Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
cure time
زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
Other Matches
cure
دارو
cure
شفا دادن بهبودی دادن
cure
درمان
cure
عمل اوردن
cure
خیساندن
b h cure
خم مغناطیس پذیری
cure
سخت کردن بتن
b h cure
خم بی اچ
cure
درمان بخشیدن
cure-all
دواء عام
cure
شفا
cure
علاج
cure-all
داروی همه درد
cure all
نوش دارو
cure all
درمان هر درد
cure meat
نمک سود کردن مواد غذایی
rest cure
معالجه با استراحت
faith cure
درمان اعتقادی
cure rate
سرعت سخت گردانی
acid cure
پخت در محیط اسیدی
it is past cure
از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
cure-alls
دواء عام
dry cure
خشک نمک زدن
cure-alls
داروی همه درد
water cure
علاج بااب معالجه بااب
water cure
اب درمان
An ounce of prevention is better than a pound of cure.
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
An ounce of prevention is worth a pound of cure.
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
An ounce of prevention is worth a pound of cure.
[Benjamin Franklin]
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
two-two time
نتدودوم
behind time
بی موقع
at the same time
در ان واحد
at the same time
در عین حال
four-four time
چهارهچهارم
out of time
بیموقع
three-four time
نت
behind time
دیر
time is up
وقت گذشت
at the same time
ضمنا"
one-time
پیشین
all-time
بالا یا پایینترین حد
time out
ایست
all-time
بیسابقه
take one's time
<idiom>
انجام کاری بدون عجله
all-time
همیشگی
time out
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time out
مهلت
time out
تایم
time out
وقفه فاصله
time out
ساعت غیبت کارگر
at any time
<adv.>
هر بار
any time
<adv.>
هر بار
one-time
قبلی
from time to time
هرچندوقت یکبار
It's time
وقتش رسیده که
at a specified time
در وقت معین یا معلوم
time in
ادامه بازی پس از توقف
for the time being
عجالت
from this time forth
ازاین پس
from this time forth
زین سپس
against time
رکوردگیری
against time
تایم گیری
from this time forth
ازاین ببعد
There is still time before I go.
هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
one-time
سابق
from time to time
گاه گاهی
mean time
زمان متوسط
for the time being
<idiom>
برای مدتی
from time to time
<idiom>
گاهگاهی
have a time
<idiom>
به مشکل بر خوردن
have a time
<idiom>
زمان خوبی داشتن
What time is it?What time do you have?
ساعت چند است
keep time
<idiom>
زمان صحیح رانشان دادن
keep time
<idiom>
نگهداری میزان و وزن
on time
<idiom>
سرساعت
mean time
ساعت متوسط
off time
وقت ازاد
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
even time
دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
do time
<idiom>
مدتی درزندان بودن
all the time
<idiom>
به طور مکرر
Our time is up .
وقت تمام است
down time
مرگ
down time
زمان تلف
down time
زمان توقف
down time
زمان بیکاری
down time
وقفه
down time
زمان تلفن شده
down time
مدت از کار افتادگی
One by one . One at a time .
یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time .
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
At the same time .
درعین حال
time after time
<idiom>
مکررا
off time
مرخصی
at another time
در زمان دیگری
many a time
بارها
many a time
چندین بار
There is yet time.
هنوز وقت هست.
about time
<idiom>
زودتراز اینها
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
take your time
عجله نکن
time will tell
در آینده معلوم می شود
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
out of time
بیجا
time out
<idiom>
پایان وقت
while away the time
<idiom>
زمان خوشی را گذراندن
old time
قدیمی
in no time
<idiom>
سریعا ،بزودی
in time
<idiom>
قبل از ساعت مقرر
on time
مدت دار
once upon a time
روزی
once upon a time
روزگاری
once upon a time
یکی بودیکی نبود
one at a time
یکی یکی
since that time. thereafter.
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
out of time
بیگاه
f. time
روزهای تعطیل دادگاه
at any time
<adv.>
همیشه
just in time
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
in time
بجا
it is time i was going
وقت رفتن من رسیده است
time
روزگار
time
فرصت
some time or other
یک روزی
some time or other
یک وقتی
she is near her time
وقت زاییدنش نزدیک است
some time
یک وقتی
in time
بموقع
in the time to come
اینده
time
تایم
just in time
درست بموقع
in no time
خیلی زود
in the mean time
ضمنا
in the time to come
در
time
[s]
<adv.>
دفعه
specified time
وقت معین
time
TIفرمان E
time
اندازه گیری زمان یک عملیات
time
ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time
وقت قرار دادن برای
time
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time
ثیر قرار میدهد
time
فرصت موقع
time
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
two time
دو حرکت ساده
at any time
<adv.>
درهمه اوقات
some time
مدتی
time
وقت
time
زمان
time
گاه
to keep time
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
time and again
بکرات
time
فرصت مجال
time and again
چندین بار
i time
time Instruction
what time is it?
چه ساعتی است
what is the time?
چه ساعتی است
any time
<adv.>
درهمه اوقات
What have you been up to this time?
حالا دیگر چه کار کردی ؟
[کاری خطا یا فضولی]
to d. a way one's time
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
for the first
[last]
time
برای اولین
[آخرین]
بار
what is the time?
وقت چیست
time
[s]
<adv.>
بار
any time
<adv.>
همیشه
time
هنگام
there is a time for everything
دارد
time
عهد
time
مدت
time
مدروز
time
وقت معین کردن
time
متقارن ساختن
time
مرورزمان را ثبت کردن
time
ایام
time
زمانی موقعی
there is a time for everything
هرکاری وقتی
to know the time of d
هوشیاربودن
to know the time of d
اگاه بودن
time
زمانه
time
ساعتی
up time
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
time resolution
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
time saver
صرفه جویی کننده در وقت
time priority
تقدم زمانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com