Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Other Matches
instantaneous short circuit current
جریان اتصال کوتاه ضربهای
instantaneous short circuit current
جریان اتصال کوتاه لحظهای
short-circuit
اتصال کوتاه
short circuit
اتصال کوتاه
short circuit
اتصال برق
short circuit
اتصالی مدار
short circuit
اتصالی
short circuit
اتصال پیداکردن
short circuit
کوته مداری
short circuit
اتصالی شدن دو سیم برق اتصال کوتاه
internal short circuit
کوتهمداری داخلی
sustained short circuit
اتصال کوتاه دائمی
current circuit
مسیر بسته جریان
current circuit
مدارجریان
alternating current circuit
مدار جریان متناوب
heavy current circuit
شبکه یا مدار جریان قوی
initial alternating short circuit curren
جریان متناوب اتصال کوتاه ضربهای
reverse current circuit breaker
مدارشکن جریان معکوس
heavy current circuit breaker
کلید قدرت
maximum current circuit breaker
کلید قطع کننده جریان حداکثر
phase to phase short circuit
اتصال فاز
phase to phase short circuit
اتصال کوتاه فاز به فاز
phase to phase short circuit
اتصال فاز به فاز
short
مدار قطع شده
short
کسردار
short
مودم ارسال داده روی مسافت کوتاه
short
کمتر
short
کوتاه مدت
short
کوچک باقی دار
short
مختصر
short
کوتاه
short
قاصر
short of
غیراز
short of
جز
short
بدون نیاز به حمل کننده مسیر
short
نزدیک تور
short
توپ بی هدف
short
اتصالی پیداکردن
short
تک تیر کسری
short
کوتاه کردن
short
ندرتا
short
ناقص
short
بی مقدمه پیش از وقت
short
کسری داشتن
short
کوتاه خوردن گلوله
short
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short
یکمرتبه
short
شلوار کوتاه تنکه
short
غیرکافی
short
امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
short
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
short
<adj.>
مختصر
short
<adj.>
خلاصه
very short
شعاع عمل خیلی کم
it was nothing short of
کم از.....نبود
it was nothing short of
پای کمی از.......نداشت
short-changes
مغبون کردن
short-changes
کمتر پول دادن
short-changes
کش رفتن
short-changes
کلاهبرداری کردن
short-changes
گوشبری کردن
short-changes
حق کشی کردن
to come short
قاصر امدن
come short
قاصر امدن
short
<adj.>
کوتاه
short
طولانی نه
short course
مسابقه شنا به مسافت 52 وحداکثر 05 متر
short of
<idiom>
کمبودچیزی
i took him up short
بی مقدمه جلو او را گرفتم
short
پایین تر
for short
برای رعایت اختصار
something short
نوشابه تند
something short
عرق
in short
مختصرا
in short
خلاصه
very short
برد خیلی کوتاه
short
خلاصه
nothing short of
عینا همان
circuit
مدار الکترونیکی که از چندین دروازه منط ق تشکیل شده است مثل :Exor , OR , And
or circuit
مدار OR
not circuit
مدار نفی
circuit
مسیر
circuit
جریان الکتریکی
circuit
پیست اتومبیلرانی
circuit
پیست اسبدوانی
not circuit
مدار نقض
circuit
حوزه قضایی یک قاضی دور
circuit
دوره
circuit
گردش
circuit
جریان حوزه
circuit
مدار
circuit
اتحادیه کنفرانس
circuit
دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
circuit
احاطه کردن
circuit
حوزه قضائی
circuit
مدار جریان
circuit
اتصال الکتریکی
circuit
حوزه صلاحیت دادگاه
circuit
ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
circuit
و یک مدار را تشکیل می دهند بهم وصل میکند
circuit
نصب تختهای که عناصری که بعداگ بهم وصل شده
circuit
وسیلهای که ولتاژ یا جریان یا امیدانس یا سیگنال یک مدار را اندازه گیری میکند
circuit
وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند
circuit
وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی فلزی دارد که روی سطح آن چاپ شده اند و پس از نصب اجزای دیگر مدار کامل میشود
circuit
مسیر گردش
circuit
دایره
circuit
اطلاعات مربوط به توانایی یک مدار مخصوص
circuit
طرح گرافیکی یک مدار
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
circuit
مدار منط قی که روی ورودیهای دودویی برای تولید خروجی طبق مجموعه توابع سخت افزاری عملیات انجام میدهد
circuit
یچ کردن عملیات انجام میدهد
short winded
از نفس افتاده
short winded
دارای تنگی نفس
short winded
کم نفس
short wind
تنگه نفس
short wheel
خودرو شاسی کوتاه
to fall short
کم رفتن
short weigt
سنگ کم
short weight
وزنه کم
in a short time
در اندک زمانی
in a short time
در یک مدت کوتاهی
to fall short
نرسیدن
to fall short
کسرامدن
to fall short
کم امدن
to cut short
قطع کردن میان برکردن
to cut short
کوتاه کردن
the long and the short of it
<idiom>
نتیجه کلی
the long and the short of it
<idiom>
آنچه گفتنی است
in a short time
در مدت کمی
short weight
سنگ کم
short tour
انتقال کوتاه مدت
short term
کوتاه مدت
short term
دوره کوتاه
short tempered
زودرنج
short term
حداقل مدت تنبیه و زندانی
short thrust
نوعی سخمه کوتاه در جنگ سرنیزه
short time
کوتاه مدت
short timer
پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
short tempered
عصبانی
short title
عنوان کوتاه شده
short title
عنوان یارمز مخفف یا کوتاه
short tempered
از جا در رفته
short title
فهرست عناوین قانون
short ton
تن کوچک
short tour
ماموریت کوتاه مدت
short term
مختصر
to fall short
کوتاه امدن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
short-changed
گوشبری کردن
short-changed
حق کشی کردن
of short duration
کوتاه
of short duration
کم مدت
of short continuance
زود گذر
of short continuance
کم دوام
odd come short
زیادی باقی مانده
short-changing
مغبون کردن
short-changing
کمتر پول دادن
short-changing
کش رفتن
short-changing
کلاهبرداری کردن
short-changing
گوشبری کردن
short-changing
حق کشی کردن
short-list
فهرست کوتاه
short-listed
فهرست کوتاه
short-listing
فهرست کوتاه
short-lists
فهرست کوتاه
short-changed
کلاهبرداری کردن
short-changed
کش رفتن
red short
شکسته سرخ
red short
ترک سرخ
to pull short
یک مرتبه جلوگیری کردن
to run short
زیر short امده است
to sell short
پیش فروش کردن
to sell short
سام فروختن
to stop short
یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
sell short
پیش فروش کردن
it had a short life
کم دوام بود
short-change
مغبون کردن
short-change
کمتر پول دادن
short-change
کش رفتن
short-change
کلاهبرداری کردن
short-change
گوشبری کردن
short-change
حق کشی کردن
short-changed
مغبون کردن
short-changed
کمتر پول دادن
cold short
شکسته سرد
short blast
اژیر کوتاه ناو
short lot
کالایی که مقدار موجود از ان کم است و در محوطه کوچک انبار میشود
short line
محدوده تعیین شده برای فرودتوپ
hot short
شکسته گرم
short life
با عمر قانونی کم
short life
کم دوام
short leg
توپگیر بین دو میله کریکت
short iron
چوبهای شماره 7 و 8 و 9گلف برای ضربههای کوتاه
short international
مسابقهای که هر تیرانداز 03تیر از مسافت 05 متر و 03تیر از مسافت 53 متر و 03تیر از مسافت 52 متر با تیرو کمان می اندازد
short lunge
نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
short lunge
سرنیزه
short of breath
تنگ نفس
short notice
اخطاریه با ضرب الاجل کوتاه
short notice
اخطار کوتاه مدت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com