Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 132 (8 milliseconds)
English	Persian
damage radius	شعاع خطر مین
damage radius	شعاع منطقه خسارت
Other Matches
radius	شعاع دایره
radius	شعاع
radius	زندزبرین
radius	نصف قطر
radius	برش دادن
radius	شعاع عملیات
radius	زند بالا
radius of a well	شعاع یک چاه
mean radius	شعاع میانه
radius	زند اعلی
radius of gyration	شعاع چرخش
effective radius of a well	شعاع موثر چاه
effective radius	شعاع موثر
destruction radius	شعاع تخریب مین
radius gage	شابلون شعاع
destruction radius	حداکثرشعاع تخریب
radius of curvature	شعاع انحناء
casualty radius	شعاع تلفات
casualty radius	شعاع تولید تلفات
radius of curvature	شعاع خمیدگی
radius of extrados	شعاع برونسو
hydraulic radius	شعاع ابی که برابر است باسطح خیس شده به محیط خیس شده
hydraulic radius	شعاع هیدرولیک
radius milling	فرزکاری شعاعی
radius dimpling	ایجاد گودی در سطح ورقههای فلز توسط ابزارمخروطی شکل ویژهای
radius of action	شعاع عمل
radius of action	برد عملیاتی هواپیما
radius of action	شعاع اثر
radius of action	ناحیه رانندگی
radius block	بلوک شعاعی
corner radius	شعاع کنج
radius of curvatupe	شعاع انحناء
radius of curvature	شعاع خم
nuclear radius	شعاع هسته
covalent radius	شعاع کووالانسی
ionic radius	شعاع یونی
bohr radius	شعاع بور
average radius	شعاع میانگاه
average radius	شعاع میانه
radius vector	شعاع حامل
schwarzschild radius	شعاع شوارتزشیلد
top radius	گردی سر دنده
within a radius of .kilometre	تا شعاع 6 کیلومتر
within a radius of .kilometre	تا 6کیلومتر از هر سو
radius vector	بردار مکان [ریاضی]
radius vector	بردار شعاعی
atomic radius	شعاع اتمی
radius of convergence	شعاع همگرایی [ریاضی]
atomic radius	شعاع اتم
radius of giration	شعاع چرخش
radius of giration	شعاع ژیراسیون
radius of influence	شعاع تاثیر
radius of intrados	شعاع درونسو
radius of integration	شعاع ترکیب عمل جنگ افزارهای معمولی با جنگ افزار اتمی
downstream radius of crest	شعاع انحنای ستیغ در پایاب شعاع انحنای ستیغ در پایین دست
What's the damage?	چقدر خرج روی دستم می افتد؟
damage	آسیب [شوخی] [اصطلاح روزمره]
damage	صدمه [شوخی] [اصطلاح روزمره]
damage	خسارت [شوخی] [اصطلاح روزمره]
damage	زیان [شوخی] [اصطلاح روزمره]
do damage	خسارت زدن
damage	ضرر [شوخی] [اصطلاح روزمره]
damage	خسارت
damage	ضرر زدن خسارت دیدن اسیب
damage	غرامت ضرر
damage	زیان
damage	صدمه دیدن
damage	آسیب رساندن به چیزی
damage	صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود
damage	خسارت غرامت
damage	اسیب دیدن
damage	گزند
damage	غرامت معیوب کردن
damage	خسارت زدن زیان زدن
damage	اسیب
damage	ضرر
damage	صدمه دیدن ازون
damage	تاوان
damage	ضایعات رزمی
van der waals radius	شعاع وان در والس
structural damage	خسارت ناشی از خرابی یاترک خوردگی ساختمان
actual damage	خسارت واقعی
brain damage	اسیب مغزی
special damage	خسارت مخصوص
water damage	خسارت اب دیدگی
collateral damage	خساراتمادیجنگ
direct damage	ضرر مستقیم
certificate of damage	گواهی خسارت
damage threat	منطقه احتمال تولید خسارت
damage criteria	میزان خسارات
effective damage	ضایعات موثر
light damage	خسارت جزئی یا سبک
irreversible damage	اسیب جبران ناپذیر
damage criteria	میزان ضایعات
indirect damage	ضرر غیر مستقیم
damage density	چگالی اسیب رسانی
damage feasant	خسارت ناشی از حیوانات
damage feasant	درCL حالتی را گویند که رمه یاگله کسی وارد ملک دیگری شده از طریق چریدن یاشکستن اشجار ایجاد خسارت نماید
general damage	خسارت کلی
general damage	خسارت عمومی
fractional damage	خسارت وارده به قسمتی از وسیله
fractional damage	خسارت جزئی
damage in transit	خسارت در هنگام ترانزیت
damage threat	احتمال تولید خسارت
effective damage	خسارت موثر
moral damage	خسارت معنوی
moral damage	ضرر معنوی
material damage	خسارت مادی
damage control	کنترل کردن خسارات
damage control	کنترل خسارات
damage assessment	تعیین میزان خسارت براورد ضایعات
damage assessment	تعیین خسارات
damage area	منطقه تولید خطر مین منطقه خسارت منطقه خطر
criminal damage	تخریب جزائی
consequential damage	خسارت غیر مستقیم
certificate of damage	تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
damage control	اسیب گیری
proceeding for damage	دعوی خسارت
spherical coordinate system [with constant radius]	دستگاه مختصات کروی [با شعاع ثابت]
minimal brain damage	کمترین اسیب مغزی موثر
civil damage assessment	ارزیابی خسارات غیرنظامی ارزیابی کل خسارات وارده به موسسات غیرنظامی
damage control party	گروه اسیب گیر
bomb damage assessment	تعیین میزان خسارت ناشی ازبمب
to damage somebody's good reputation	به شهرت کسی خسارت زدن
accident damage to property	خسارت اتفاقی وارده بردارایی
damage control book	راهنمای کنترل خسارات
sea water damage	خسارت اب دریا
damage control bills	دستورالعمل کنترل خسارات
The damage can't have been caused accidentally.	آسیب نمی تواند به طور تصادفی پیش آمده باشد.
area damage control party	گروه کنترل خسارات منطقه

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com