English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
dagger operation عمل خنجری
Other Matches
dagger خنجر
dagger خنجر مانند
dagger خنجر نشان کردن
straight dagger کارد
delta dagger هواپیمای رهگیر تک موتوره دلتا دیگر
cloak and dagger شبیه نمایشنامه پلیسی
ice dagger کلنگ یخ شکن
curved dagger خنجر
cloak and dagger اسرارامیز
cloak-and-dagger شبیه نمایشنامه پلیسی
cloak-and-dagger اسرارامیز
operation ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
operation کار کردن
co-operation همکاری مشترک
to come into operation قانونی درست شدن
to come into operation قانون شدن
to come into operation کاربرد پذیر شدن
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
co-operation کار مشترک
not operation عمل نفی
one way only operation عملکرد فقط یک طرفه
one way only operation عملکردتنها یک طرفه
operation immediate اقدام سریع
or operation عمل یا
either way operation ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
to come into operation قابل اجرا شدن
come into operation قابل اجرا شدن
to come into operation دایر شدن
to come into operation بکار افتادن
to come into operation قابل اجراشدن
operation کارکرد
not operation عمل نقض
operation ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation وابسته به عمل عملکرد
operation عمل
operation عملکرد
operation اداره
operation گردش جنبش
operation گرداندن
operation کار
operation گردش
operation عمل کردن
operation کارکردن با یک وسیله
operation عمل جراحی
operation به کارانداختن
operation بهره برداری
operation عملیات
operation عمل جراحی عمل
operation عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation به اجرا
operation درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
operation دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation of contract نفوذ قرارداد
operation order دستورعملیات
parallel operation عملکرد موازی
operation overlay کالک عملیات
operation research تحقیق درعملیات
operation research پژوهش عملیاتی
parallel operation عمل موازی
operation order دستور عملیاتی
operation overlay کالک عملیاتی
operation map نقشه عملیات
operation map نقشه عملیاتی
operation manager مدیر عملیات
one step operation عمل تک مرحله
on line operation عمل درون خطی
on line operation عملکرد درون خطی
off line operation عملکرد برون خطی
nonidentity operation عمل ناهمانی
no operation instruction دستور برنامه نویسی که کاری انجام نمیدهد
no operation instruction OPERATION NO
no address operation دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
online operation عمل درون خطی
operation analysis عمل کاوی
operation annexes پیوستهای عملیاتی
operation decoder عمل شناس
operation decoder عمل گشا
operation code رمز عمل
operation code کد عملیاتی
operation code رمزالعمل
operation center مرکز عملیات
offline operation عمل برون خطی
nature of the operation ماهیت عملیات
rescue operation عملیات نجات
unattended operation عملکرد بی مراقب
unary operation عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
unary operation عمل یگانی
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
transformer operation عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
transfer operation عمل انتقال
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
unattended operation سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
unattended operation هملکرد مراقبت نشده
unattended operation عملکردبی مراقب
to put something into operation دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
binary operation عمل دوتایی [ریاضی]
Operation room. اتاق عمل ( بیمارستان )
A surgical operation . عمل جراحی
operation keys کلیدهایعملیات
the four fundamental operation چهارعمل اصلی
the breathing operation کاردم زدن عمل تنفس
serial operation عمل نوبتی
revenue operation عملکرد
ready for operation اماده کار
pseudo operation عملواره
pseudo operation شبه عمل
privieged operation عمل ممتاز
point operation عمل نقطهای
serial operation عملیات سری
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
string operation عملیات رشتهای
telephone operation طرز کار تلفن کار تلفن
telephone operation عملکرد تلفن
synchronous operation عملیات همزمان
synchronous operation عمل همگام
symmetry operation عمل تقارن
surgical operation دست کاری
surgical operation عمل جراحی
string operation عملکردرشتهای
parallel operation عملیات موازی
external operation عملیات خارجی
cycle of operation جریان عمل جنگ افزار
cycle of operation دوره عمل سلاح
conversational operation عملیات محاورهای
contouring operation فرم کاری
continous operation عملکرد پایدار
continous operation کار دائمی
concurrent operation عملکرد همزمان
autonomous operation عملیات ازاد
destructive operation عملیات مخرب
dual operation عمل همزاد
duplex operation کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
equivalence operation عمل هم ارزی
emergency operation کارکرد
contouring operation کار فرم دهی
emergency operation بهره برداری اضطراری
dyadic operation عملکرد دوتایی
dyadic operation عمل دودویی با استفاده از دو عملوند دودویی
dyadic operation عمل دوتایی
concept of operation تدبیر عملیاتی
computer operation عملیات کامپیوتر
boolean operation عمل بولی
boostrap operation عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
block operation عملیات بلوک
binary operation عملکرد دودوئی
auxiliary operation عملیات کمکی عملکرد کمکی
binary operation عمل دودوئی
binary operation عمل دودویی
base operation عملیات پایگاهی
boolean operation عمل منط قی روی فقط یک کلمه مثل " NOT ". نقیض
boolean operation جدول نمایش دو کلمه دودویی عملوند عمل و نتیجه
boolean operation عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
computer operation عملکرد کامپیوتری
component operation عناصر عملیاتی
auxiliary operation عمل کمکی
cesarian operation عمل بچه دراوردن ازغیرمجرای طبیعی
boolean operation عمل منط قی روی چند عملوند با استفاده از قوانین جبر بول
boolean operation عملگر منط قی مثل " و" و " یا " و...
boolean operation کلمه دودویی که در آن هر بیت نشان دهنده درست یا نادرست است با استفاده از اعداد 0 و 1
boolean operation یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
bi conditional operation عمل دوشرطی
nand operation عمل نقیض و
method of operation روش کار
amphibious operation عملیات اب خاکی
manual operation عملیات دستی
manual operation عمل دستی
area of operation منطقه عملیات
majority operation عمل اکثریت
arithmetic operation عملیات حسابی
operation analysis تحلیل عملکرد
arithmetic operation عمل ریاضی
logical operation عمل منطقی
method of operation طرز کار
n ary operation عمل N تاییN
n adic operation عمل N تاییN
multijob operation عملیات چند کاره
monadic operation عملکرد یگانه
monadic operation عملکرد تکین
molding operation قالب کاری
molding operation فرم کاری
milling operation فرزکاری
method of operation عملکرد
logical operation عملکرد منطقی
logic operation عمل منطقی
external operation عملیات خارج از مملکت
furnace operation عملکرد کوره
furnace operation طرزکار کوره
global operation عملیات سراسری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com