاصلییکسازمان
tubular member عضومیلهای
horizontal member قسمتافقی
member of christ مسیحی
control member عضو کنترل کننده
control member عضو تنظیم کننده
crew member خدمه جنگ افزار
structural member عضو ساختمانی
crew member خدمه هواپیما
member banks بانکهای عضو
member banks در ایالات متحده کلیه بانکها براساس اساسنامه خود بایستی عضونظام فدرال رزرو در ایند
member of a family عضو خانواده
member of staff کارمند
member of the jury عضو هیات منصفه
member of the parliment عضو مجلس قانونگذاری
member's bill طرح قانونی
Member of Parliament وکیل مجلس
Member of Parliament نماینده مجلس
private member's bill طرح تهیه شده به وسیله یکی از نمایندگان مجلس
member of the middle class عضو طبقه متوسط
private member's bills طرح تهیه شده به وسیله یکی از نمایندگان مجلس
member of the national team عضو تیم ملی
cross way=cross road چهارراه
Economic expert [A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany] حکیم اقتصادی [ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross حرکت سمتی
cross گذشتن
cross عبور کردن
cross تقاطع
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
cross روبروشدن قطع کردن
cross عبوردادن
cross مصادف شدن با
cross پیوندزدن کج خلقی کردن
cross دورگه کردن
cross سانتر کردن
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
to take the cross صلیب بدوش گرفتن
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross tell خبر دادن
on the cross بطوراریب
cross قطع کردن متقاطع کردن
cross پیوندی
cross عرضی
cross متقاطع
st.g's cross چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
cross خط بطلان کشیدن بر
cross over همگذری
cross over درو از عقب
to be cross about something دلخور بودن از چیزی
cross out قلم زدن
cross علامت ضربدر در نقشه کشی
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross صلیب
cross خاج
cross چلیپا
cross نادرستی
cross تقلب
cross اختلاف مرافعه
cross دورگه
cross قلم کشیدن بروی
cross علامت ضربدر یاباضافه
cross حدوسط ممزوج
cross pointing ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross validation وارسی اعتبار
cross tree رابط عرضی دکلها
cross traverse تراورس عرضی
cross pollination گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross trail جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross over point نقطه تقاطع مسیر رژه
cross pollinate بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross polinize بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross over point نقطه الحاق مسیرها
cross thrust تراست ناخالص
cross trail جاده عرضی
cross piece تیر عرضی
cross plane رنده کردن
cross tip پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross peaks پیکهای چلیپایی
cross voting رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross wall دیوار همبر
cyclo cross مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
cross word جدول لغز
cross word جدول معمائی
cross wise صلیب وار
cross loading مخلوط کردن بارها
cross magnetizing میدان مغناطیسی متقابل
cross wise چلیپایی ضربدری
cross modulation مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross or pile شیر یا خط
cross vault طاق چهاربخش
cross wires سیمهای متقاطع
cross wind باد جانبی
cross weight وزن ناخالص
cross over point نقطه همگذری
cross wall دیوار پلهای عرضی
cross talk القاء
cross talk تداخل صدا
cross talk تداخل صحبت
cross reaction سطح مقطع
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross road چهارراه
cross road تقاطع جاده
cross section مقطع
cross section نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross road محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross roads تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross roads همبر راست گوشه
cross roll نورد عرضی
cross section مقطع عرضی
cross section برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross section برش عرضی
cross section سطح مقطع موثر
cross section سطح مقطع
cross section رویه برش
cross section سطح مقطع عرضی
cross question سئوال بطریق استنطاق
cross talk تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross products حاصلضرب ضربدری
cross talk تداخل صداها در تلفن
cross swords دست و پنجه نرم کردن
cross stroke فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross stitch بخیه دوزی بچپ وراست
cross purpose قصد مغایر
cross stay بست چلیپا
cross purpose قصد متقابل
cross question استنطاق
cross question بازجویی
cross stay تقویت صلیبی
cross slide کشوی لغزنده عرضی
cross servicing خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross section نیمرخ عرضی
cross-Channel عبور
Celtic cross [چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
cross-aisle [گوشواره عرضی کلیسا]
cross-banded [روکشی با تارهای عمود]
cross-beam تیر افقی
cross-bond آجرچینی فلمنگی
cross-brace بادبند چپ و راست
cross-doomed کلیسای گنبددار
cross-church کلیسای صلیبی
Cross your heart! <idiom> راستگو باش ! [صادقانه بگو!]
cross-Channel برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-purposes عدم تفاهم
She is cross eyed. چپ چشم است ( لوچ )
To cross out . To strike off. خط زدن
at cross purposes <idiom> راه خطا واشتباه
cross a bridge before one comes to it <idiom> درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cross one's mind <idiom> فکرکردن
double-cross <idiom> گول زدن
cross-gable [سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
cross-quarter [آرایش گل چهار برگی]
Latin cross صلیب رومی
cross that bridge when you come to it <idiom> [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
Don't be cross with me. از من دلخور نباش.
cross product ضرب خارجی [ریاضی]
cross product ضرب برداری [ریاضی]
Lantern-cross صلیب سنگی
high cross [صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
cross-rail اسکلت چوبی
cross-rib دنده ی قوس
cross-springer [دنده اریب در طاق]
cross-tree [رابط عرضی دکلها]
cross-vault طاق چهار بخش
cross-window [پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
cross-wing [بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
dedication cross صلیب مقدس
geneva cross صلیب سرخ
sign of the cross علامت صلیب
soiuthern cross صلیب جنوب
soiuthern cross چهارستاره درخشان نیمکره جنوبی
southern cross crux
southern cross صلیب جنوبی
southern cross چلیپا
swinging cross کوته مداری وزشی
roman cross حرکت صلیبی
pectoral cross صلیب سینه
greek cross صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
invention of the cross جشن یافتن صلیب
inverted cross بالانس صلیب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com