English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
dark blue ابی سیر
dark blue سرمه ای
Other Matches
in the dark در رهگیری هوایی یعنی درصفحه رادار من مشهودنیست
in the dark <idiom> هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
to keep dark پنهان ماندن
at dark درشب
at dark هنگام شب
It is getting dark . هوادارد تاریک می شود
dark تیره کردن تاریک کردن
dark <adj.> تیره
It's too dark. آن خیلی تاریک است.
dark <adj.> رنگ تیره
one in the dark میلهای که پشت میله دیگربماند و دیده نشود
It is getting dark. هواتاریک می شود
dark تاریک
shot in the dark <idiom> تیری درتاریکی
dark room تاریکخانه عکاسی
Try to be home before dark. سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
A shot in the dark تیری درتاریکی
We lost our way in the dark. راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
dark hued سیه فام
whistle in the dark <idiom> سعی درفراموش کردن ترس
dark horse <idiom> کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
dark glasses عینک آفتابی
dark adaptation عادت کردن به تاریکی
dark adaptation انطباق با تاریکی
dark burn خستگی
dark coloured سیاه رنگ
dark current جریان تاریک
dark fiber فیبر نوری که سیگنالی ندارد. مربوط به کابل فیبرنوری که نصب شده است ولی هنوز استفاده نشده است
dark fibre فیبر نوری که سیگنالی ندارد. مربوط به کابل فیبرنوری که نصب شده است ولی هنوز استفاده نشده است
to grow dark تاریک شدن
dark green سبزسیر
dark hued تیره رنگ
dark lines خطوط تاریک
dark bulb نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
dark room اتلیه
dark age دورهایکههمراهبافقدانفرهنگو پیشرفتهمراهباشد
dark adaptation تطبیق با تاریکی
pitch dark سیاه
dark grey رنگ خاکستری تیره
dark horse تودار
dark horse مرموز
dark brown رنگ قهوه ای تیره
dark secret راز نهان
dark horse آب زیر کاه
the dark ages قرون وسطی
dark beige رنگ کرم یا بژ تیره
dark horses برنده غیرمترقبه
dark horse برنده غیرمترقبه
pitch dark قیرگون
dark grey رنگ موشی
Dark Ages ادوارتاریک
pitch dark تاریک
the dark continent افریقا
dark trace screen صفحه تصویر تاریک
crookes dark space فضای تاریک کاتد
hittorf dark space فضای تاریک هیتورف
dark line spectrum طیف خطوط تاریک
electrode dark current جریان تاریک
hittorf dark space فضای تاریک کاتد
crookes dark space فضای تاریک هیتورف
cathode dark space فضای تاریک کاتد
dark trace tube لامپ تصویر تاریک
faraday dark space فضای تاریک فارادی
Some children are afraid of the dark. بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
I bumped into the table in the dark. تو تاریکی خوردم به میز
In the dark corner of the room . در گوشه تاریک اطاق
I am in the dark. Iam not in the picture. من در جریان نیستم
anode dark space فضای تاریک اند
aston dark space فضای تاریک استن
ox blue ابی سیرمایل به ارغوانی
blue اسمان
the blue دریا
go off into the blue ناپدید شدن
out of the blue <idiom> غیرمتقربه
out of the blue غیر منتظره
go off into the blue آب شد و به زمین رفت
blue اسمان نیلگون
blue مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
the blue اسمان
blue نیلی
blue آبی
to look blue افسرده یابوربنظرامدن
sky blue اسمانی
paris blue جوهرابی روشن
peacock blue رنگ ابی مایل بسبز
teal blue رنگ ابی مایل به خاکستری
powder blue نیل رخت شویی
prussian blue رنگدانه ابی رنگ اهن دار
powder blue گردلاجوردفرنگی
prussian blue نیل فرنگی
peacock blue رنگ ابی طاووسی
slate blue رنگ ابی مایل به خاکستری
sky blue نیلگونی
blue-black آبیپررنگ
electric-blue آبیروشن
ice-blue آبیکمرنگ
I kept saying it tI'll I was blue in the face. آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
It tends to be blue . It is bluish. بیشتر برنگ آبی می زند
She comes here once in a blue moon . سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
blue in the face <idiom> آرام گرفتن
once in a blue moon <idiom> به ندرت
once in the blue moon خیلی بندرت
a bolt from the blue از غیب
a bolt from the blue مثل عجل معلق
blue [joke] <adj.> زمخت [جوک]
blue [joke] <adj.> خشن [جوک]
blue tit پرندهایکوچکبابالسرودم آبیوسینهزرددراروپا
blue mussel صدفدوکفهایآبی
blue cap صدفکبود
sky blue رنگ ابی اسمان
steel blue رنگ ابی فولادی
thumb blue نیل گلولهای یاقالبی
thymol blue ابی تیمول
to burn blue شعله یا نور ابی دادن
to by blue muder فریاد کردن
to by blue muder دادزدن
blue law قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue law قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue laws قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue laws قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
true-blue پیرو متعصب
true-blue هوادار دو آتشه
blue ball توپآبی
blue beam اشعهآبیکلاهکآبی
blue chip سهام مرغوب
blue eyed زاغ
blue eyed ابی چشم
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
blue forces نیروهای خودی
big blue نام غیر رسمی IBM
blue forces نیروهای ابی
blue gun لوله پرتاب ابی
blue jacket سرباز نیروی دریائی
blue jay زاغ کبود
blue key نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
blue line خط دفاعی هاکی
blue liner مدافع
blue moon زمان دراز
blue moon مدت طولانی
blue mud گل کبود
blue fox سگ روباه
big blue IB
blue devil دیو
blue devil ال
blue bell گزارش جنایت
blue bell گزارش بدرفتاری
blue blood عضو طبقه اشراف
blue blood نجیب زاده اشراف زاده
blue bark تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
blue book هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
blue book هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
blue book کتاب ابی
blue book کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
blue brittle شکستگی ابی
blue bark گزارش حرکت
blue baby طفلی مبتلا به یرقان ازرق
blue anealing بازپخت ابی رنگ
big blue ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
blue commander فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
blue devil افسردگی
blue brittleness شکنندگی ابی رنگ
alkali blue ابی قلیا
royal blue رنگ ابی مایل بارغوانی روشن
blue water دریای ازاد
black and blue کبود و سیاه
blue-chip سهام مرغوب
blue-chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
indigo blue ابی ایندیگو
intense blue ابی سیر
king's blue رنگ ابی متوسط
light blue کبود
methyl blue ابی متیل
milori blue ابی میلوری
navy blue کبود
navy blue ابی سیر
once in a blue moon گاه گاهی
oxford blue ابی سیر مایل به ارغوانی
prussian blue ابی پروس
cobalt blue لاجورد
bromthymol blue ابی برم تیمول
blue print رسم فنی
blue print زمینه ابی
blue print فون ابی
blue chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
acid blue ابی اسیدی
blue print تون پلات ابی
blue-blooded نجیب زاده
blue shift جابجایی به سوی ابی
blue blooded نجیب زاده
blue vitriol کات کبود
blue-collar کارگری
blue collar کارگری
blue jeans شلوارکاوبوی
blue jeans شلوار کار ابی رنگ
bright blue لاجوردی
paris blue یکجور نیل فرنگی
blue beam magnet مغناطیس اشعه ابی
She talked tI'll she was blue in the face . آنقدر حرف زد که زبانش مودرآورد
to beat black and blue کوفته یاکبودکردن
the greenish hue of blue حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com