English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
cross over point نقطه همگذری
cross over point نقطه تقاطع مسیر رژه
cross over point نقطه الحاق مسیرها
Other Matches
cross way=cross road چهارراه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point to point line خط نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
to be cross about something دلخور بودن از چیزی
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross تقاطع
cross tell خبر دادن
cross over درو از عقب
cross over همگذری
cross out قلم زدن
cross حرکت سمتی
cross سانتر کردن
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross عبور کردن
cross علامت ضربدر در نقشه کشی
cross قطع کردن متقاطع کردن
cross پیوندی
cross عرضی
cross متقاطع
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
cross پیوندزدن کج خلقی کردن
cross نادرستی
cross تقلب
cross اختلاف مرافعه
cross دورگه
cross حدوسط ممزوج
cross علامت ضربدر یاباضافه
cross چلیپا
cross قلم کشیدن بروی
cross صلیب
on the cross بطوراریب
cross خاج
cross مصادف شدن با
st.g's cross چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
to take the cross صلیب بدوش گرفتن
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross عبوردادن
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cross گذشتن
cross خط بطلان کشیدن بر
cross دورگه کردن
cross روبروشدن قطع کردن
cross hatch هاشور متقاطع
cross fertile اصلاح نژاد از راه لقاح متقابل
cross feed تغذیه عرضی
cross feed خورد متقابل
cross fall شیب در پهنا
cross fall شیب عرضی
cross face درو از جلو
cross eyed چپ چشم
cross eyed لوچ
cross eye دو بینی
cross examiner مستنطق
cross eye لوچی
cross eye کج بینی
cross fertilization لقاح دو سلول جنسی متفاوت لقاح متقابل
cross fertilize باهم پیوند زدن
cross file یک درمیان در دو جهت قراردادن
cross road تقاطع جاده
cross grained دارای رگههای نامنظم
cross grinder شاه تیر افقی
cross hair تار موی وسط دوربین
cross from a flank عبوراز یک جناح
cross hair خط داخل دوربین
cross from a flank یک جناح را دور زدن
cross hairs دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
cross flow دو سیال که بصورت عمود برهم جریان دارند و توسط ورقه نازکی از هم عایق شده اند
cross fire تداخل دومکالمه تلفنی یا تلگرافی باهم
cross fire اتش متقاطع
cross fire اتش گلوله متقابل
cross fire اتشبار متقاطع
cross beam تیر عرضی
cross-purposes عدم تفاهم
cross bearing بلبرینگ سوزنی
cross bearings سمتهای متقاطع
cross belt قطار حمایل
cross belt کمربند حمایل قطار حمایل فشنگ
cross bench نیمکت بیطرفان در مجلس
cross bill لایحه دفاعیه
cross bill شکایت متقابل
cross bleed سیستم نیوماتیکی رابط بین موتورها
cross block سد کردن خط دفاعی از کنار
cross bones شکل استخوانهای ران که زیرشکل کاسه سرمیگذارندونشانه مرگ است
cross bow کمان زنبورکی
cross bow کمان پولادی
cross bow گوله کمان
cross brace بادبند چپ و راست
cross bearer علم دار
cross bearer صلیب بردار
cross head تیر عرضی
cross-Channel برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-Channel عبور
cross action دعوی متقابل
cross action در CL حالتی است که یک طرف عین دعوایی را که طرف متقابل درموضوع واحد علیه او مطرح کرده
cross action علیه وی اقامه کند
cross aisal راهروی صلیبی
cross aisal راهروی چلیپایی
cross arm پنجه
cross assembler ترجمه برنامه اسمبلر برای یک کامپیوتر دیگر
cross assembler همگزارمتقابل
cross bar شطرنجی
cross barred دارای میلههای عرضی
cross beam تیر افقی
cross head تیر افقی
cross brace گیره عرضی
cross brace مهار عرضی
cross cut برش عرضی
cross cut cut horizontal: syn
cross cut saw اره دو سر
cross disbursing کد به کد کردن
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
cross examination استنطاق
cross examination بازرسی
cross examination بازجویی همگانی
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
cross examination بازپرسی
cross examination بازجویی استنطاق بازجویی از شهود مواجهه دادن شهود
cross examination به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
cross examine استنطاق کردن
cross examine بازجویی کردن
cross court بسمت مخالف زمین در قطر
cross county اسکی صحرانوردی
cross country میان بر
cross bracing مهاربندی بشکل مثلث
cross bred در رگه
cross bred پیوندی
cross breed جانوردورگه
cross breed دورگ
cross breeding پیوند دوجنس
cross buck حمله دو مهاجم بصورت متقاطع
cross compartment دهلیز عرضی
cross compartment دهلیز تو در تو
cross compiler کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
cross conditioning شرطی شدن ضمنی
cross country خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
cross country درسرتاسرمزرعه ورزشهای میدانی وصحرایی
cross country خارج از جاده
cross examiner بازجویی کننده
cross swords دست و پنجه نرم کردن
cross weight وزن ناخالص
cross wind باد جانبی
cross wires سیمهای متقاطع
cross wise صلیب وار
cross wise چلیپایی ضربدری
cross word جدول معمائی
cross word جدول لغز
cross stitches کوکضربدری
cyclo cross مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
cross rail نردهمیانی
cross handle ضامنضربدری
criss-cross به طور ضربدر
criss-cross یکوری
criss-cross کج
cross wall دیوار پلهای عرضی
cross wall دیوار همبر
cross talk تداخل صداها در تلفن
cross talk القاء
cross talk تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross talk تداخل صحبت
cross talk تداخل صدا
cross thrust تراست ناخالص
cross tip پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross trail جاده عرضی
cross trail جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross traverse تراورس عرضی
cross tree رابط عرضی دکلها
cross validation وارسی اعتبار
cross vault طاق چهاربخش
cross voting رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
criss-cross بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-cross دارای نقش چلیپایی کردن
criss-cross همبر کردن
southern cross چلیپا
southern cross صلیب جنوبی
southern cross crux
soiuthern cross چهارستاره درخشان نیمکره جنوبی
soiuthern cross صلیب جنوب
sign of the cross علامت صلیب
invention of the cross جشن یافتن صلیب
inverted cross بالانس صلیب
roman cross حرکت صلیبی
line cross تقاطع خط
maltese cross صلیب
moto cross مسابقه موتورسیکلت رانی درمسیر خاکی محدود تپه و پیچ جاده و پرش در دو بخش 03یا 54 دقیقه
olympic cross صلیب المپیک
pectoral cross چلیپایی روی سینه
swinging cross کوته مداری وزشی
to cross the styx مردن
criss-cross چلیپایی کردن
criss-cross با ضربدر مشخص کردن
criss-cross برخورد
criss-cross سوتفاهم
criss-cross سردرگمی
criss-cross طرحچلیپایی
criss-cross امضای اشخاص بیسواد
criss-cross همبر
criss-cross پایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com