Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
damage control party
گروه اسیب گیر
Search result with all words
area damage control party
گروه کنترل خسارات منطقه
Other Matches
damage control
کنترل خسارات
damage control
کنترل کردن خسارات
damage control
اسیب گیری
damage control bills
دستورالعمل کنترل خسارات
damage control book
راهنمای کنترل خسارات
air control party
گروه کنترل هوایی
fire control party
تیم کنترل اتش دریایی
The party was latched on to him. He was saddled with the party.
میهمانی را بگردنش گذاشتند ( ترغیب یا وادار شد )
damage
تاوان
damage
خسارت غرامت
damage
ضرر
damage
اسیب
damage
خسارت زدن زیان زدن
damage
غرامت معیوب کردن
damage
گزند
damage
خسارت
damage
ضایعات رزمی
damage
صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود
damage
صدمه دیدن ازون
damage
آسیب رساندن به چیزی
damage
صدمه دیدن
damage
غرامت ضرر
damage
ضرر زدن خسارت دیدن اسیب
damage
اسیب دیدن
damage
زیان
What's the damage?
چقدر خرج روی دستم می افتد؟
damage
آسیب
[شوخی]
[اصطلاح روزمره]
damage
صدمه
[شوخی]
[اصطلاح روزمره]
damage
ضرر
[شوخی]
[اصطلاح روزمره]
damage
خسارت
[شوخی]
[اصطلاح روزمره]
damage
زیان
[شوخی]
[اصطلاح روزمره]
do damage
خسارت زدن
irreversible damage
اسیب جبران ناپذیر
damage in transit
خسارت در هنگام ترانزیت
damage radius
شعاع خطر مین
damage radius
شعاع منطقه خسارت
damage threat
احتمال تولید خسارت
damage threat
منطقه احتمال تولید خسارت
collateral damage
خساراتمادیجنگ
light damage
خسارت جزئی یا سبک
general damage
خسارت عمومی
damage feasant
درCL حالتی را گویند که رمه یاگله کسی وارد ملک دیگری شده از طریق چریدن یاشکستن اشجار ایجاد خسارت نماید
damage density
چگالی اسیب رسانی
damage criteria
میزان ضایعات
criminal damage
تخریب جزائی
damage area
منطقه تولید خطر مین منطقه خسارت منطقه خطر
damage assessment
تعیین خسارات
damage assessment
تعیین میزان خسارت براورد ضایعات
indirect damage
ضرر غیر مستقیم
brain damage
اسیب مغزی
damage feasant
خسارت ناشی از حیوانات
damage criteria
میزان خسارات
material damage
خسارت مادی
moral damage
خسارت معنوی
actual damage
خسارت واقعی
structural damage
خسارت ناشی از خرابی یاترک خوردگی ساختمان
fractional damage
خسارت جزئی
water damage
خسارت اب دیدگی
fractional damage
خسارت وارده به قسمتی از وسیله
certificate of damage
گواهی خسارت
certificate of damage
تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
proceeding for damage
دعوی خسارت
general damage
خسارت کلی
effective damage
ضایعات موثر
effective damage
خسارت موثر
moral damage
ضرر معنوی
direct damage
ضرر مستقیم
consequential damage
خسارت غیر مستقیم
special damage
خسارت مخصوص
civil damage assessment
ارزیابی خسارات غیرنظامی ارزیابی کل خسارات وارده به موسسات غیرنظامی
sea water damage
خسارت اب دریا
The damage can't have been caused accidentally.
آسیب نمی تواند به طور تصادفی پیش آمده باشد.
minimal brain damage
کمترین اسیب مغزی موثر
to damage somebody's good reputation
به شهرت کسی خسارت زدن
bomb damage assessment
تعیین میزان خسارت ناشی ازبمب
accident damage to property
خسارت اتفاقی وارده بردارایی
the a party
مدعی خصم
The party is over!
<idiom>
خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است
[باید جدی بشویم]
[اصطلاح]
the a party
طرف مخالف
party
دسته همفکر
party
پارتی متخاصم
party
طرفدار
party
طرف یارو
party
مهمانی دادن یارفتن
party
تیم
party
گروه
party
گروه مخصوص انجام یک ماموریت
party
طرف شریک
party
قسمت
party
هیات
party
بزم
party
مهمانی
The party is getting under way .
جشن میهمانی دارد گرم می شود
party
بخش
party
دسته
third party
شخص ثالث
party
حزب
party
دسته متشکل جمعیت
party
عده نظامی
recovery party
گروه مخصوص جمع اوری اقلام بازیافتی
chater party
اجاره نامه یا قرارداد اجاره کشتی تجاری
republican party
حزب جمهوریخواه
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
contact party
گروهی که برای کسب اطلاعات از یک یکان به جلو اعزام میشود
fire party
تیم اتش نشانی
coleague in a party
هم مسلک
contact party
گروه تماس
republican party
یکی از دوحزب بزرگ ایالات متحده امریکا
charter party
قرارداد اجاره دربست
charter party
قرارداد اجاره کشتی تجارتی
beach party
تیم ساحل
beach party
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
beach party
گروه پیشرو اب خاکی
beaching party
گروه پیاده شونده
billeting party
گروه پیشرو
boatswain's party
گروه ملوان
contracting party
طرف قرارداد
cable party
گروه لنگر
special party
گروه ویژه
landing party
گروه اب خاکی
billeting party
گروه یورتچی
side party
گروه رنگ زن
shore party
گروه پیشرو ساحلی درعملیات اب خاکی
shipwright's party
گروه تعمیرات
to join a party
عضو حزبی شدن
intervance of third party
ورود ثالث
major party
حزب اکثریت
Green Party
حزبسبز - حزبیکهبرایحفافتازمحیطزیستتلاشمیکند
democratic party
حزب دمکرات
democratic party
یکی از دو حزب بزرگ سیاسی ایالات متحده امریکا که به صورت فعلیش از 8281 تاسیس شده لیکن از 7871 عملا" موجود بوده است
minor party
حزب اقلیت
mistaken party
اشتباه کننده
gunner's party
گروه توپخانه
Liberal Party
حزبسیاسیمعتقدبهکنترلمحدودصنعت
notify party
فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
party coloured
رنگارنگ
party coloured
ابلق
major party
حزب سیاسی پیرو درانتخابات
dinner party
میهمانیشام
country party
حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
labor party
حزب کارگر
head's party
گروه نظافت
landing party
گروه پیاده شونده به ساحل تیم فرود
liberty party
حزب ازادی
liberty party
حزب مخالف سیستم برده داری که در سال 0481 در ایالات متحده امریکاتشکیل شد
To jazz up the party .
مجلس را گرم کردن
search party
دستهی جستار گرد
losing party
محکوم علیه
losing party
دادباخته
party boat
قایق بزرگ حامل مشتریان
party parpet
دست انداز مشترک
party political
مربوطبهاحزابسیاسی
rading party
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
raiding party
قسمت مامور دستبرد یا تاخت
She wrecked the party for us.
مهمانی رابه مازهر کرد
raiding party
قسمت مامور کمین
rear party
عقب دار
rear party
نیروی پوششی عقب نشینی یا عقب دار
reconnaissance party
گروه شناسایی
fire party
گروه اتش نشانی
opposition party
حزب مخالف
[سیاست]
reconnaissance party
قسمت شناسایی
rading party
قسمت مامور دستبرد
party piece
قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
party parpet
جانپناه مشترک
party spirit
تعصب حزبی
party spirit
طرفداری حزبی
party spirit
روحیه تحزب
party to a lawsuit
خصم
party to a suit
طرف دعوی
Liberal Party
فراهمآوریرفاهوآزادیشخصی
party to a suit
متداعی
party to a transaction
متعامل
permanent party
پرسنل دایمی
permanent party
جمعی دایمی یکان
fire party
تیم اطفای حریق
to throw a party
مهمانی دادن
third party insurance
بیمه شخص ثالث
the party is led by him
او بر ان حزب ریاست دارد
party line
خط دستهای
an eveing party
شب نشینی
evening party
شب نشینی
injured party
طرف صدمه دیده
house-party
دوره خانگی
the liberal party
حزب یا دسته ازادی خواه
house party
مجالس خانگی
the lead of a party
پیشوا یا رئیس حزب
house party
دوره خانگی
garden party
گاردن پارتی
party lines
خط دستهای
boarding party
گروه پژوهش
boarding party
تیم تفتیش
third party lease
توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
third party vendor
فروشنده دسته سوم
thrid party
شخص ثالث
advance party
قسمت پیشرو
advance party
گروه پیشرو
house-party
مجالس خانگی
adherence to party
هواخواهی یاتبعیت ازحزبی پیوستگی به حزبی
wedding party
مجلس عروسی یا عقد کنان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com