English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
dead bolt زبانهگوی
Other Matches
to bolt ناگهانی حرکت کردن
bolt پیچ مخصوص قفل کردن در
bolt پیچ چفت
bolt پیچ کردن
to bolt ناگهانی جهیدن
jo bolt نوعی پرچ با دندانههای داخلی متشکل از سه قسمت
u bolt کرپی
to bolt با سرعت زیاد حرکت کردن
to bolt somebody out [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
to bolt با سرعت دویدن
bolt چفت کردن
bolt تیر کوتاه سگی که شکار را از لانه بیرون می کشد
bolt پیچ
bolt مستقیما ناگهان
bolt زبانه قفل
bolt گلوله چفت روایک
bolt کشو
bolt گلنگدن
bolt زبانه
bolt توپ
bolt رهاکردن
bolt : راست بطورعمودی
bolt رول کوهنوردی گلنگدن
bolt توپ پارچه
bolt : پیچ
bolt فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolt از جاجستن
bolt-hole پنهانگاه
bolt-hole نهانگاه خلوتگاه
toggle bolt پیچضامن
bolt-hole راه فرار
bolt-holes راه فرار
two bolt lock قفل دو زبانه
turning bolt کلون
track bolt پیچی که قطعات راه اهن رابه یکدیگر متصل میکند
thrust bolt پیچ فشاری
bolt-holes مفر
explosive bolt سه راهی
knurled bolt چفتدندانهدار
a bolt from the blue از غیب
a bolt from the blue مثل عجل معلق
shoulder bolt پیچشانه
coupling bolt توپاتصال
bolt-holes نهانگاه خلوتگاه
bolt-hole مفر
fishplate bolt ریلعمودی
bolt-holes پنهانگاه
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
sliding bolt کلون در
screw bolt مادگی
fistail bolt پیچ قلاب مانند
field bolt پیچ و مهره
eye bolt پیچ گوشوارهای
eye bolt پیچ روزنه دار
eye bolt حلقه حلقه اتصال
eye bolt مهره چشمی دار
eye bolt پیچ حلقه دار یا قلابدار
explosive bolt پیچ انفجاری
explosive bolt سه راهی انفجاری
expansion bolt پیچ واشو
elf bolt پیکان چخماقی
flush bolt پیچ خزینه رو
flush bolt پیچ خزینه روfluorite
screw bolt سرپیچ
screw bolt مهره
saftey bolt ضامن
safety bolt تفنگ ضامن دار
safety bolt ضامن
ring bolt میخ پیچ حلقه دار
rag bolt میخ پیچی که میله ان خارهایابرامدگی هایی دارد
locking bolt پیچ مسدودکننده
lever bolt کشو کلنگی
king bolt شاه پیچ
key bolt زبانه کلید
joint bolt پیچ و مهره اتصالی
hook bolt قلاب پیچی
drift bolt میخی که میخ دیگری رابا ان دراورند
bolt [examine] مطالعه کردن
bolt and nut پیچ و مهره
bolt clipper قیچی پیچ
bolt clipper پیچ بر
bolt dies حدیدههای پیچ
bolt release چفت ضامن
bolt release رهاکننده گلنگدن
bolt release چکاننده
bolt rope طناب کناره
bolt shank محور یا شفت پیچی
bolt upright راست
fitting bolt پیچ مناسب
anchor bolt پیچ لنگر
bolt [examine] سنجیدن
bolt [examine] ارزیابی کردن
bolt [examine] تحقیق کردن
bolt [examine] بررسی کردن
bolt [examine] تجزیه کردن
bolt [examine] محک زدن
bolt [examine] عیار گرفتن
latch-bolt چفت
anchor bolt پیچ پایه یا محور
bolt upright بطورعمودی
clamp bolt پیچ بست
countersink bolt پیچ خزینه دار
clevis bolt پیچ مخصوصی با سر گردشکافدار برای نشستن پیچ گوشتی
countersink bolt پیچ پخ دار
clamp bolt پیچ ترمینال
internal wrenching bolt پیچ فولادی بسیار مقاومی که سر ان دارای فرورفتگی شش گوشی برای جا گرفتن اچارالن میباشد
bolt assist mechanism محلالصاقگلوله
blade locking bolt توپکقفللبه
connecting rod bolt پیچ دسته پیستون
bolt driving gun اچار رینگی
body fit bolt پیچ مناسب
catch for door bolt ماده
catch for door bolt پل
connecting rod bolt پیچ شاطون
lock with wooden bolt کلیدان
flanged bolt coupling اتصال فلانج و پیچ
square shaft screw of bolt میله چارتراش
dead دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
dead even کاملا مساوی
dead آنچه کار نمیکند. کامپیوتر یا قطعهای که کار نمیکند
from the dead ازمیان مردگان
dead منسوخ کهنه
dead متوفی
dead ساکن
dead دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
dead کلیدهای صفحه کلید که باعث رویدادن یک عمل می شوند مثل Shift
dead مات
dead مسکوت
dead بی پتانسیل
dead [چوبکاری بدون ویژگی خاصی]
dead even دقیقا برابر
dead against درست مقابل
dead مرده
dead بی حس
dead مهجور
dead as a d. بکلی مرده
dead توپ کم جان
dead and gone <idiom> هفت کفن پوسانده
dead گوی بولینگ ضعیف
dead time زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
dead time زمان گمگشته
dead time وقت تلف شده
half dead نیم جان
dead type حروف پخش کردن
dead volume حجم مرده
dead type حروف پخشی
dead valley خشکرود
dead water مانداب
dead wire سیم بی برق
dead zone زاویه بیروح
playing dead مرده نمایی
dead time زمان مرده
the dead of winter چله زمستان
dead astern درست در سمت پاشنه ناو
it is not true that he is dead اینکه میگویند مرده است حق ندارد
to be a dead duck بیهوده بودن [چیزی یا کسی]
The battery is dead. باتری خالی شده است.
The battery is dead. باتری تمام شده است.
Speak well of the dead . <proverb> پشت سر مرده بد نگو.
over one's dead body <idiom> هرگز
dead duck آنچهشانسزندگیو موفقیتندارد
Never!over my dead body . صد سال سیاه ( هر گه ؟ابدا" )
He is not dead by any chance , is he ? نکند مرده باشد ؟
dead ahead <idiom> درست درپشت ،قبل
dead as a doornail <idiom> کاملا مرده
dead center <idiom> کاملا وسط
dead duck <idiom> در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
dead end <idiom> به آخرخط رسیدن
dead set against something <idiom> کاملا مصمم در انجام کاری
dead tired <idiom> خیلی خسته واز پا افتاده
dead to the world <idiom> زود به خواب رفتن
dead on arrival مرحوم هنگام ورود [بیماری در آمبولانس]
to be a dead duck امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
dead wool پشم مرده [که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
a dead language <idiom> زبان مرده و منقرض شده [زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
to be dead asleep در خواب عمیق بودن
to cut somebody dead <idiom> به کسی عمدا بی محلی کردن [اصطلاح روزمره]
dead-light پنجره ثابت
dead-house مرده شوی خانه
Be a dead ringer for someone <idiom> شباهت زیاد دو نفر
the quick and the dead زندگان ومردگان
to be dead keen [on] واقعا مشتاق بودن [به]
to f. a dead horse کوشش بی فایده کردن
to f. a dead horse اب درهاون کوبیدن
ye living and the dead زندگان و مردگان
Drop dead <idiom> کم کردن مزاحمت
dead storage حجم مرده
dead ball توپ خارج ازبازی
dead load پایه پل
dead line خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
dead light روزنهای که اطاق کشتی راازطوفان حفظ میکند
dead letter نامه غیر قابل توزیع
dead letter قانون منسوخ
dead knot گرهای که با عضوهای اطراف خود اتصال نداشته باشد
dead in the water متوقف در اب
dead in the water متوقف در دریا
dead house جنازهای
dead house مردهای
dead hours ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
dead hours ساعات خاموشی در شب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com