English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (9 milliseconds)
English Persian
cross-references مراجعه متقابل
cross-references مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
cross-references سیستم مختصات
cross-references شبکه چهارخانه
cross-references ارجاع متقابل
Other Matches
references دستوری که دستیابی به داده ذخیره شده یا مرتب شده فراهم میکند
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references اندیسی که ارجاعی به متن است
references لیست موضوعات مرتب شده
references راده
references لیست توابع یا دستورات و محل آنها در برنامه
references آدرس تبدیل در برنامه که به عنوان مبدا یا پایه برای سایرین است
references نشانه چاپ شده برای نشان دادن وجه و یک یادداشت یا عدم وجود مرجع در متن
references مقدار نقط ه شروع برای مقادیر دیگر , معمولاگ صفر
references توجه کردن یا کار کردن با چیزی
references دستیابی به محلی در حافظه
references فایل داده که طوری نگهداری میشود که قابل ارجاع باشد
references ارجاع
references بازگشت مرجع
references اشاره
references ماخذ
references منبع
references مرجع
references مراجعه رجوع
references کتاب بس خوان بازگشت
references عطف
references کتاب مخصوص مراجعات علمی وادبی و غیره
references مراجعه و رجوع کردن
references استفتاء کردن
references ارجاع امر به داوری
references معرف
references توصیه
references سوابق
references مدارک
cross way=cross road چهارراه
cross مصادف شدن با
cross عبوردادن
cross گذشتن
cross خط بطلان کشیدن بر
cross قلم کشیدن بروی
cross نادرستی
cross عبور کردن
cross صلیب
cross خاج
cross چلیپا
cross علامت ضربدر یاباضافه
cross حدوسط ممزوج
cross دورگه
cross اختلاف مرافعه
cross تقلب
cross روبروشدن قطع کردن
cross دورگه کردن
cross پیوندزدن کج خلقی کردن
cross قطع کردن متقاطع کردن
to take the cross صلیب بدوش گرفتن
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
st.g's cross چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
cross tell خبر دادن
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross پیوندی
cross عرضی
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
cross تقاطع
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross حرکت سمتی
cross سانتر کردن
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross متقاطع
on the cross بطوراریب
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross over درو از عقب
cross out قلم زدن
cross over همگذری
to be cross about something دلخور بودن از چیزی
cross علامت ضربدر در نقشه کشی
cross stay بست چلیپا
cross loading تقسیم بارهای هواپیما
cross tip پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross talk القاء
cross loading مخلوط کردن بارها
cross talk تداخل صداها در تلفن
cross swords دست و پنجه نرم کردن
cross servicing خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross slide کشوی لغزنده عرضی
cross support نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross stroke فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross stay تقویت صلیبی
cross stitch بخیه دوزی بچپ وراست
cross talk تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross talk تداخل صحبت
cross loading سر شکن کردن بارها
cross voting رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross wall دیوار همبر
cross wall دیوار پلهای عرضی
cross level حباب تراز افقی
cross wise چلیپایی ضربدری
cross weight وزن ناخالص
cross wind باد جانبی
cross wires سیمهای متقاطع
cross vault طاق چهاربخش
cross validation وارسی اعتبار
cross line تار مو
cross talk تداخل صدا
cross linking اتصال عرضی
cross line بعلاوه داخل دوربین خط تار موی دوربین
cross thrust تراست ناخالص
cross trail جاده عرضی
cross trail جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross traverse تراورس عرضی
cross tree رابط عرضی دکلها
cross wise صلیب وار
cross section سطح مقطع عرضی
cross section رویه برش
cross pointing ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross polinize بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollinate بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollination گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross products حاصلضرب ضربدری
cross purpose قصد مغایر
cross purpose قصد متقابل
cross question استنطاق
cross question بازجویی
cross question سئوال بطریق استنطاق
cross reaction سطح مقطع
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross road چهارراه
cross road تقاطع جاده
cross road محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross roll نورد عرضی
cross roads همبر راست گوشه
cross plane رنده کردن
cross piece تیر عرضی
cross peaks پیکهای چلیپایی
cross section مقطع
cross section نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section نیمرخ عرضی
cross section سطح مقطع
cross section سطح مقطع موثر
cross section برش عرضی
cross section برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross magnetizing میدان مغناطیسی متقابل
cross member عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
cross modulation مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross or pile شیر یا خط
cross over point نقطه همگذری
cross over point نقطه تقاطع مسیر رژه
cross over point نقطه الحاق مسیرها
cross section مقطع عرضی
cross roads تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
Celtic cross [چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
cross-aisle [گوشواره عرضی کلیسا]
cross-banded [روکشی با تارهای عمود]
cross-beam تیر افقی
cross-bond آجرچینی فلمنگی
cross-brace بادبند چپ و راست
cross-doomed کلیسای گنبددار
cross-church کلیسای صلیبی
Cross your heart! <idiom> راستگو باش ! [صادقانه بگو!]
double-cross <idiom> گول زدن
cross-Channel عبور
cross-Channel برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-purposes عدم تفاهم
She is cross eyed. چپ چشم است ( لوچ )
To cross out . To strike off. خط زدن
at cross purposes <idiom> راه خطا واشتباه
cross a bridge before one comes to it <idiom> درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cross one's mind <idiom> فکرکردن
cross-gable [سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
Latin cross صلیب رومی
cross that bridge when you come to it <idiom> [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
Don't be cross with me. از من دلخور نباش.
cross product ضرب خارجی [ریاضی]
cross product ضرب برداری [ریاضی]
Lantern-cross صلیب سنگی
high cross [صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
dedication cross صلیب مقدس
cross-quarter [آرایش گل چهار برگی]
cross-rail اسکلت چوبی
cross-rib دنده ی قوس
cross-springer [دنده اریب در طاق]
cross-tree [رابط عرضی دکلها]
cross-vault طاق چهار بخش
cross-window [پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
cross-wing [بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
cross stitches کوکضربدری
cross word جدول معمائی
pectoral cross صلیب سینه
roman cross حرکت صلیبی
sign of the cross علامت صلیب
soiuthern cross صلیب جنوب
soiuthern cross چهارستاره درخشان نیمکره جنوبی
southern cross crux
southern cross صلیب جنوبی
southern cross چلیپا
pectoral cross چلیپایی روی سینه
olympic cross صلیب المپیک
moto cross مسابقه موتورسیکلت رانی درمسیر خاکی محدود تپه و پیچ جاده و پرش در دو بخش 03یا 54 دقیقه
cross word جدول لغز
cyclo cross مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
geneva cross صلیب سرخ
greek cross صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
invention of the cross جشن یافتن صلیب
inverted cross بالانس صلیب
line cross تقاطع خط
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com