Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (9 milliseconds)
English	Persian
cross product	ضرب خارجی [ریاضی]
cross product	ضرب برداری [ریاضی]
Other Matches
cross way=cross road	چهارراه
product	کالا
product	محصول حاصلضرب
product	محصول اصلی از ماده خام
product	محصول تولید شده برای فروش
product	محصول تولید شده یا ساخته شده
product	حاصل ضرب
product	محصولی که در انتهای فرآیند تولید ساخته شده باشد
product	ول مواد لازم برای تولید یک محصول
inner product	ضرب داخلی
inner product	ضرب داخلی هرمیتی
inner product	ضرب نقطهای ضرب نردهای
product	مجموعهای از محصولات مختلفساخته شده در یک شرکت که یک گروه را تشکیل می دهند.
product	نتیجه
by-product	محصول ضمنی
by-product	فراورده جنبی
product	فراورده
product	حاصل حاصلضرب
product	بسط دادن
product	ایجادکردن
product	تولید
product	حاصل
product	نتیجه کار محصول فراورده
product	تولیدکردن
product	محصول
by-product	محصول فرعی
product	حاصلضرب
inner product	ضرب اسکالر [ریاضی]
by product	محصول جنبی
inner product	ضرب نقطه ای [ریاضی]
by product	نتیجه فرعی
by product	محصول فرعی
by product	فراورده فرعی
inner product	ضرب داخلی [ریاضی]
program product	محصول برنامه
end product	فراورده نهایی
end product	محصول نهایی
Cartesian product	ضرب دکارتی [ریاضی]
product scale	مقیاس فراورده
waste product	ضایعات
end product	قطعات حاصله دستگاه نهایی
end product	مجموعه قطعات
dot product	ضرب داخلی [ریاضی]
product code	کدمحصول
scalar product	ضرب داخلی [ریاضی]
waste product	محصولات زائد
volatility product	محصول فرار
scalar product	حاصلضرب عددی
acceptable product	فراورده جانشین قابل قبول
scalar product	حاصلضرب اسکالر
average product	محصول متوسط
average product	تولید متوسط
software product	محصول نرم افزاری
scalar product	ضرب نردهای
inner product space	فضای ضرب داخلی [ریاضی]
by product oven	محصولات فرعی کوره کک سازی
by product material	فراورده فرعی
by product recovery	بازده محصولات فرعی
total product	محصول کل
total product	تولید کل
vector product	حاصلضرب برداری
volatility product	فراورده فرار
program product	فراورده برنامه
scalar product	ضرب نقطه ای [ریاضی]
dot product	ضرب نقطه ای [ریاضی]
dot product	ضرب نقطهای
finished product	محصول نهائی
finished product	کالای اماده فروش
finished product	محصولات اماده برای توزیع ومصرف
fission product	محصول انشقاق
hermitian inner product	ضرب داخلی هرمیتی
projection product	ضرب داخلی [ریاضی]
home product	محصولات داخلی
home product	محصولات ملی
intermediate product	محصول نیم ساخته
intermediate product	محصول واسطه
projection product	ضرب نقطه ای [ریاضی]
dot product	ضرب اسکالر [ریاضی]
scalar product	ضرب اسکالر [ریاضی]
disintegration product	محصول تجزیه و تفکیک شده
vector product	ضرب برداری [ریاضی]
diversity of product	تنوع محصول
product diversification	تنوع محصول
vector product	ضرب خارجی [ریاضی]
projection product	ضرب اسکالر [ریاضی]
intermediate product	فراورده واسطه
product planning	برنامه ریزی محصولات
national product	تولید ملی
product differentiation	اختلاف محصول
net product	محصول خالص
overhead product	محصول سبک
product capabilities	خواص محصول
product differentiation	تفاوت محصول
product group	کالاهی مشابه
product launch	جا انداختن محصول در بازار
product liability	مسئولیت محصول
product liability	مسئوولیت در قبال کالا
product mix	ترکیب محصول
by product gas	گاز تقطیر شده
product of inertia	ممان سانتریفوژ
product of sums	حاصلضرب مجموعه ها
marginal value product	ارزش تولید نهائی
logic product	حاصلضرب منطقی
marginal product	محصول نهائی
major product	تولیدات عمده
margin product	اضافه محصول
logical product	رکورد منطقی
laminated product	تولید ماده متراکم متورق
gross product per capita	تولید ناخالص سرانه
high grade product	محصول درجه یک
product life expectancy	عمر مورد انتظار محصول
hermitian scalar product	ضرب داخلی هرمیتی
joint product offer	فروش یک کالا همراه با کالای دیگر
iso product curve	منحنی برابری محصول منحنی محصول یکسان
diminishing marginal product	منحنی نزولی محصول نهایی
product usage rate	میزان مصرف محصول
diminishing marginal product	نزولی بودن محصول نهائی
value of marginal product of labor	ارزش تولید نهائی کار
value of marginal product of capital	ارزش تولید نهائی سرمایه
universal product code	کد جامع محصول
solubility product constant	ثابت حاصلضرب انحلال
marginal revenue product	درامد محصول نهائی
mass market product	محصول پر فروش
marginal product function	تابع محصول نهائی
net domestic product	محصول خالص داخلی
marginal physical product	محصول فیزیکی نهائی
solubility product constant	ثابت حاصلضرب انحلال پذیری
marginal product curve	منحنی محصول نهائی
ion product constant	ثابت حاصلضرب یونی
product moment correlation	همبستگی گشتاوری
marginal net product	محصول نهائی خالص
gross domestic product	تولید ناخالص داخلی
net national product	محصول خالص ملی
product [the result of multiplying]	حاصلضرب [ریاضی]
average revenue product	درامد متوسط محصول
to launch a product with much fanfare	کالایی را با هیاهو به صحنه نمایش آوردن
by product coking practice	محصولات فرعی کوره کک سازی
standard product cost	ارزش تولید استاندارد
gross primary product	تولید ناخالص نخستین
gross national product	محصول ناخالص ملی
directed area product	ضرب خارجی [ریاضی]
gross national product	تولید ناخالص ملی
gross national product	تولیدناویژه قیمت تولید یک کالا دربازار خاص فرف یک سال مالی
directed area product	ضرب برداری [ریاضی]
marginal net private product	محصول خصوصی نهائی خالص
marginal physical product of capital	محصول فیزیکی نهائی سرمایه
nominal gross national product	محصول ناخالص ملی اسمی
by product cock oven plant	محصولات فرعی کک سازی
marginal physical product of labor	محصول فیزیکی نهائی کار
potential gross national product	تولید ناخالص ملی بالقوه
real gross national product	تولید ناخالص ملی واقعی
acceptable alter nate product	فراورده مشابه قابل قبول
cross	پیوندی
cross	عبور کردن
cross	تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross	حرکت سمتی
cross	سانتر کردن
cross	ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross	متقاطع
cross	عرضی
cross	قطع کردن متقاطع کردن
on the cross	بطوراریب
cross	تقاطع
cross	خلاف میل کسی رفتار کردن
cross out	قلم زدن
cross over	همگذری
cross over	درو از عقب
cross	علامت ضربدر یاباضافه
cross	چلیپا
cross	خاج
cross	صلیب
to be cross about something	دلخور بودن از چیزی
to take the cross	صلیب بدوش گرفتن
cross tell	پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross	حدوسط ممزوج
cross	دورگه
cross	پیوندزدن کج خلقی کردن
cross	قلم کشیدن بروی
cross	دورگه کردن
cross	روبروشدن قطع کردن
cross	مصادف شدن با
cross	عبوردادن
cross	گذشتن
cross	خط بطلان کشیدن بر
cross	نادرستی
cross	تقلب
cross	اختلاف مرافعه
cross tell	خبر دادن
to cross self	با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cross (something) out <idiom>	حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
st.g's cross	چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
cross	علامت ضربدر در نقشه کشی
cross-Channel	برقراریارتباطومسافرت از کانال
Don't be cross with me.	از من دلخور نباش.
cross-purposes	عدم تفاهم
She is cross eyed.	چپ چشم است ( لوچ )
To cross out . To strike off.	خط زدن
at cross purposes <idiom>	راه خطا واشتباه
cross a bridge before one comes to it <idiom>	درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cyclo cross	مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com