English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
crystal ball stopper گلوله بلوری شیشه لیموناد
Other Matches
crystal ball انتن رادار
crystal ball گنبد انتن رادار انتن صفحه تصویر رادار
How was I supposed to know . After all I didnt have a crystal ball. مگر کف دستم را بو کرده بودم.
stopper چوب پنبه
stopper متوقف کننده
stopper باچوب پنبه بستن
stopper بادریچه بستن
stopper توپی جلوگیری کننده
stopper سربطری
stopper خفت طناب
stopper درپوش
rubber stopper درپوش لاستیکی
rope stopper استاپر
carpenter stopper خفت کتابی
carpenters' stopper سیم نگهدار گیرهای
rope stopper طناب نگهدار
earth stopper مامور بستن سوراخهای روباه
chain stopper خفت زنجیری
leak stopper نشت گیر
leak stopper گوه
puck stopper دروازه بان
crown stopper سر بطری پهن
crack stopper خصوصیتی در طراحی یک ساختمان
chain check stopper سیم نگهدار
crystal کریستال مایع که در اثر اعمال ولتاژ سیاه می شوند که در ساعتهای مچی
crystal بلور کوارتز
crystal ماشین حسابها و صفحههای نمایش دیجیتال به کار می رود
crystal صفحه چاپ شده که از یک چراغ قوی کنترل شده توسط کریستال مایع برای تولید تصویر در طبل حساس به عکس استفاده میشود
crystal قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
crystal بلور
crystal شفاف
crystal کریستال
crystal زلال بلوری کردن
crystal lattice شبکه بلوری
crystal lattice شبکه بلورین
crystal microphone میکروفون بلوری
crystal mixer ترکیب کننده دیودی
crystal lattice شبکه بلور
crystal oscillator نوسان ساز کریستالی
crystal pendant اویز
crystal set رادیوی ترانزیستوری
crystal rectifier دو قطبی بلورین
crystal rectifier دیود
crystal pulling بلور پردازی
crystal plane صفحه بلور
crystal plane سطح بلوری
crystal plane سطح کریستالی
crystal pickup پیک اپ کریستالی
crystal pickup پیکاپ بلورین
crystal lattic شبکه کریستالی
crystal growth رشد بلور
colored crystal بلور سنگین
cast crystal بلور ریخته
crystal lattice شبکه کریستالی
valence crystal بلور کووالانسی
crystal allotropy چند شکلی بلور
crystal axis محور کریستال
crystal control تنظیم با بلور
crystal defect نقص بلور
crystal detector اشکارساز بلورین
crystal diode دیود بلوری
crystal diode دیود
crystal energy انرژی بلور
crystal filter صافی بلورین
crystal gazer ساحر یا جادوگر
crystal gazing بلور بینی
crystal glass بلور
crystal grain دانه بلوری
covalent crystal بلور کووالانسی
as clear as crystal <idiom> مثل اشک چشم [زلال]
quartz crystal بلور کوارتز
pizoelectric crystal کریستال پیزوالکتریک
monovalent crystal بلور تک والانسی
molecular crystal بلور مولکولی
mixed crystal کریستال امیخته
mixed crystal کریستال مخلوط
liquid crystal کریستال مایع
metal crystal بلور فلز
quasi crystal شبه بلور
crystal balls گنبد انتن رادار انتن صفحه تصویر رادار
crystal balls انتن رادار
I cant do any crystal – gazing . علم غیب که ندارم
crystal clear واضح-مبرهن
crystal drop اشککریستالی
crystal button ریسهکریستالی
x cut crystal کریستالی که عمود بر محورایکس و بموازات محور سوم بریده شده است
single crystal تک بلور
rock crystal سنگ بلور
ionic crystal بلور یونی
crystal set اشکارساز کریستالی
distorted crystal بلور واپیچیده
detecting crystal بلور اشکارساز
crystal water اب تبلور
atomic crystal بلور اتمی
crystal transducer کریستالی
crystal transducer مبدل
crystal system دستگاه بلور
crystal structure ساختار بلور
crystal set گیرنده اشکارساز
filter crystal کریستال صافی
ideal crystal کریستال ایده ال
host crystal بلور زمینه
host crystal بلور میزبان
iceland crystal بلور ایسلند
noble gas crystal بلور گازهای بی اثر
inert gas crystal بلور گازهای بی اثر
liquid-crystal display نمایشکریستالمایع
crystal growth affinity رشد خواهی بلور
crystal field theory نظریه میدان بلور
frequency changer crystal بلور تغییر دهنده بسامد
crystal video rectifier یکسوکننده بلورین ویدئو
hexagonal crystal system سیستم کریستال شش گوش
interplanar crystal spacing فاصله بین صفحهای
liquid crystal display کریستال مایع که در اثر اعمال ولتاژ سیاه میشود و در ساعتها و صفحه نمایش ماشین حسابها به کار می رود
burnout of a crystal rectifier سوختن یکسوکننده دیودی
liquid crystal displays صفحه نمایش دو جداره شیشهای با محلول کریستال مایع
liquid crystal display صفحه نمایش دو جداره شیشهای با محلول کریستال مایع
liquid crystal displays کریستال مایع که در اثر اعمال ولتاژ سیاه میشود و در ساعتها و صفحه نمایش ماشین حسابها به کار می رود
crystal field stabilization energy انرژی پایداری میدان بلور
current sensitivity of a crystal rectifi حساسیت یکسوکننده بلورین
electrostatic crystal field theory نظریه الکتروستاتیکی میدان بلور
crystal frequency changer efficiency بازده بلور تغییر دهنده بسامد
liquid crystal display colour pigmented صفحه نمایش با محلولهای کریستالی مایعی که رنگی به نظر میرسد
liquid crystal bar graph panel indicator شاخص گراف- میله بااستفاده از قطعات کریستال مایع
ball گلوله کردن
ball گرهک
three ball مسابقه گلف بین سه بازیگر باسه گوی
to a. the ball اماده انداختن
to a. the ball توپ رانشان دادن
ball توپ بازی مجلس رقص
have a ball <idiom> روزگارخوش داشتن
have something on the ball <idiom> باهوش ،زرنگ
no ball اصطلاحیدرورزشچوگان
on the ball <idiom> باهوش
ball رقص
ball بیضه
ball گلوله
ball گوی
ball ایام خوش
ball بقچه [کاموا ]
ball کانون [کاموا]
best ball بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
ball بال [رقص]
ball مجلس رقص
ball ساچمه
ball ساچمه توپ
ball گلوله توپ
to a. the ball توشدن
ball توپ
four ball مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
into a ball نخ راگلوله کنید
ball توپ دور از دسترس توپزن
ball games شرایط وضعیت
ball games ورزش یا بازی با توپ
wash ball صابون دستشویی
ball games هماورد
ball games گوبازی
ball game شرایط وضعیت
ball assembly توپمجمع
ball game هماورد
ball game مسابقه
beach ball توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
ball game گوبازی
ball game ورزش یا بازی با توپ
ball peen توپکنوکچکش
ball of clay توپبرایساختسفال
working ball گوی با سرعت و چرخش کافی
ball games مسابقه
volley ball والیبال
squat under the ball توپگیری با شیرجه
square ball پاس عرضی
spot ball گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
sour ball کلوچه سخت ترش مزه
snow ball با گلوله برف زدن
snow ball گلوله برف
small ball پرتاب بی حالت
sit on the ball بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
sit on the ball بازی محافظه کارانه
shadow ball تمرین گوی اندازی
running with the ball با توپ دویدن
straight ball پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
to block a ball نگهداشتن توپ در بازی
track ball گوی پیگردی گوی شیار
track ball گوی نشان
movement off-the-ball بازی بدون توپ [تمرین ورزش فوتبال]
to play ball توپ بازی کردن
to open the ball پیش قدم شدن
to open the ball اول رقصیدن
to muff a ball از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
to kick a ball زدن
to kick a ball توپی را
to kick a ball توپ زدن
to keep the ball rolling رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
racket ball گوی کوچکی که ازپنبه وریسمان درست میکنند)
long ball [شوت کردن بلند توپ] [فوتبال]
to stay on the ball <idiom> تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
high ball شوت کردن بالا توپ [فوتبال]
low ball شوت کردن پائین توپ [فوتبال]
The ball is in your court. <idiom> حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
The ball is in your court. <idiom> حالا نوبت تو است.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com