English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English Persian
cross thrust تراست ناخالص
Other Matches
thrust رانش
thrust حمله
thrust ضربت فشار
thrust تک ازمایشی
thrust بار محوری ضربه
thrust فشار محوری
thrust پیشرانه
thrust حمله کردن
thrust فشار
thrust زور
thrust فرو کردن
thrust انداختن
thrust پرتاب کردن
thrust چپاندن
thrust سوراخ کردن رخنه کردن در
thrust بزوربازکردن
thrust نیرو
thrust فشار موتور نیروی پرتاب
thrust فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
cross way=cross road چهارراه
arch thrust رانش کمان
center of thrust امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
long thrust وضعیت سخمه بلند
axial thrust بار محوری
axial thrust فشار محوری
arm thrust پرتاب دست
arch thrust رانش چفت
arch thrust رانش قوس
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
vectored thrust تراست هدایت شونده
unsymmetric thrust تراست نامتقارن
reverse thrust تراست معکوس
residual thrust تراست تولیدشده توسط موتورجت
cutting thrust نیروی برش
net thrust پیشرانه خالص
cut and thrust کشمکش دست بیقه
long thrust تک نفوذی طولانی یادوردست
long thrust سخمه بلند
line of thrust خط فشار
lift thrust نسبت برا به تراست
initial thrust نفوذ اولیه نفوذ اصلی
initial thrust ضربه اصلی
heel thrust فشار پاشنه پا در پیچیدن
drilling thrust فشار محوری مته کاری
short thrust نوعی سخمه کوتاه در جنگ سرنیزه
staight thrust حمله ساده مستقیم
to thrust oneself کردن فضولی کردن
to thrust oneself مداخله
extensor thrust پرش انبساطی
time thrust ضد حمله شمیرباز
thrust of the arch رانش قوس رانش قوس
thrust of the arch فشار طاق
thrust line خط شروع حمله ناگهانی
thrust line خط حمله خط انجام تک
thrust line خط تک نفوذی
thrust hardness درجه سختی فشاری
thrust face سطح تراست
thrust bolt پیچ فشاری
thrust bearing یاطاقان طولی
end thrust فشار محوری
rocket thrust تراست راکت
counter thrust variation واریاسیون پیاده رانده متقابل در دفاع هندی شاه شطرنج
ball thrust bearing یاطاقان طولی ساچمهای
cone thrust test ازمایش فشار مخروط
double thrust bearing یاطاقان با فشار محوری دوبل
static propeller thrust تراستی که توسط یک ملخ تولید میشود
rocket [missile with thrust propulsion] موشک [پرتابه] [پرتابه با پیشرانش عقب نشینی]
aerodynamic blockage thrust reverser وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
cylinder roller thrust bearing یاطاقان غلطکی محوری
double thrust ball bearing بلبرینگ با فشار محوری دوبل
angular contact thrust ball bearing بلبرینگ طولی محوری
cross صلیب
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross tell خبر دادن
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross علامت ضربدر در نقشه کشی
cross over درو از عقب
cross over همگذری
on the cross بطوراریب
cross out قلم زدن
to be cross about something دلخور بودن از چیزی
st.g's cross چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
to take the cross صلیب بدوش گرفتن
cross تقاطع
cross خاج
cross پیوندی
cross اختلاف مرافعه
cross تقلب
cross نادرستی
cross قلم کشیدن بروی
cross خط بطلان کشیدن بر
cross سانتر کردن
cross گذشتن
cross عبوردادن
cross مصادف شدن با
cross قطع کردن متقاطع کردن
cross روبروشدن قطع کردن
cross متقاطع
cross عرضی
cross دورگه
cross حدوسط ممزوج
cross چلیپا
cross علامت ضربدر یاباضافه
cross دورگه کردن
cross پیوندزدن کج خلقی کردن
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
cross عبور کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross حرکت سمتی
cross plane رنده کردن
cross wires سیمهای متقاطع
cross wind باد جانبی
cross over point نقطه الحاق مسیرها
cross question استنطاق
cross wall دیوار همبر
cross question بازجویی
cyclo cross مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
cross wall دیوار پلهای عرضی
cross question سئوال بطریق استنطاق
cross reaction سطح مقطع
cross weight وزن ناخالص
cross wise صلیب وار
cross peaks پیکهای چلیپایی
cross purpose قصد متقابل
cross pollination گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross piece تیر عرضی
cross pointing ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross word جدول لغز
cross word جدول معمائی
cross stay تقویت صلیبی
cross products حاصلضرب ضربدری
cross purpose قصد مغایر
cross road محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross pollinate بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross polinize بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross wise چلیپایی ضربدری
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross road چهارراه
cross road تقاطع جاده
cross talk تداخل صحبت
cross talk تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross talk القاء
cross talk تداخل صداها در تلفن
cross swords دست و پنجه نرم کردن
cross support نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross stroke فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross stitch بخیه دوزی بچپ وراست
cross stay بست چلیپا
cross section رویه برش
cross section سطح مقطع عرضی
cross servicing خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross section مقطع
cross tip پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross trail جاده عرضی
cross roads تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross roads همبر راست گوشه
cross roll نورد عرضی
cross section مقطع عرضی
cross section برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross talk تداخل صدا
cross voting رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross section برش عرضی
cross section سطح مقطع موثر
cross vault طاق چهاربخش
cross section سطح مقطع
cross section نیمرخ عرضی
cross validation وارسی اعتبار
cross tree رابط عرضی دکلها
cross section نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross traverse تراورس عرضی
cross trail جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross slide کشوی لغزنده عرضی
cross-Channel برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-aisle [گوشواره عرضی کلیسا]
cross-banded [روکشی با تارهای عمود]
cross-beam تیر افقی
cross-bond آجرچینی فلمنگی
cross-brace بادبند چپ و راست
cross-doomed کلیسای گنبددار
cross-church کلیسای صلیبی
cross-gable [سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
Celtic cross [چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
cross-purposes عدم تفاهم
She is cross eyed. چپ چشم است ( لوچ )
To cross out . To strike off. خط زدن
at cross purposes <idiom> راه خطا واشتباه
cross a bridge before one comes to it <idiom> درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cross one's mind <idiom> فکرکردن
double-cross <idiom> گول زدن
Cross your heart! <idiom> راستگو باش ! [صادقانه بگو!]
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
cross-quarter [آرایش گل چهار برگی]
cross-rail اسکلت چوبی
cross that bridge when you come to it <idiom> [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
Don't be cross with me. از من دلخور نباش.
cross product ضرب خارجی [ریاضی]
cross product ضرب برداری [ریاضی]
Latin cross صلیب رومی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com