Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
cuban fork ball
پرتاب توپی که بامایعی اغشته و لغزنده شده
Other Matches
cuban
اهل جزیره کوبا
fork
چنگال
fork
سه شاخه
fork
دوشاخه منشعب شدن
fork
مثل چنگال شدن
fork
پنجه
fork
محل انشعاب چند شاخه شدن
fork
شاخه
fork
دوشاخه
fork
پوشهای که فایل فایلهای سیستم و اطلاعات مربوط به یک فایل یا برنامه کاربردی است
fork
انشعاب
a fork
یک چنگال
Could we have a fork please?
ممکن است لطفا یک چنگال برایمان بیاورید؟
fork over
<idiom>
کمک کردن ،بخشیدن
fork out
<idiom>
پرداختن
to fork over
تسلیم کردن
to fork over
دادن
to fork over
پرداختن
dinner fork
چنگالغذاخوری
digging fork
بیلچهحفاری
fish fork
چنگالمخصوصخوردنماهی
dessert fork
چنگالدسر
fondue fork
چنگالبرگردان
fork pocket
محفظهانشعابی
hoe-fork
کجبیلچنگالی
hand fork
جنگکدستی
I don't have a fork.
من چنگال ندارم.
telescopic fork
انشعابتلسکوپی
oyster fork
چنگالمخصوصصدف
coke fork
چنگال یا انبر مخصوص ذغال کک
fork stacker
فورک لیفت ترازو دار
salad fork
چنگالسالادخوری
carving fork
چنگالبرش
fork crow
دوشاخه
fork lever
اهرم دوشاخه
safety fork
گیره ضامن
safety fork
دوشاخه امنیت
knight fork
چنگال اسب شطرنج
iron fork
قلاب
hay fork
چنگال مخصوص بلندکردن بسته علف ویونجه
hay fork
چنگک
fork stacker
لیفت تراک
tuning fork
دوشاخه
fork of ... river
شاخه رودخانه ...
tuning fork
دو شاخه صوتی
tuning fork
دیاپازون
fork-lift truck
نوعیوسیلهحرکتی
to play a good knife and fork
ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
on the ball
<idiom>
باهوش
to a. the ball
اماده انداختن
three ball
مسابقه گلف بین سه بازیگر باسه گوی
best ball
بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
have something on the ball
<idiom>
باهوش ،زرنگ
have a ball
<idiom>
روزگارخوش داشتن
to a. the ball
توشدن
to a. the ball
توپ رانشان دادن
into a ball
نخ راگلوله کنید
no ball
اصطلاحیدرورزشچوگان
four ball
مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
ball
توپ
ball
توپ دور از دسترس توپزن
ball
ساچمه
ball
گلوله
ball
کانون
[کاموا]
ball
بقچه
[کاموا ]
ball
بال
[رقص]
ball
مجلس رقص
ball
ساچمه توپ
ball
گلوله توپ
ball
گرهک
ball
رقص
ball
ایام خوش
ball
گلوله کردن
ball
بیضه
ball
توپ بازی مجلس رقص
ball
گوی
ball assembly
توپمجمع
beach ball
توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
spot ball
گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
ball peen
توپکنوکچکش
ball games
شرایط وضعیت
ball game
شرایط وضعیت
ball games
هماورد
ball games
مسابقه
sour ball
کلوچه سخت ترش مزه
snow ball
با گلوله برف زدن
ball is in your court
<idiom>
[نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
short ball
شوت کردن کوتاه توپ
[فوتبال]
long ball
[شوت کردن بلند توپ]
[فوتبال]
ball stand
محلتوقفتوپ
small ball
پرتاب بی حالت
square ball
پاس عرضی
ball of clay
توپبرایساختسفال
snow ball
گلوله برف
squat under the ball
توپگیری با شیرجه
ball games
گوبازی
ball games
ورزش یا بازی با توپ
track ball
گوی پیگردی گوی شیار
track ball
گوی نشان
to play ball
توپ بازی کردن
to block a ball
نگهداشتن توپ در بازی
to open the ball
پیش قدم شدن
to muff a ball
از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
to kick a ball
زدن
to kick a ball
توپی را
to kick a ball
توپ زدن
sit on the ball
بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
volley ball
والیبال
to open the ball
اول رقصیدن
straight ball
پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
ball game
هماورد
ball game
مسابقه
ball game
گوبازی
ball game
ورزش یا بازی با توپ
carry the ball
<idiom>
قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
working ball
گوی با سرعت و چرخش کافی
wash ball
صابون دستشویی
to keep the ball rolling
رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
ball pen
خودکار
[نوشت افزار]
high ball
شوت کردن بالا توپ
[فوتبال]
to stay on the ball
<idiom>
تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
play ball with someone
<idiom>
شرکت منصفانه
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
keep one's eye on the ball
<idiom>
to pass the ball to somebody
توپ را به کسی پاس دادن
ball pen
روان نویس
[نوشت افزار]
ball pens
خودکار ها
The ball is in your court.
<idiom>
حالا نوبت تو است.
The ball was out of bounds.
توپ خارج
[از زمین بازی]
بود.
The ball is in your court.
<idiom>
حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
low ball
شوت کردن پائین توپ
[فوتبال]
Now that you're here, it's a whole new ball game.
حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
a whole new ball game
<idiom>
یک ماجرای کاملا متفاوت
ball-flower
[ابزار تزئینی به سبک گوتیک ثانوی]
That's the way the ball bounces.
<idiom>
موضوع اینطوری است.
[اصطلاح روزمره]
ball pens
روان نویس ها
to keep the ball moving
توپ را به جایی غلت دادن
[فوتبال]
red ball
توپقرمز
pink ball
توپصورتی
lead ball
کلاهکتوپی
ivory ball
توپعاجی
hockey ball
توپهاکی
green ball
توپسبز
cricket ball
توپبازیگریکت
cork ball
توپچوبپنبهای
brown ball
توپقهوهای
bowling ball
توپبولینگ
blue ball
توپآبی
black ball
توپسیاه
rugby ball
توپلاستیکی
squash ball
توپاسکوآش
get the ball rolling
<idiom>
شروع چیزی
to let the ball do the work
توپ را به جایی غلت دادن
[فوتبال]
to give the ball away
توپ را
[از دست]
دادن
She is a ball of fire.
دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
to swat the ball away
با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن
[دربازه بان]
movement off-the-ball
بازی بدون توپ
[تمرین ورزش فوتبال]
tennis ball
توپتنیس
ball winder
نخپیچ
eight ball billiard
تقسیمی از1 تا 7 برای یک نفر و از 9 تا51 برای نفردیگر و شماره 8برای بازیگری که شمارههای خود را بکیسه انداخته
ball test
ازمون ساچمهای
ball return
بازگشت گوی بولینگ
ball printer
چاپگر توپی
ball printer
چاپگری که از توپ فلزی کوچک روی سط حی که حروف شکل می گیرند تشکیل شده است
ball player
بازیگر با توپ
ball park
زمین بازیهای با توپ
ball of toe
گوشت زیر پنجه پا
ball of the eye
تخم چشم
ball mill
اسیاب ساچمهای
ball mill
سنگ شکن گلولهای
ball joint
سیبک
ball joint
توپی اتصال
ball joint
توپی
banana ball
برش بیش از حد گوی
basket ball
یکجورتوپ بازی
belovedby ball
محبوب همه
eight ball billiard
بیلیارد امریکایی
eat the ball
اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
earth ball
دنبلان
drop ball
انداختن توپ بین دو بازیگر برای شرع مجدد
drop ball
دراپ بال
dead ball
توپ خارج ازبازی
dead ball
توپ مرده
darning ball
زیر رفویی
cue ball
گوی سفید اصلی که با ان ضربه به گویهای دیگربیلیارد زده میشود
corn ball
شیرینی چس فیل
canon ball
گلوله توپ
called ball
گوی تعیین شده از طرف بازیگر
break ball
اخرین گوی مانده روی میزبیلیارد
big ball
ضربهای در بولینگ که تمام میله ها را می اندازد
ball hawking
کار خوب بازیگرمحوطه دوردست
ball hawking
دفاع خوب
ball hawk
مدافع خوب بازیگر در محوطه دوردست
ball bearings
چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearings
بلبرینگ
ball bearing
یاطاقان ساچمهای
ball bearing
کاسه ساچمه
ball bearing
بلبرینگ ساچمهای
ball bearing
چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearing
بلبرینگ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com