English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
cross-brace بادبند چپ و راست
Other Matches
cross brace گیره عرضی
cross brace بادبند چپ و راست
cross brace مهار عرضی
brace شمعک
brace محکم کردن
brace مته خرطومی
brace مته شتر گلو
brace قیچی
brace دوابرو
brace آکولاد
brace پشت بند
brace جفت کردن
brace بستن
brace بند شلوار
brace بابست محکم کردن محکم بستن
brace درمقابل فشارمقاومت کردن
brace اتل ابرو
brace اکولاد
brace تجدید واحیای روحیه
brace مهار
brace گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
brace تحریک احساسات
brace بست
brace خط ابرو
brace بند
brace تیر تقویت عرضی
brace حایل
counter-brace تیر تقویت عرضی
wheel brace آچار چرخ خودرو
corner-brace حایل کوتاه
brace and bit مته
brace and bit فرنگی
brace and counterbrace تخته صلیبی
knee brace مهار زانوئی
knee brace پشت بندی که جهت مقاومت ساختمان درمقابل فشار ناشی از بادبسته میشود
ratchet brace مته جغجغهای
shoulder brace شانه بند
bell brace دکمهسکوت
brace clip سگکبندشلوار
lid brace میلهکلاهک
buttress brace قید بادبندی
crank brace مته شتر گلو
brace drill مته شتر گلو
bit brace بست سرمته
arch-brace بست منحنی
curved brace حایل منحنی
knee-brace مهار زانویی
brace rim wrench اچار محکم کننده دوره
brace scale of motor ability مقیاس توانش حرکتی بریس
cross way=cross road چهارراه
cross عرضی
cross متقاطع
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross سانتر کردن
cross حرکت سمتی
cross دورگه کردن
cross عبور کردن
cross تقاطع
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
cross پیوندزدن کج خلقی کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to be cross about something دلخور بودن از چیزی
cross پیوندی
to take the cross صلیب بدوش گرفتن
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cross tell خبر دادن
st.g's cross چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross قطع کردن متقاطع کردن
cross روبروشدن قطع کردن
cross مصادف شدن با
cross صلیب
cross عبوردادن
cross out قلم زدن
cross over درو از عقب
on the cross بطوراریب
cross علامت ضربدر در نقشه کشی
cross چلیپا
cross over همگذری
cross خاج
cross علامت ضربدر یاباضافه
cross حدوسط ممزوج
cross دورگه
cross قلم کشیدن بروی
cross خط بطلان کشیدن بر
cross اختلاف مرافعه
cross تقلب
cross گذشتن
cross نادرستی
cross servicing خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross word جدول لغز
cross word جدول معمائی
cross wise چلیپایی ضربدری
cyclo cross مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
cross talk تداخل صدا
cross talk تداخل صداها در تلفن
cross support نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross stroke فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross talk القاء
cross stitch بخیه دوزی بچپ وراست
cross stay تقویت صلیبی
cross slide کشوی لغزنده عرضی
cross stay بست چلیپا
cross talk تداخل صحبت
cross wind باد جانبی
cross voting رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross wall دیوار همبر
cross wall دیوار پلهای عرضی
cross validation وارسی اعتبار
cross tree رابط عرضی دکلها
cross traverse تراورس عرضی
cross trail جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross trail جاده عرضی
cross tip پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross thrust تراست ناخالص
cross weight وزن ناخالص
cross wires سیمهای متقاطع
cross wise صلیب وار
cross talk تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross vault طاق چهاربخش
cross magnetizing میدان مغناطیسی متقابل
cross pollinate بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollination گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross polinize بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross products حاصلضرب ضربدری
cross purpose قصد مغایر
cross purpose قصد متقابل
cross question استنطاق
cross question بازجویی
cross pointing ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross plane رنده کردن
cross member عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
cross modulation مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross or pile شیر یا خط
cross over point نقطه همگذری
cross over point نقطه تقاطع مسیر رژه
cross over point نقطه الحاق مسیرها
cross peaks پیکهای چلیپایی
cross piece تیر عرضی
cross question سئوال بطریق استنطاق
cross reaction سطح مقطع
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross section سطح مقطع
cross section نیمرخ عرضی
cross section نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section مقطع
cross section رویه برش
cross section سطح مقطع عرضی
cross section سطح مقطع موثر
cross section برش عرضی
cross road چهارراه
cross road تقاطع جاده
cross road محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross roads تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross roads همبر راست گوشه
cross roll نورد عرضی
cross section مقطع عرضی
cross section برش متقاطع نمونه یا حد وسط
geneva cross صلیب سرخ
cross-church کلیسای صلیبی
She is cross eyed. چپ چشم است ( لوچ )
To cross out . To strike off. خط زدن
at cross purposes <idiom> راه خطا واشتباه
high cross [صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
dedication cross صلیب مقدس
cross a bridge before one comes to it <idiom> درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cross one's mind <idiom> فکرکردن
southern cross چلیپا
cross-purposes عدم تفاهم
cross-Channel برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross handle ضامنضربدری
cross rail نردهمیانی
cross stitches کوکضربدری
cross-Channel عبور
cross that bridge when you come to it <idiom> [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
Latin cross صلیب رومی
Lantern-cross صلیب سنگی
double-cross <idiom> گول زدن
Cross your heart! <idiom> راستگو باش ! [صادقانه بگو!]
cross-rail اسکلت چوبی
cross-quarter [آرایش گل چهار برگی]
cross-aisle [گوشواره عرضی کلیسا]
cross-banded [روکشی با تارهای عمود]
cross-beam تیر افقی
cross-bond آجرچینی فلمنگی
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
cross-doomed کلیسای گنبددار
Celtic cross [چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
cross-rib دنده ی قوس
cross-gable [سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
cross-wing [بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
cross-window [پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
cross-vault طاق چهار بخش
cross-tree [رابط عرضی دکلها]
Don't be cross with me. از من دلخور نباش.
cross-springer [دنده اریب در طاق]
criss-cross به طور ضربدر
criss-cross یکوری
roman cross حرکت صلیبی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com