English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
cross weight وزن ناخالص
Other Matches
weight average molecular weight میانگین وزنی وزن مولکولی
cross way=cross road چهارراه
weight فشار
weight قطعه سرب درکیف زین برای جبران کمبودوزن اسب
weight بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
weight میزان
it is of no weight قدرواهمیتی ندارد
weight لنگر
self weight خود وزن
self weight ویژه وزن
weight نزن
weight سنگینی
weight سنگ وزنه
weight چیزسنگین
weight سنگین کردن
weight وزن
weight وزن دادن
weight گرانی
weight بارکردن
weight in وزن کشی
short weight وزنه کم
where is the kilogramme weight ? سنگ کیلوگرم کجاست
where is the kilogramme weight ? وزنه ....
weight lifter وزنه بردار
weight index شاخص موزون
milliequvalent weight وزن هم ارز میلی گرمی
weight function تابع وزنی
weight belt کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
weight ton تن سنگین
weight and measures سنگ و اندازه
unladen weight وزن کامل خودرو
unladen weight وزن ناخالص خودرو
wet weight وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
weight zone مربع وزن گلوله
weight training بدن سازی
weight lifting وزنه برداری
specific weight وزن مخصوص
You are going to gain weight. if you let yourself go. اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
specific weight سنگینی ویژه
weight man پرتابگر وزنه یا چکش پرتابگر چکش
weight of solids وزن ذرات
weight percent درصد وزنی
weight program تمرین وزنه برداری
weight ratio نسبت وزن
beta weight وزن بتا
weight the sugar قند را بکشید
specific weight وزن ویژه
weight trainer آموزندهوزنه
volumetric weight وزن حجمی
weight by volume وزن حجمی
statistical weight وزن اماری
certificate of weight گواهی وزن
the weight is kilogrammes وزن
the weight is kilogrammes ان 5 کیلوگرم است
counter weight وزنه تعادل
counter weight پاسنگ
counter weight وزنه مقابل
to carry weight نفوذ یا اهمیت داشتن
toe weight وزنه فلزی وصل به سم جلویی اسب در ارابه رانی برای تنظیم گامهای اسب
total weight وزن کل
brake weight لنگر
sliding weight وزنمتحرک
bow weight وزن کمان
weight trainer مربیوزنه
statistical weight احتمال ترمودینامیکی
atomic weight وزن اتمی یک عنصر که برمبنای 61 وزن اتمی اکسیژن قرار داده شده است
atomic weight جرم اتمی
atomic weight وزن اتمی
atomic weight wt.at :symb
avoirdupois weight اوزان و مقیاسات اجناس
basis weight وزن پایه
bat weight وزنه اضافی متصل به چوب بیس بال
unit weight وزن واحد
unit weight وزن مخصوص
curb weight وزن کل خودرو با سوخت وتجهیزات
gross weight وزن کل
gross weight وزن کل هواپیما یاخودرو با بار وزن خالص
gross weight وزن ناویژه
gross weight وزن ناخالص
gross weight وزن با فرف
he is half your weight وزن او نصف وزن شما است
heavy weight 18+ کیلوگرم
weight throw پرتاب وزنه
heavy weight 001 کیلوگرم
heavy weight 38+ کیلوگرم
carpet weight وزن فرش
it pulls its weight نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
to lose weight لاغر شدن
formula weight وزن فرمولی
fixed weight وزن ثابت
design take off weight حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام برخاستن هواپیمابرای استفاده در محاسبات طراحی
draw weight نیروی لازم برای کشیدن زه
drop weight وزن سقوطی
empty weight وزنه بدنه هواپیما و موتور وتجهیزات ان
equivalent weight وزن معادل
equivalent weight وزن هم ارز
dead weight وزن خشکه
dead weight وزن بی اوار
dead weight ویژه وزن
dead weight خودوزن
dead weight کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead weight وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
make weight سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
make weight سر وزن رسیدن وزنه بردار
make-weight سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
make-weight سر وزن رسیدن وزنه بردار
light-weight سر خالی
throw one's weight around <idiom> ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
ramp weight حداکثر وزن ممکن هواپیما
molecular weight جرم مولکولی
short weight سنگ کم
net weight وزن کلی
net weight وزن خالص
heavy weight سنگین وزن
operating weight وزن عملیاتی
paper weight کاغذ نگهدار
paper weight وزنه
molecular weight وزن مولکولی
middle weight میانه
middle weight میان وزن
put on weight <idiom> افزایش وزن
pull one's weight <idiom> کارها را تقسیم کردن
laden weight وزن کلی خودرو با بار
landed weight وزن کالا هنگام تخلیه
landing weight وزن فرود
landing weight وزن با هنگام تخلیه
letter weight کاغذ نگاه دار
light weight سبک وزن در اصطلاح کشتی و مشت زنی و مانندانها
maximum take off weight حداکثر وزن برخاستن
power to weight ratio نسبت وزن اتومبیل به نیروی اسب ان
sash balancing weight پارسنگ
effective unit weight وزن مخصوص موثر
sash balancing weight وزنه متعادل کننده
gram formula weight وزن فرمولی به گرم
design maximum weight حداکثر وزن محاسبه شدهای برای اعمال تنش به ساختمان هواپیما
design landing weight حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام فرود هواپیما برای استفاده در محاسبات طراحی
size weight illusion خطای ادراکی اندازه- وزن
design gross weight حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام برخاستن هواپیمابرای استفاده در محاسبات طراحی
dead weight tonnage گنجایش باری
gram moleculare weight وزن مولکول گرم
maximum landing weight حداکثر وزن فرود
molecular weight determination تعیین وزن مولکولی
weight and balance sheet برگ بازرسی تعادل وزن هواپیما
molecular weight distribution توزیع وزن مولکولی
light weight concrete بتن سبک
light weight cable کابل سبک
weight for age race مسابقه اسبها با وزنهای طبق جدول سنی
light weight unit واحد ساختمانی سبک
governor balance weight وزنه تعادل رگولاتور
gram atomic weight وزن گرمی اتم
gram atomic weight وزن اتمی به گرم
gram equivalent weight وزن هم ارز- گرم
special weight race مسابقهای که تعیین وزن اضافی ارتباطی با جدول وزن نسبت به سن ندارد
gram equivalent weight وزن گرمی هم ارز
aitcraft operating weight وزن اصلی هواپیما
ankle/wrist weight کمربندلاغری
area weight balance ترازوی مسطح
To weight the pros and cons of something. خوب وبد چیزی را بررسی کردن (سنجیدن )
To weight up the pros and cons of something . مطلبی راسبک وسنگین کردن (بررسی کردن )
light weight concrete بتن سبک
weight average degree of polymerization میانگین وزنی درجه بسپارش
margin of difference of weight in coins حد ترخص
zero air voids unit weight وزن ذرات موجود در خاک درواحد حجم خاک اشباع شده
weight-driven clock mechanism مکانیزم ساعتپانولدار
tirtyfive pound weight throw مسابقه پرتاب چکش
number average molecular weight میانگین عددی وزن مولکولی
margin of difference of weight in coins حد ترخیص allowance
He has no influence . He cuts no ice. He carries no weight دیگر کلاهش پشم ندارد ( فاقد نفوذ است )
cross پیوندی
cross مصادف شدن با
cross عبوردادن
cross روبروشدن قطع کردن
cross دورگه کردن
cross پیوندزدن کج خلقی کردن
on the cross بطوراریب
cross تقاطع
cross سانتر کردن
cross حرکت سمتی
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross متقاطع
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
cross عبور کردن
cross گذشتن
cross خط بطلان کشیدن بر
cross علامت ضربدر در نقشه کشی
cross out قلم زدن
cross over همگذری
cross over درو از عقب
cross عرضی
to be cross about something دلخور بودن از چیزی
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross صلیب
cross قلم کشیدن بروی
cross نادرستی
cross تقلب
cross اختلاف مرافعه
cross دورگه
cross حدوسط ممزوج
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com