Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
cross-tree
[رابط عرضی دکلها]
Other Matches
cross tree
رابط عرضی دکلها
tree bench
[bench encircling a tree trunk]
نیمکت
[دور تنه ]
درخت
cross way=cross road
چهارراه
tree
بدرخت پناه بردن
tree
قالب کفش چوبه دار
tree
درخت
tree
شجره النسب درخت کاشتن
tree
شجر
before the tree
جلو درخت
the f. of a tree
برگهای درخت
tree
بشکل درخت شدن
tree
درتنگنا قرا ردادن
tree
مین میکند
tree
مشاهده پروندههای ذخیره شده روی دیسک ه برای نشان دادن پرونده ها و زیرپرونده ها مرتب شده اند
tree
سیستم داده که هرداده یا گره آن فقط دو انشعاب دارند
tree
فرمان TREE
tree
سیستم ساختار داده که هر داده به دادههای دیگر بوسیله انشعابها وصل است .
tree
روش سریع انتخاب که اطلاع اولین مرتب کردن در مرحله دوم استفاده میشود تا سرعت انتخاب بالا رود
tree
شاخسار
oak tree
درخت بلوط
binary tree
درخت دودویی
binary tree
درخت دودوئی
coffee tree
درخت قهوه
box tree
درخت شمشاد
spanning tree
زیرگرافی از یک گراف
clothes tree
چنگک لباس
clothes tree
چوب لباسی
christmass tree
ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 7 و 01 را برای راست دست و میلههای 2 و7 و 01 را برای چپ دست باقی می گذارد
chocolate tree
درخت کاکائو
cherry tree
درخت گیلاس
chaste tree
فلفل بری
chaste tree
دل اشوب
bean tree
درخت خرنوب
barren tree
درخت بی میوه
spanning tree
درخت پوشا
apple tree
درخت سیب
the foot of the tree
پای درخت
family tree
شجره
family tree
نسب نامه
family tree
شجره نامه
Christmas tree
جعبه کنترل حاوی چراغهای رنگی
abel tree
درخت سپیدار که نام لاتین ان alba populus است
agriot tree
چوب چپق
almond tree
درخت بادام
spanning tree
روش ایجاد توپولوژی شبکه که حلقهای ندارد و در صورت شکل یا خطای شبکه باعث افزونگی میشود
axle tree
میله میان دو چرخ
china tree
شالسنجان
china tree
زیتون تلخ
balsam tree
درخت بلسان
tree of life
درخت زندگی
[این نگاره بگونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف بکار رفته و جلوه ای از حیات انسان را تداعی می کند.]
tree structure
ساختاردرختی
tree farm
محوطه درخت کاری جنگل
tree diagram
نمودار درخت
to spray a tree
داروی ویژه بردرختی افشاندن تا انکه میکربهای ان کشته شود
to shin up a tree
از درختی بالارفتن
to girt a tree
دوردرختی راپیمودن
to girdle a tree
پوست درخت راحلقهای بریدن
gum tree
درخت صمغ
threaded tree
درخت پیچ دار
ornamental tree
درختتزئینی
tree farm
خزانه درخت
tree house
خانه بالای درخت
tree network
شبکه درختی
tree surgeon
ویژه گر برش و قطع بخشهای بیماری زده یا پوسیده درختان
tree surgery
تشریح علمی درخت
tree traversal
تقاطع درختی
tree structure
ساختار درخت
unordered tree
درخت نامرتب
tree structure
ساخت درختی
tree sort
مرتب کردن درختی
tree planting
درختکاری
tree of heaven
درخت عرعر
tree frog
قورباغهدرختی
tree pruner
درختآرا
A tree is known by its fruit.
<proverb>
درخت از میوه اش شناخته مى شود.
date tree
درخت خرما
spindle tree
اونموس
lemon tree
درخت لیمو
Coniferous tree
درخت جوزدار
[ از فامیل کاج ]
Deciduous tree
درخت برگریز
A tree is known by its fruit .
<proverb>
درخت با میوه هایش شناخته مى شود .
strawberry tree
توت فرنگی درختی
stunted tree
درخت رشد نکرده وکوتاه
the root of a tree
ریشه درخت
the pith of a tree
مغز درخت
tree trunk
ساقهاصلیدرخت
tree-lined
درختکارینشده
The tree wI'll die .
درخت خشک خواهد شد
summer tree
تیرسردر
He uprooted the tree .
درخت را از ریشه ( جا ) ؟کند
summer tree
حمال
summer tree
شاه تیر
cornel tree
درخت زغال اخته
crown tree
شمع
genealogical tree
شجره نامه
genealogical tree
نسب نامه
grass tree
نوعی زنبق استرالیایی
hat tree
کلاه اویز
he is up a gum tree
کاردبه استخوانش رسیده است
huffman tree
درختی با کمترین مقادیر
to truncate a tree
شاخههای درختی را زدن
i saw one climbing the tree
یکی را دیدم که از درخت بالامی رفت
in the green tree
سرسبز
in the green tree
خوشبخت
in the green tree
بخت سبز
joshua tree
درخت خنجری یا ابره ادم جنوب شرقی امریکا
judas tree
درخت ارغوان
locus tree
درخت اقاقیا
locus tree
درخت خرنوب
margosa tree
زیتون
margosa tree
تلخ
gender tree
شجره نامه
gallows tree
چوبه دار
flame tree
درختان وبوته هاییکه دارای گلهای درخشان اتشی یا زرد رنگ هستند
ebony tree
خرماندو
to prune a tree
درختی را آراستن
to lop a tree
درختی را آراستن
to prune a tree
سرشاخه درختی را زدن
to lop a tree
سرشاخه درختی را زدن
decision tree
مسیر تصمیم گیری
decision tree
اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
plane tree
درخت چنار
decision tree
درخت تصمیم
dragon tree
درخت خون سیاووشان
fig tree
درخت انجیر
pulm tree
درخت نارگیل
fir tree
درخت صنوبر
margosa tree
ازاد درخت شالسنجان
shoe tree
قالب کفش
peach tree
درخت هلو
pear tree
درخت گلابی
planer tree
درخت ازاد
plum tree
درخت الو
plum tree
درخت گوجه
ridge tree
کش بالای شیروانی
roof tree
کش بالای شیروانی
smoke tree
بوته سماق
roof tree
کش دیرک افقی چادر
boot tree
قالب چکمه یا پوتین
saddle tree
قلتاق
parse tree
درخت تجزیه
ordered tree
درخت مرتب شده
locust tree
درخت اقاقیا
mastic tree
درخت چاتلنغوش
walnut tree
درخت گردو
minimal tree
درfکه گرههای آن به روش بهینه سازماندهی شده اند تا بیشترین کارایی را داشته باشند
minimal tree
درختی که گرههای ترمینالی ان مرتب شده تا باعث عملکردبهینه ان درخت شوند
saddle tree
یکجورگل لاله درامریکای شمالی
sorrel tree
درخت ترشک
gender tree
سلسه دودمان نسب نامه
mastic tree
درخت بنه
mulberry tree
درخت توت
sorrel tree
ترشک درختی
To pick an apple off the tree.
سیبی را از درخت کندن
[چیدن]
.
wild oriental a tree
ارژن
to chop dowm a tree
درختی را انداختن
to snag a tree trunk
ته شاخههای درخت را زدن وانرا صاف کردن
the tree sheltered us fromrain
درخت مارا ازباران پناه داد
to lop off a branch
[from a tree]
شاخه ای را
[از درختی]
بریدن
money does not grow on tree
<idiom>
پول که علف خرس نیست
the tree shoot out brances
ازدرخت شاخه هایی بیرون زد
backing up the wrong tree
<idiom>
[دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
The apple does not fall far from the tree.
<proverb>
درست شبیه پدر.
bark up the wrong tree
<idiom>
[درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
He hitched the horse to a tree.
دهنه اسب را به درخت گره زد ( بست )
optimum tree search
جستجوی بهینه درخت
To bark up the wrong tree.
<idiom>
[سوراخ دعا را گم کردن]
optimal merge tree
نمایش درختی یک ترتیب که در ان رشته ها قرار است درهم ادغام گردند تا اینکه حداقل تعداد عملیات رخ دهد
snow ball tree
گل بدماغ
To tie the horse to the tree.
اسب رابدرخت بستن
Tilia
[lime tree]
درخت نمدار
[زیرفون]
bald animal or tree
درخت یا حیوان برهنه
house tree person test
ازمون خانه- درخت- ادم
Fruit -bearing (prlific) tree.
درخت باردار ( بارآور )
He lost control of the car and swerved towards a tree.
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
cross tell
پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross out
قلم زدن
on the cross
بطوراریب
st.g's cross
چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
cross over
درو از عقب
cross over
همگذری
to cross self
با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
to take the cross
صلیب بدوش گرفتن
cross tell
خبر دادن
cross
صلیب
cross
تقاطع
cross
عبور کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
حرکت سمتی
cross
سانتر کردن
cross
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
متقاطع
cross
پیوندی
cross
قطع کردن متقاطع کردن
cross
عرضی
cross
علامت ضربدر در نقشه کشی
cross
خلاف میل کسی رفتار کردن
cross
پیوندزدن کج خلقی کردن
cross
خاج
cross
چلیپا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com