Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (8 milliseconds)
English
Persian
dark bulb
نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
Other Matches
bulb
لامپ برق
bulb
حباب لامپ
bulb
لامپ رشتهای
bulb
بصل النخاع
bulb
پیاز
bulb
حباب
bulb
هر نوع برامدگی یاتورم شبیه پیاز
bulb
لامپ چراغ برق پیاز گل
glass bulb
حباب شیشهای
hot bulb
سر سرخ موتور
bulb onion
پیاز
flash bulb
فلاش دوربین عکاسی
incandescent bulb
لامپ رشتهای
end bulb
جسمک انتهایی
end bulb
انتهای اعصاب در پوست یا مخاط که به ان endcopuscle نیز می گویند
electric bulb
لامپ الکتریکی
electric bulb
چراغ برق
hot bulb
موتورسرسرخ
bulb socket
سرپیچ لامپ
bulb root
وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
bulb dibber
مخزنگود
rubber bulb
بالبسائنده
alcohol bulb
حبابالکل
hair bulb
ساقهمو
light bulb
چراغ برق
light bulb
لامپ برق
mercury bulb
لولهجیوه
absorption bulb
حباب جذب
section of a bulb
قسمتهایمختلفپیاز
bulb vegetables
گیاهپیازچه
bulb angle
جزء ساختمانی که معمولابعنوان ستون یا پایه بکارمیرود و به شکل دایرهای یاچند وجهی میباشد
bulb unit
بخشبرآمده
lamp bulb
لامپ
olfactory bulb
پیاز بویایی
stem bulb
حبابمحور
to keep dark
پنهان ماندن
one in the dark
میلهای که پشت میله دیگربماند و دیده نشود
It is getting dark.
هواتاریک می شود
in the dark
در رهگیری هوایی یعنی درصفحه رادار من مشهودنیست
dark
تیره کردن تاریک کردن
dark
<adj.>
تیره
dark
تاریک
It's too dark.
آن خیلی تاریک است.
at dark
درشب
It is getting dark .
هوادارد تاریک می شود
dark
<adj.>
رنگ تیره
at dark
هنگام شب
in the dark
<idiom>
هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
hot bulb ignition
احتراق سرسرخ
lamp bulb adapter
تبدیل لامپ
electric light bulb
لامپ چراغ برق
lamp bulb base
پایه لامپ
lamp bulb efficiency
بازده لامپ
incandescent light bulb
حبابلامپتابان
argon bulb rectifier
یکسو کننده ارگنی
wet bulb termometere
ترمومتری که در ان جزء حساس توسط پارچهای که همواره با اب مرطوب نگاه داشته میشود احاطه شده است
bulb angle steel
فولاد نبشی غلطکی
tungsten-halogen bulb
حبابتنگستن
wet bulb temperature
دمای تر مخزن
The light bulb has burned out.
لامپ سوخته است
hot bulb engine
موتور سرسرخ
wet bulb thermometer
دماسنج تر مخزن
dry bulb temperature
دمای خشک مخزن
energy saving bulb
حبابحافظانرژی
dry bulb thermometer
دماسنج خشک مخزن
dark horse
<idiom>
کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
dark grey
رنگ موشی
dark brown
رنگ قهوه ای تیره
dark grey
رنگ خاکستری تیره
dark beige
رنگ کرم یا بژ تیره
Try to be home before dark.
سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
shot in the dark
<idiom>
تیری درتاریکی
whistle in the dark
<idiom>
سعی درفراموش کردن ترس
We lost our way in the dark.
راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
dark age
دورهایکههمراهبافقدانفرهنگو پیشرفتهمراهباشد
dark glasses
عینک آفتابی
dark horse
مرموز
dark horse
تودار
dark horse
آب زیر کاه
dark secret
راز نهان
A shot in the dark
تیری درتاریکی
pitch dark
قیرگون
dark hued
سیه فام
dark hued
تیره رنگ
dark green
سبزسیر
dark fibre
فیبر نوری که سیگنالی ندارد. مربوط به کابل فیبرنوری که نصب شده است ولی هنوز استفاده نشده است
dark current
جریان تاریک
dark coloured
سیاه رنگ
dark burn
خستگی
dark blue
سرمه ای
dark blue
ابی سیر
dark adaptation
تطبیق با تاریکی
dark adaptation
عادت کردن به تاریکی
dark adaptation
انطباق با تاریکی
dark fiber
فیبر نوری که سیگنالی ندارد. مربوط به کابل فیبرنوری که نصب شده است ولی هنوز استفاده نشده است
dark room
تاریکخانه عکاسی
Dark Ages
ادوارتاریک
the dark ages
قرون وسطی
pitch dark
سیاه
dark horse
برنده غیرمترقبه
dark horses
برنده غیرمترقبه
the dark continent
افریقا
to grow dark
تاریک شدن
dark room
اتلیه
dark lines
خطوط تاریک
pitch dark
تاریک
air bulb shutter release
حبابحائلتخلیههوا
hittorf dark space
فضای تاریک کاتد
hittorf dark space
فضای تاریک هیتورف
crookes dark space
فضای تاریک هیتورف
crookes dark space
فضای تاریک کاتد
anode dark space
فضای تاریک اند
cathode dark space
فضای تاریک کاتد
aston dark space
فضای تاریک استن
faraday dark space
فضای تاریک فارادی
dark trace tube
لامپ تصویر تاریک
In the dark corner of the room .
در گوشه تاریک اطاق
Some children are afraid of the dark.
بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
dark trace screen
صفحه تصویر تاریک
I am in the dark. Iam not in the picture.
من در جریان نیستم
I bumped into the table in the dark.
تو تاریکی خوردم به میز
dark line spectrum
طیف خطوط تاریک
electrode dark current
جریان تاریک
bulb of eye
[Globe of eye]
[bulbus oculi]
کره چشم
[پزشکی]
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com