Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (9 milliseconds)
English
Persian
dead ahead
درست در سینه ناو
dead ahead
درست درسمت سینه ناو
dead ahead
درست سینه
dead ahead
<idiom>
درست درپشت ،قبل
Other Matches
get ahead
<idiom>
پیشرفت کردن
go-ahead
فعال
ahead
درامتداد حرکت کسی
Go ahead!
بفرما
Go ahead!
اول تو برو تو
go ahead
<idiom>
آماده کار شدن
ahead
پیش
ahead
جلو
go-ahead
امتیاز برتر
go-ahead
مشهور
ahead
دارای امتیاز بیشتر
ahead
به جلو
ahead
سربجلو
ahead
روبجلو
to get ahead of
پیش افتادن از
get ahead
پیش رفتن
look ahead
جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
Go ahead!
انجام بدهید دیگه!
get ahead
جلو افتادن
go ahead
: light green
go ahead
بفرمایید
go ahead
نشانه ترقی
go ahead
پیش رونده
go ahead
مترقی
go ahead
: متهور
look ahead
عمل برخی CPUها برای بازیابی دستورات و بررسی آنها پیش از اجرا
Keep (go) straight on (ahead).
راست برو جلو
to steam ahead or away
با حرارت کار کردن
to forge ahead
پیش قدم شدن
to forge ahead
پیش رفتن
to press ahead with
با زور ادامه دادن
pull ahead
جلو زدن
[در رانندگی]
Go straight ahead.
مستقیم بروید.
type ahead
ویژگی ای که باعث از بین رفتن کلمه میشود
slow ahead
اهسته به جلو
signal ahead
چراغراهنماپیشرویشماست
ahead of time
<idiom>
زود
fetch ahead
فرایند واکشی یک دستورالعمل قبل از انکه اخرین دستوراجرای ان تمام شود
He is ahead of me in french.
درزبان فرانسه از من جلواست
line ahead
کشتی هایی که پشت سر هم میروند
traffic signals ahead
چراغراهنمایپیشرواست
I have a short trip ahead.
قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
road works ahead
جادهدردستاحداثاست
Difficult times lie ahead.
دوران سختی درپیش است
dead against
درست مقابل
from the dead
ازمیان مردگان
dead as a d.
بکلی مرده
dead
دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
dead
مسکوت
dead
بی پتانسیل
dead
دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
dead even
کاملا مساوی
dead
کلیدهای صفحه کلید که باعث رویدادن یک عمل می شوند مثل Shift
dead
آنچه کار نمیکند. کامپیوتر یا قطعهای که کار نمیکند
dead
بی حس
dead
مرده
dead
[چوبکاری بدون ویژگی خاصی]
dead
مات
dead
مهجور
dead
منسوخ کهنه
dead and gone
<idiom>
هفت کفن پوسانده
dead
توپ کم جان
dead even
دقیقا برابر
dead
ساکن
dead
گوی بولینگ ضعیف
dead
متوفی
dead rise
فاصله بین کیل تاانحنای خن ناو
dead sea
بحرمیت
dead spot
نقطه خنثی
dead spot
منطقه ساکت
dead zone
زاویه بیروح
playing dead
مرده نمایی
the dead of winter
چله زمستان
dead rise
فاصله مرده
dead rent
اجاره بهایی که در صورت عدم استفاده از عین مستاجره نیز باید پرداخت شود
dead sea
دریای لوط
dead shot
تیر خطا
dead wire
سیم بی برق
dead time
زمان گمگشته
dead time
زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
dead time
زمان مرده
dead storage
حجم مرده
dead storage
گنجایش مرده
dead storage
مانداب
dead storage
انبار وسایط نقلیه و تجهیزات
dead stock
موجودی بی ارزش یا غیرقابل فروش سرمایه بیکار
dead stock
کالای بنجل
dead stock
کالای بدون خریدان
dead time
وقت تلف شده
dead space
زاویه بیروح فضای کور
dead water
مانداب
dead shot
تیر اشتباه
dead slow
خیلی اهسته
dead soils
خاکهای مرده
dead volume
حجم مرده
dead space
فضای مرده
dead space
فضای راکد
dead space
ناحیه کور
dead valley
خشکرود
dead type
حروف پخش کردن
dead stock
موجودی بی ارزش و غیرقابل فروش
half dead
نیم جان
Speak well of the dead .
<proverb>
پشت سر مرده بد نگو.
The battery is dead.
باتری تمام شده است.
dead on arrival
مرحوم هنگام ورود
[بیماری در آمبولانس]
to be dead asleep
در خواب عمیق بودن
a dead language
<idiom>
زبان مرده و منقرض شده
[زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
dead wool
پشم مرده
[که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
to be a dead duck
امکان موفق شدن را نداشتن
[چیزی یا کسی]
to be a dead duck
بیهوده بودن
[چیزی یا کسی]
to be dead keen
[on]
واقعا مشتاق بودن
[به]
Be a dead ringer for someone
<idiom>
شباهت زیاد دو نفر
dead-house
مرده شوی خانه
dead-light
پنجره ثابت
to cut somebody dead
<idiom>
به کسی عمدا بی محلی کردن
[اصطلاح روزمره]
over one's dead body
<idiom>
هرگز
Drop dead
<idiom>
کم کردن مزاحمت
it is not true that he is dead
اینکه میگویند مرده است حق ندارد
the quick and the dead
زندگان ومردگان
The battery is dead.
باتری خالی شده است.
to f. a dead horse
کوشش بی فایده کردن
to f. a dead horse
اب درهاون کوبیدن
ye living and the dead
زندگان و مردگان
dead bolt
زبانهگوی
dead duck
آنچهشانسزندگیو موفقیتندارد
Never!over my dead body .
صد سال سیاه ( هر گه ؟ابدا" )
He is not dead by any chance , is he ?
نکند مرده باشد ؟
dead as a doornail
<idiom>
کاملا مرده
dead center
<idiom>
کاملا وسط
dead duck
<idiom>
در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
dead end
<idiom>
به آخرخط رسیدن
dead set against something
<idiom>
کاملا مصمم در انجام کاری
dead tired
<idiom>
خیلی خسته واز پا افتاده
dead to the world
<idiom>
زود به خواب رفتن
dead records
بایگانی راکد
dead load
بارمرده
dead house
مردهای
dead hours
ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
dead hours
ساعات خاموشی در شب
dead hedge
پرچین گیاهان خشک
dead hearted
بی عاطفه
dead hearted
سنگدل
dead halt
توقف مطلق
dead group
زمین بیروح
dead group
زاویه بیروح
dead ground
زمین واقع در زاویه بیروح
dead ground
اتصال به زمین کشنده
dead house
جنازهای
dead in the water
متوقف در دریا
dead in the water
متوقف در اب
dead load
همیشه بار
dead load
بار ساکن
dead load
بار مرده
dead load
بار ازمایشی
dead load
وزن ثابت و متعلقات ان
dead load
شاسی اتومبیل
dead weight
خودوزن
dead load
پایه پل
dead line
خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
dead light
روزنهای که اطاق کشتی راازطوفان حفظ میکند
dead letter
نامه غیر قابل توزیع
dead letter
قانون منسوخ
dead knot
گرهای که با عضوهای اطراف خود اتصال نداشته باشد
dead freight
کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
dead freight
کرایه حملی که پرداخت شده ولی استفادهای از ان به عمل نیامده
dead weight
ویژه وزن
dead weight
وزن بی اوار
dead weight
وزن خشکه
dead heats
مسابقه ای که در ان چند نفربرنده می شوند
dead heat
مسابقه ای که در ان چند نفربرنده می شوند
dead wood
میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
dead ends
بن بست
dead ends
سر هرز
dead ends
انتهای بسته لوله اب یا مجرا بن بست
dead end
بن بست
dead end
سر هرز
dead weight
کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead weight
وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
dead weights
وزن خشکه
dead freight
هزینه حمل بابت فرفیت استفاده نشده
dead file
پرونده راکد
dead fence
پرچین
dead eye
گره کور
dead engine
موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است
dead pull
کوشش بیهوده
dead lift
کوشش بیهوده
dead beat
بی نوسان
dead weights
وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
dead weights
کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead weights
خودوزن
dead weights
ویژه وزن
dead weights
وزن بی اوار
dead end
انتهای بسته لوله اب یا مجرا بن بست
dead coil
پیچک هرز
dead lock
گیر کردن گیر
dead lock
اشکال
dead lock
کوچه بن بست
dead lock
وقفه
dead earth
اتصال زمین
dead drunk
بکلی مست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com