English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
cross sectional data دادههای برش عرضی
cross sectional data داده ها در یک مقطع زمانی
Other Matches
cross sectional area سطح مقطع عرضی
cross sectional method روش مقطعی
sectional قطعه قطعه بخشی
sectional محلهای
sectional بخش بخش
sectional drawing رسم برشی
sectional area سطح مقطع
sectional view نمای برشی
sectional drawing رسم مقطعی
cross way=cross road چهارراه
cross گذشتن
cross قلم کشیدن بروی
cross حرکت سمتی
cross نادرستی
cross تقلب
cross اختلاف مرافعه
cross حدوسط ممزوج
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross tell خبر دادن
to be cross about something دلخور بودن از چیزی
cross دورگه
cross صلیب
cross خاج
cross چلیپا
cross علامت ضربدر یاباضافه
cross عبوردادن
cross مصادف شدن با
cross پیوندی
cross قطع کردن متقاطع کردن
st.g's cross چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
cross علامت ضربدر در نقشه کشی
cross out قلم زدن
cross over همگذری
cross over درو از عقب
cross عرضی
cross متقاطع
cross روبروشدن قطع کردن
cross دورگه کردن
cross پیوندزدن کج خلقی کردن
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
cross تقاطع
cross عبور کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross سانتر کردن
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
on the cross بطوراریب
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cross خط بطلان کشیدن بر
to take the cross صلیب بدوش گرفتن
data value مقدار داده
data مفروضات
known data عناصر معلوم
known data عناصر تیرمعلوم
data ارقام
t data دادههای ازمون
data مختصات
data سوابق عناصر داده ها
data اطلاعات
data دادههای اماری
data سوابق دانسته ها
data داده
data داده ها
data name نام داده
cross index شاخص متقابل
cross line بعلاوه داخل دوربین خط تار موی دوربین
cross hole سوراخ عرضی
cross hatching هاشور
cross hatching هاشور زنی
cross hatch هاشور افقی
cross over point نقطه همگذری
cross index فهرست تقابلی
cross kick ضربه با پا به سمت دیگرزمین که مدافع کمتری دارد
cross loading مخلوط کردن بارها
cross magnetizing میدان مغناطیسی متقابل
cross member عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
cross modulation مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross plane رنده کردن
cross or pile شیر یا خط
cross over point نقطه تقاطع مسیر رژه
cross over point نقطه الحاق مسیرها
cross peaks پیکهای چلیپایی
cross loading تقسیم بارهای هواپیما
cross loading سر شکن کردن بارها
cross linking اتصال عرضی
cross legged پا روی پا انداخته
cross legged چهار زانو
cross level تراز کردن
cross level افقی کردن
cross level ترازعرضی تراز چرخ
cross level حباب تراز افقی
swinging cross کوته مداری وزشی
cross line تار مو
southern cross چلیپا
cross piece تیر عرضی
cross feed تغذیه عرضی
cross flow دو سیال که بصورت عمود برهم جریان دارند و توسط ورقه نازکی از هم عایق شده اند
cross from a flank یک جناح را دور زدن
cross from a flank عبوراز یک جناح
cross grained دارای رگههای نامنظم
cross grinder شاه تیر افقی
cross hair تار موی وسط دوربین
cross hair خط داخل دوربین
cross hairs دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
cross fire اتش متقاطع
cross fire اتش گلوله متقابل
cross fire اتشبار متقاطع
cross fertile اصلاح نژاد از راه لقاح متقابل
cross fertilization لقاح دو سلول جنسی متفاوت لقاح متقابل
cross feed خورد متقابل
cross fall شیب در پهنا
cross fertilize باهم پیوند زدن
cross file یک درمیان در دو جهت قراردادن
cross fall شیب عرضی
cross face درو از جلو
cross hatch هاشور متقاطع
cross eyed چپ چشم
cross eyed لوچ
cross examination بازجویی همگانی
cross examination بازرسی
cross examination استنطاق
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
cross disbursing کد به کد کردن
cross cut saw اره دو سر
cross cut cut horizontal: syn
cross cut برش عرضی
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
cross examination بازپرسی
cross examination بازجویی استنطاق بازجویی از شهود مواجهه دادن شهود
cross eye دو بینی
cross eye کج بینی
cross eye لوچی
cross examiner مستنطق
cross examiner بازجویی کننده
cross examine بازجویی کردن
cross examine استنطاق کردن
cross examination به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
cross fire تداخل دومکالمه تلفنی یا تلگرافی باهم
cross pointing ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
geneva cross صلیب سرخ
cross trail جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross traverse تراورس عرضی
cross tree رابط عرضی دکلها
cross validation وارسی اعتبار
cross vault طاق چهاربخش
cross voting رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross wall دیوار همبر
cross wall دیوار پلهای عرضی
cross trail جاده عرضی
cross tip پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross support نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross swords دست و پنجه نرم کردن
cross talk تداخل صداها در تلفن
cross talk القاء
cross talk تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross talk تداخل صحبت
cross talk تداخل صدا
cross thrust تراست ناخالص
cross weight وزن ناخالص
cross wind باد جانبی
olympic cross صلیب المپیک
moto cross مسابقه موتورسیکلت رانی درمسیر خاکی محدود تپه و پیچ جاده و پرش در دو بخش 03یا 54 دقیقه
maltese cross صلیب
line cross تقاطع خط
inverted cross بالانس صلیب
invention of the cross جشن یافتن صلیب
greek cross صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
pectoral cross صلیب سینه
roman cross حرکت صلیبی
cross wires سیمهای متقاطع
cross wise صلیب وار
cross wise چلیپایی ضربدری
cross word جدول معمائی
cross word جدول لغز
soiuthern cross صلیب جنوب
cyclo cross مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
sign of the cross علامت صلیب
cross stroke فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross stitch بخیه دوزی بچپ وراست
cross stay بست چلیپا
southern cross صلیب جنوبی
southern cross crux
cross road چهارراه
cross road تقاطع جاده
cross road محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross roads تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross roads همبر راست گوشه
cross roll نورد عرضی
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross reaction سطح مقطع
cross pollinate بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollination گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross products حاصلضرب ضربدری
cross purpose قصد مغایر
cross purpose قصد متقابل
cross question استنطاق
cross question بازجویی
cross question سئوال بطریق استنطاق
cross section مقطع عرضی
cross section برش متقاطع نمونه یا حد وسط
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com