English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
data storage device دستگاه ذخیره داده
Other Matches
storage device دستگاه انباره
storage device دستگاه ذخیره سازی
storage device دستگاه ذخیره
storage device دستگاه انبارش
storage device انباره
sequential storage device دستگاه انباره ترتیبی
secondary storage device دستگاه حافظه ثانوی
mass storage device دستگاه تل انبارش
mass storage device دستگاه انبوه ذخیره
direct access storage device اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
data entry device دستگاه داده دهی
data preparation device دستگاه اماده سازی داده
industrial data collection device دستگاه صنعتی جمع اوری داده
data storage devices ابزارذخیرهاطلاعات
data storage techniques روش ذخیره داده
device روش برنامه نویسی که نتیجه آن برنامهای خواهد بود که به هر سخت افزار جانبی قابل اجرا است
device یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
device حیله
device الت
device ماشین یا وسیله کارا
device دستگاه اسباب وسیله
device تجهیزات
device اپارات
device فزاره
device خارضامن
device عامل
device ضامن
device فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
device کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
device کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
device اهمیت وسیله جانبی نصب شده توسط کاربر یا کامپیوتر مرکزی که روشی که CPU یک سیگنال وقفه آن را دریافت میکند بیان کرده است
device CON برای صفحه کلید و صفحه نمایش
device PRN برای پورت چاپگر
device وسیلهای مثل صفحه تصویر یا چاپگر که اجازه نمایش اطلاعات میدهد
device دستگاه
device برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
device کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
device مشخصه یکتا و کد انتخاب شده برای هر وسیله جانبی
device که برای ورود و خروج داده یا پردازنده به کار می رود
device لیستی از تقاضاهای کاربران یا برنامه ها برای استفاده از یک وسیله
device کلمه اختصار بیان کننده یک پورت یا وسیله ورودی / خروجی مثل COM برای پورتهای سری
device وسیله
device ابزار
device اسباب
device name نام دستگاه
v , device ارم مدال شجاعت ارتش امریکا
device چاشنی
device وسیله جانبی
I/O device دستگاه داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
device شیوه
device شعار دستگاه
device تمهید
device اختراع
antisweep device ضامن ضد مین روبی
antirecovery device ضامن ضد جمع اوری مین ضامن ضد باز و بسته کردن مین
antilift device ماسوره ضد بلند کردن مین ماسوره ضد بالا بردن مین
antifriction device مکانیسم ضد اصطکاک
antisweep device ضامن ضد جمع اوری مین
point device کاملا راست
auctioneering device وسیلهای که بیشترین یا کمترین سیگنال را از تعدادی سیگنال ورودی انتخاب میکند
asynchronous device دستگاه غیرهمزمان
antiwatching device ضامن ضد اکتشاف مین وسیله ضد کشف مین
asynchronous device دستگاه ناهمگام
antiwithdrawal device وسیله ضد باز کردن ماسوره بمب وسیله ضد دستکاری ماسوره
So dont try to device yourself . سعی نکن خودت را گول بزنی
point device بسیار درست
antifriction device وسیله ضد اصطکاک
anticountermining device وسیله ضد انفجار مین دریایی در اثر ضربه ضامن انفجارضربتی مین
peripheral device دستگاه جنبی
active device دستگاه فعال
active device دستگاه کنشی
peripheral device دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
physical device ابزار مادی
picking device دستگاه ورودی برای واردکردن داده روی صفحه نمایش
analog device دستگاه قیاسی
military device اسباب ارتشی
electroreceptive device وسیله برقی
analog device دستگاه انالوگ
To take someone in . to device ( fool ) someone . کسی را گول زدن
audio device دستگاه سمعی
timing device ساعتی
sighting device دوربین دستگاه نشانه روی
sighting device وسیله نشانه روی
sequential device دستگاه ترتیبی
safety device خارضامن
locking device ابزار
bistable device دستگاه دوپایا
binary device دستگاه دو حالته
send only device دستگاهی شبیه یک ترمینال که قادر است داده ها را به کامپیوتر ارسال کند ولی نمیتواند داده ها را از ان دریافت کند
semiconductor device دستگاه نیمه هادی
bending device کج گیر
safety device ضامن
safety device دستگاه ضامن
pull device عامل کششی
spooling device وسیلهای که نوار را نگه می دارد و اطلاعات را از دیسک برای ذخیره سازی دریافت میکند
pressure device عامل فشاری مین
fastening device پوچگیره
timing device وسیله
communication device دستگاه ارتباطی
combination device ماسوره ترکیبی مین ماسوره مرکب
point device بی عیب
warning device وسیلههشدار
pointing device وسیله ورودی که محل نشانه گر را روی صفحه کنترل میکند طبق حرکت آن توسط کاربر
pointing device دستگاه اشاره گر
pressure device ماسوره فشاری
synchronous device دستگاه همزمان
synchronous device دستگاه همگام
clamping device وسایل قید و بست
switching device تجهیزات سوئیچینگ
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
pull device ماسوره کشش مین
device number شماره دستگاه
device status وضعیت دستگاه
device flag پرچم دستگاه
display device دستگاه نمایش
drawing device دستگاه ترسیمه
dressing device دستگاه مستقیم کنی
firing device ماسوره مین
firing device عامل منفجرکننده
dedicated device دستگاه اختصاصی
device cluster گروه دستگاه
device code کد دستگاه
lifting device ابزار بالا بر
device independence استقلال دستگاه
device independence مستقل از دستگاه
device handler برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
device handler نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
device driver برنامه راه اندازی دستگاه
device driver محرک دستگاه
device driver برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
device driver نرم افزار مخصوص برای کنترل و فرمت دستورات آماده چاپ
device dependent وابسته به دستگاه
firing device ماسوره
homing device رادارهای ردیاب امواج رادیویی و رادار برای پیداکردن ایستگاه فرستنده انها
logic device دستگاه منطقی
nonohmic device دستگاه غیر اهمی
overcurrent device دستگاه حفافت
gripping device متعلقات گیره و بست
output device دستگاه خروجی
measuring device تجهیزات اندازه گیری
overload device فیوز گرمایی
mapping device دستگاه نگاشت
input device دستگاه ورودی
microcoding device دستگاه ریزبرنامه نویسی
illuminating device تجهیزات روشنایی
ignition device وسیله احتراق
symbolic device دستگاه سمبلیک
discrete device دستگاه گسسته
passive device دستگاه منفعل
MCI device وسیله چند رسانهای قابل تشخیص که با درایور درست در کامپیوتر نصب شده است
pipe bending device لوله خمکن
anti-skating device دستگاهضدلفزش
slat tilt device وسیلهسرازیریمیله
coupling guide device دستگاهحافظاتصال
cartridge actuated device وسیلهای که با فشار گازفشنگ کار میکند وسیله فشنگی برای پرتاب صندلی خلبان
charge coupled device دستگاه بار جفت شده
charge coupled device دستگاه توام با بار
charge coupled device اسباب تزویج علامت
control panel device ابزار تابلوی کنترل
voice operated device دستگاه با کار افت صدایی
current consuming device وسیله برقی
acoustic resonance device دستگاه همنوایی صوتی
unit record device دستگاه ضبط واحد
time delay device دستگاه تاخیردار
air navigation device دستگاههدایتهوایی
ten year device وسیله ای که هر ده سال یک بار احتیاج به سرویس دارد
optical recognition device دستگاه تشخیص نوری
charge coupled device حافظه با اطلاعات چرخان
anti interference device دستگاه ضد تداخل
metal detection device دستگاه فلزیاب
high lift device وسایل برای زیاد
installable device driver درایور وسیلهای که در حافظه بار شده است و مقیم است و با تابع مشابه به درون سیستم عامل جایگزین میشود
positional protection device دستگاه حفافت درگاه
automatic steering device سکان خودکار
input output device دستگاه ورودی و خروجی
ingot conveying device تجهیزات انتقال شمش
firing pressure device ماسوره فشاری مین
firing pull device ماسوره کششی مین
audio response device دستگاه جواب دهنده سمعی
graphic input device دستگاه ورودی گرافیکی
graphic output device دستگاه خروجی گرافیکی
head cleaning device وسیله هد پاک کن
peripheral device port قسمتاصلیتنظیماتمحیط
solid state device دستگاه حالت جامد
safety locking device قفل ایمنی [تکنیک و تکنولوژی]
sequential access device دستگاه با دستیابی ترتیبی
input/output device دستگاه داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
output [of a circuit or device] خروجی [مهندسی برق] [الکترونیک]
metal detecting device دستگاه فلزیاب
enhanced system device interface میانجی دستگاه سیستم پیشرفته
device media control language نوعی زبان که توسط مدیرپایگاه داده استفاده میشودتا شرح فیزیمی پایگاه داده راروی یک دستگاه ذخیره دیسک ایجاد کند
improvised explosive device [IED] بمب دست ساز
colour hard copy device اسباب نسخه چاپی رنگی
storage حافظه یا رسانه ذخیره سازی که با قط ع برق داده ذخیره شده را از دست میدهد
storage 1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
storage نگهداری
storage خزانه
storage ذخیره کردن ذخیره
storage ذخیره کردن
storage اندوزش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com