English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
dash line خط چین
Search result with all words
two dots one dash line خط دو نقطه یک خط
Other Matches
dash بشدت زدن
dash off <idiom> سریعا به پایان رساندن
dash این علامت
dash فاصله میان دو حرف خط تیره
dash دو سرعت در تالارسرپوشیده
dash بسرعت رفتن
dash در سمت مسیرپیشرفتن
dash بسرعت انجام دادن
dash پراکنده کردن
dash خط تیره
en dash خط فاصله ان
em dash خط فاصله ام
dash مسابقه اسب دوانی یک مرحلهای
dash خط فاصله مستقیم جلو رفتن
dash کشتی تهاجمی
dash مسیری را ادامه دادن
dash علامت زدن
dash board داش برد
to dash one's hopes امید کسی را نا امید کردن
dash pot دستگاه کند کننده حرکت میراگر
To slip away . To dash out . قا چاق شدن ( بی خبر رفتن )
dash pot کمک فنر لولهای
dash number عددی که با یک خط فاصله ازشماره اصلی جدا شده
dash board گل گیر درشکه
to cut a dash خود نمایی کردن
to dash a vessel to pieces فرفی را خرد یا ریز ریزکردن
line by line milling فرز کردن سطری
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing فاصله سطور
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line of d. حد فاصل
line-up به ترتیب ایستادن
on line در خط
off line غیر متصل
on line داخل رده
on line مورداستعمال
on line درون خطی
on line متصل
on line مستقیم
line-up ردیف ایستادن تیم
o o line خط تقسیم دیدبانی
off line برون خطی
off line قطع
off line منفصل
line up به خط شدن
line up به ترتیب ایستادن
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line up ردیف ایستادن تیم
line-up به خط شدن
line of d. مرز
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
to come in to line در صف امدن
the line صف
old line محافظه کار
in line همراستا
in line شمشیر در وضع حمله
mean line خط میان
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
o o line خط دیدبانی سپاه
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
on line help کمک مستقیم
on the line هواپیمای اماده پرواز
out of line خارج از خط جبهه
down line بار کردن پایین خطی
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
to come in to line موافقت کردن
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
in line <idiom> با محدودیت متداول
out of line <idiom> ناصحیح
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> به صف کردن
down the line <idiom> درآینده
all along the line درامتدادهمه خط
all along the line در همه جا
along line در امتداد خطوط
along line در خط
line by line سطر به سطر
line out با خط علامت گذاشتن
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
down the line ضربه از کنار زمین
by line خط دوم یافرعی
line خط دار کردن
line بخط کردن
line اراستن
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line شعبه
line خط انداختن در
line : خط کشیدن
line لجام
line رشته بند
line ریسمان
line رسن
line طناب سیم
line جاده
line دهنه
line محصول
line لاین
line رشته
line در سمت
line سیم
line جبهه جنگ
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line حدود رویه
line صفی در خط
line خط صف
line طرز
line ترازکردن
line استرکردن
line پوشاندن
line خط
line طناب خط
line خط زدن
by line خط فرعی راه اهن
by line کار یاشغل اضافی وزائد
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
line : خط
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
line نسب
line ردیف
by-line خط فرعی راه اهن
line سطر
by-line خط دوم یافرعی
mach line موج ضربهای ضعیف
median line میانه
marriage line گواهینامه ازدواج
local line خط محلی
loop line دوراهی
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber's line نشانگر سینه
lyman line خط لیمان
phase line خط مبداء حرکت جنگی
mason's line ریسمان کار
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
phantom line خط فرضی
marriage line عقدنامه سند ازدواج
lumber's line خط سینه ناو
marline or line طناب کوچک دولا
pipe line خط لوله
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
possibilities line خط امکانات
possibilities line خط بودجه
poverty line خط فقر
price line خط قیمت
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
private line خط خصوصی
profile line نیمرخ زمین
ready line خط انتظار
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
line transformer مبدل خط
load line خط بار
line width پهنای خط
phantom line خط سری
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
line voltage ولتاژ شبکه
line voltage ولتاژ خط
line up billiard بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
out line font فونت متغیر
off line operation عملکرد برون خطی
nonswitched line خط غیر گزینشی
non switched line خط گزینه نشده
no fire line خط منع اتش توپخانه
no fire line خط منع اتش
night line ریسمان ماهی گیری شبانه
new line character دخشه تعویض سطر
neutral line خط بی اثر
line integral انتگرال خطی
off line storage حافظه برون خطی
offside line خط فرضی موازی با دروازه
orienting line خط توجیه
on line system سیستم درون خطی
on line storage حافظه درون خطی
on line operation عمل درون خطی
out line font قلم متغیر
on line operation عملکرد درون خطی
on line database پایگاه داده درون خطی
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
line of drift خط انتقال مجروحین به منطقه عقب
out of line coding کدگذاری برون خطی
outhaul line برون کش
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
percolation line خط نفوذ
phase line خط خیز
multicore line خط چند رشتهای
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line سیم مهار
mooring line طناب مهار مین
line inductance اندوکتانس خط
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com