Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
daily order
دستور روز
Other Matches
marching order
[travel order]
دستور پیشروی
[ارتش]
daily
روزنامه یومیه
daily
<adj.>
<adv.>
روزانه
daily
<adj.>
<adv.>
بطور روزانه
daily
<adj.>
<adv.>
بطور یومیه
daily
<adj.>
<adv.>
روزبروز
mean daily
متوسط روزانه
on a daily basis
<adv.>
روزانه
daily wage
مزد روزانه
on a daily basis
<adv.>
همه روز
daily storage
مخزن روزانه
daily round
کارهای روزانه
daily prayer
نمازهای یومیه
daily pay
دستمزد روزانه
the daily paper
روزنامه
on a daily basis
<adv.>
بطور روزانه
on a daily basis
<adv.>
بطور یومیه
on a daily basis
<adv.>
روزبروز
daily routine
عادت جاری روزانه
daily bread
روزی
daily round
گردش روزانه
daily bread
نان یارزق روزانه
on a daily basis
<adv.>
روز به روز
the daily paper
جریده یومیه
on a daily basis
<adv.>
هر روز
daily news paper
روزنامه یومیه
daily movement summary
خلاصه وضعیت حرکت کشتیهادر روز یا کالاها
daily flood peak
بیشینه روزانه سیل
daily flood peak
حداکثر سیل روزانه
daily progress report
گزارش روزانه پیشرفت کار
daily position summary
خلاصه وضعیت محل کشتیهادر روی اب
time for the second daily prayer
فهر
daily range of soil temperature
دامنه تغییرات حرارت روزانه خاک
average daily traffic
[ADT]
متوسط ترافیک روزانه
The shops will be open daily except Sundays / excluding Sundays / outside of Sundays
[American E]
.
مغازه ها به جز یکشنبه ها روزانه باز خواهند بود.
order
[placed with somebody]
سفارش
[ازطرف کسی]
out of order
نادرست
out of order
خراب
in order that
برای اینکه
in order that he may go
برای اینکه برود
in order that i may go
برای اینکه بروم
order
[placed with somebody]
دستور
[ازطرف کسی]
by order of
حسب الامر
by order of
فرمان
in order to ...
تا
[اینکه ]
out of order
از کار افتاده
in order that
تا اینکه
well-order
خوش ترتیب
[ریاضی]
in order to
<idiom>
اعتماد شخص را بدست آوردن
to order
<idiom>
به ترتیب
out of order
<idiom>
برخلاف قانون ،نامناسب
out of order
<idiom>
کارنکردن
re order
سفارش دوم باره
In this order. In this way.
باین ترتیب
first order
مرتبه اول
second order
مرتبه دوم
in order
صحیح
to the order of
در وجه
to the order of
به حواله کرد
to the order of
بحواله کرد
in order
دایر
in order
درست
in order to ...
برای
[اینکه]
order
شیوه
order
دستور دادن سفارش
order
امر
order
مرتبه
order
راسته
order
کد عمل
order
سفارش دادن دستور دادن
order
پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
order
رتبه
order
سفارش دادن
order
دستورعملیاتی
order
دستورالعمل دستور
order
مرتب کردن
order
حکم
order
حواله
order
سبک معماری
order
سفارش دادن کالا یا جنس
order
حواله کرد حواله کردن دستور
order
خرید سفارش خرید
order
نظم دادن
order
دستور سفارش
order
نظام معماری
order
سفارش
order
نظم
order
سفارش دادن تنظیم کردن
order
منظم کردن
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
order
ن
order off
حکم خروج
out of order
درهم برهم
order
دستور
order
ترتیب انجام کار
order
فرمان نظم
order
ترتیب
order
دستور دادن
order
دستورالعمل
review order
لباس وتجهیزات و وسائل کامل
superior order
امر مافوق
review order
لباس وتحملات سان
the line is out of order
سیم خراب است
referral order
درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
order of bankruptcy
حکم ورشکستگی
superior order
دستور مافوق
short order
خوراکی که زود مهیا میشود
route order
فرمان ستون راه رو
sort order
نظم ترتیب
second order conditions
شرایط ثانوی
second order factor
عامل مرتبه دوم
the goods are on order
کالا را سفارش داده ایم
second order reaction
واکنش مرتبه دوم
second order conditions
شرایط مرتبه دوم
reculaulation order
تنظیم محاسبه مجدد
pay order
سندپرداخت حقوق
pay order
لیست پرداخت حقوق
partial order
ترتیب جزئی
partial order
پاره ترتیب
order of discharge
حکم تصفیه
order of discharge
حکم برائت ذمه
order of fire
روش تیراندازی
order of fire
ترتیب توالی اتش
order of matrix
مرتبه ماتریس
order of service
سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
order of the day
برنامه روزانه
order of the day
معادل agenda
order of the day
دستور جلسه
order off the field
حکم خروج
order of council
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
order of battle
سازمان نیروهایا یکان
order of battle
ترتیب نیرو
purchase order
سفارش خرید
purchase order
دستور خرید
order of fire
ترتیب احتراق موتور
public order
نظم عمومی
provisional order
دستور موقت اداری
processing of the order
انجام سفارش
probation order
دستور یا حکم تعلیق مجازات
post order
حواله پستی
place an order
سفارش دادن
phantom order
قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
order of magnitude
مرتبه بزرگی
payable to order
قابل پرداخت به حواله کرد
order time
زمان سفارش کالا
work order
درخواست انجام کار حکم کار
in good order
<adj.>
تروتمیز
in order to prevent
برای جلوگیری کردن
Ionic Order
[معماری یونی یا سبک بالشی از سبک های معماری کلاسیک در یونان و رم]
Gigantic Order
[شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی]
[معماری]
Giant Order
شیوه غول ستونی
[معماری]
German Order
سبک معماری آلمانی
[نوعی از سبک معماری کرنتی قرن هجدهم انگلستان]
French Order
سبک معماری فرانسوی
Doric Order
سبک معماری دوریک
Orinthian Order
معماری کلاسیک
[در یونان و رم]
Composite Order
[شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
Bassae Order
[معماری یونی یونان]
balustrade Order
ترتیب نرده ستون ها
in good order
<adj.>
مرتب
in good order
<adj.>
منظم
Order theory
ترتیب جزئی
[ریاضی]
Lattice
[order]
شبکه
[ریاضی]
Lattice
[order]
توری
[ترتیب]
[ریاضی]
structure
[first order]
ساختار
[ریاضی]
to order somebody back
کسی را احضار کردن
to order somebody back
کسی را معزول کردن
to order somebody back
کسی را فراخواندن
Attic Order
ستون بندی آتنی
assemblage of Order
ستون بندی مختلط
points of order
اخطار نظامنامهای
point of order
اخطار نظامنامهای
work order
برگ کار
word order
ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word order
ترتیب واژه ها
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
warning order
دستور اگهی
trial order
سفارش ازمایشی
transfer order
دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
transaction in order
معامله به قصد فرار از دین
transaction in order
liability avoid to
to set in order
منظم کردن
to set in order
درست کردن
corinthian order
ساختارقرمتی
doric order
سبکمعمارییونانقدیم
law and order
اطاعتازقانون
arch order
[شیوه ی ستون بندی طاق]
American order
[سرستونی شبیه ستون کرنتی با برگ های کنگره ای
Agricultural Order
سرستون
[سر ستون کرنتی با تومارهای پیچیده شده به شکل سر حیوانات یا آرایش برگ کنگره ای]
call-up order
دستور به خدمت
[سربازی]
good order
خوش ترتیب
[فلسفه]
pecking order
<idiom>
راه ارتباط بایکدیگر
My stomach is out of order.
مزاجم مرتب کارنمی کند
Is your passport in order ?
آیا گذرنامه ات مرتب وآماده است ؟
To order a meal.
سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
In chronological order.
بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
social order
سازمانوساختاراجتماعی
postal order
هزینهپستی
third order reaction
واکنش مرتبه سه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com