English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
days sight draft برات دیداری 06 روزه
Other Matches
sight draft برات یا حواله دیداری
sight draft برات به رویت
sight draft برات دیداری
draft at sight برات دیداری
draft at sight برات به رویت
Those were the days . Good old days . یاد آنروزها بخیر
One of these days . همین روزها
Every three days . سه روز درمیان
It took us four days to get there . چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
a few days چند روزی
I've been here for five days. پنج روزه که من اینجا هستم.
days روز
days یوم
these days <adv.> در این روزگار
these days <adv.> امروزه
these days <adv.> این روز ها
Two more days to go before (until). . . دوروز مانده تا ...
two days d دو روز معطلی
two days d دو روز درنگ
every three days سه روزیکبار
his days عمرش نزدیک است به پایان برسد
in the days of در روزگار
in the days of درایام
one of these days دراینده نزدیک
in the next few days درهمین چند روزه
in these latter days در این روزگاراخر
nine days wonder چیزی که جند صباحی تازگی داردو پس از ان زودفراموش میشود
an a days یک روز در میان
one or two days یکی دو روز
the days of old روزگار پیشین
the a of days خدای سرمدی قدیم الایام
the a of days خدای ازلی
down draft جریان رو به پایین
draft حاشیه
re draft برات رجوعی
draft اطاق بار
re draft برات رجوعی
draft لبه
draft کپی ناهموار یا رسم
draft :
draft بسته کالا
draft ابخور ناو
draft سربازگیری کردن
draft سرباز وفیفه
draft به خدمت فراخواندن
draft برات سفته
draft برگزینی
draft سفته
draft سندقرضه
draft اوراق بهادار
draft نگله بار
draft نیمه نهایی
draft حواله برات
draft برات کشی
draft طرح مسوده
draft پیش نویس
draft انتخاب
draft چرک نویس
draft طرح کردن
draft اماده کردن
draft از بشکه ریختن
draft حواله
draft برات
draft پیش نویس چرکنویس
draft تهیه کردن پیش نویس
draft چاپ با کیفیت پایین و سرعت بالا
draft پیش نویس کردن
draft عمق قایق در زیر اب
draft کپی ناهموار از یک متن پیش از تصحیح خطا
draft بازیگر جدید تیم
draft پیش نویس قرارداد
draft پیش نویس طرح
draft طرح
to end one's days مردن
Does it have to be today (of all days)? این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
somebody's days are numbered <idiom> نومید بودن کسی در موقعیتی
man days نفر در روز
running days ایام هفته
somebody's days are numbered <idiom> فوت کردن کسی
today of all days مخصوصا امروز
days of grace ایام مهلت
dog days ایام بین اول ژوئیه تا اول سپتامبر که هوا بسیار گرم است
dog days چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
appointed days تاریخ ها
ember days روزهای روزه ودعا
gang days روزهایی که بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
One of these fin days . انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
i stayed there for days سه روز انجا ماندم
today of all days از همه روزها امروز [باید باشد]
days of grace مهلت اضافی
salad days ایام جوانی وبی تجربگی
Their birthdays are four days apart. روز تولد شان چهار روز با هم فاصله دارد
The days are getting shorter now . روزها دارند کوتاه می شوند
days on end چند روز متوالی
I want to take a couple of days off . یک ردوروز مرخصی می خواهم
She has known better days in her youth . معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
Things are going well for me these days . وضع من این روزها میزان است
within three days of demand در طی سه روز پس از تقاضا
I will be staying a few days من میخواهم یک هفته بمانم.
During the past few days. طی چند روز گذشته
To be counting the days . روز شماری کردن
It was customary in the old days that. . . درگذشته رسم بر این بود که ...
settling days روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
somebody's days are numbered <idiom> از کار اخراج شدن کسی
His days are numbered. <idiom> زمان فوت کردنش نزدیک است.
I will be staying a few days من میخواهم چند روزی بمانم.
appointed days قرار های ملاقات
young days جوانی
One hardly ever sees him these days. اینروزها کم پیداست
pay-days روز پرداخت حقوق
ask for days grace دو روز مهلت خواستن
flag days روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
Midsummer's Days جشن 42 ژوئن
Midsummer Days جشن 42 ژوئن
appointed days وعده های ملاقات
draft regulation طرح ایین نامه
draft quality معیار کیفی برای خروجی چاپ شده
draft animal حیوان بارکش
draft plan پیش نویس برنامه
draft of a treaty پیش نویس معاهده
draft mode چاپ با کیفیت پایین روی بعضی چاپگرها
time draft برات مدت دار
draft horse اسب بارکش
draft at tenor برات مدت دار
draft horse یابو
draft report گزارش نیمه نهایی
summer draft سطح بار امن تابستانی
inside draft شیب داخلی
make a draft for حواله کردن
make a draft for برات کردن
forced draft هوای تحت فشار
forced draft هوای با فشار
summer draft خط ارتفاع بار تابستانی کشتی
overdue draft برات سررسید گذشته
payment against a draft پیش پرداخت در مقابل برات
retired draft لاشه برات
draft angle زاویه انحراف یا شیب
weaving draft نقشه بافت
draft marks علامت ابخور
weaving draft نقشه فرش
bank draft حواله بانکی
draft dodgers مشمول غایب
draft dodgers کسی که از خدمت زیر پرچم فرار میکند
bank draft برات بانکی
draft dodger مشمول غایب
draft dodger کسی که از خدمت زیر پرچم فرار میکند
beneficiary of a draft محتال
I don't socialize much these days. این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
to sighfor lost days افسوس روزهای تلف شده راخوردن
His departure has been postponed for two days. حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
the days of woman's state of discharge menstrual fromthe "pureness" طهر
Every other day . On alternate days . یکروز درمیان
To give somebody a few days grace . بکسی چند روز مهلت دادن
We suffered hunger for a few days . چند روز گرسنگی کشیدیم
The chimney doesnt have enough draft . این دود کش خوب هوانمی کشد
force draft cooling سردکنندگی ونتیلاتوری
bill time draft برات و سفته قابل پرداخت درتاریخ معین در اینده
bill time draft برات وسفته موجل
In times past . In olden days . درروزگاران قدیم
He is expected to arrive in acople of days. فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
Cash is in short supply these days . از حقوق ماهانه ام کم کنید
draft order [American English] دستور به خدمت [سربازی]
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back. بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
My shoes stretched after wearing them for a couple of days . پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
I am inundated with work . I am up to my eyes . I am overly occupied these days. اینروزها سرم خیلی شلوغ است
sight بازرسی کردن رویت کردن
sight میدان دید
sight دوربین دیدن
sight منظره دستگاه سایت
sight دوربین نشانه روی
at first sight در نظر اول
sight زاویه یاب توپ
sight رصد کردن ستارگان
sight قیافه
sight جنبه چشم
sight قدرت دید
sight دیدگاه هدف
sight دید
sight رویت کردن
sight دیدن
sight دید زدن نشان کردن
out of sight ناپیدا
sight الات نشانه روی شکاف درجه تفنگ
sight سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
sight in تنظیم کردن دید در تفنگ
at sight بمحض رویت
at first sight بیک نگاه
sight seeing دیدار منافر جالب
sight seeing تماشا
take a sight altitude the take, shoot : syn
sight نشان کردن
to in sight into something چشم خرد در چیزی باز کردن
to in sight into something بصیرت داشتن
sight شباک
sight رویت
at sight به رویت
sight دیداری
at sight دیداری
sight رویتی
sight وسیله تنظیم دید روی کمان نشانه روی مگسک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com