English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
deal lift بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
Other Matches
Did you get anything out of this deal ? دراین معامله چیزی گیرت آمد ؟
new deal برنامه توسعه اقتصادی فرانکلین روزولت پس از سالهای بعداز بحران بزرگ درامریکا که دران کمک به کشاورزی بازنشستگی وبیمه بیکاری و غیره گنجانیده شده است
new deal نیودیل
new deal قرار جدید
new deal برنامه روزولت
new deal سیاست جدید
new deal <idiom> تغییر کامل ،شروع تازه ،شانس دیگر
no deal <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
deal چوب کاج
to deal کارت دادن [ورق بازی]
deal with رسیدگی کردن
deal with اقدام کردن
new deal روش سیاسی جدیدی که از دوران روزولت اعمال ان از طرف دولت ایالات متحده امریکا شروع شد
deal توافق تجاری
deal اندازه مقدار بررسی
deal معامله داد و ستد
deal توزیع کردن
deal سر و کارداشتن با
deal حد معامله کردن
deal قدر
deal اندازه
deal مقدار
deal معامله کردن
deal سازماندهی کردن
deal اقدام کردن
deal سر و کار داشتن
deal قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
good deal <idiom> قیمت ارزان باکیفیتی بالا
to deal in futures معامله پیش کردن
deal in futures معامله سلف کردن
package deal معامله یکجا
package deal معامله کلی معامله چکی
fair deal سیاست منصفانه
fair deal روش منصفانه
big deal بیاهمیتوفاقدجذابیت
to deal in futures معامله سلف کردن
Agreed . that is a deal . قبول ( قبوله )
To deal the cards . ورق دادن
wheel and deal <idiom>
raw deal <idiom> آخر خط ،پایان هستی
package deal مقاطعه در بست و خرید یکجا
square deal تقلب نکردن
square deal باشرف بودن رک وراست
to deal in futures کالایاسهام پیش فروختن
She gave me a raw deal . بامن بد معامله کرد
To clinch (close)the deal. معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
I clinched a lucrative deal. معامله چربی ( شیرینی ) انچام دادم
I took a great deal of trouble over it. روی اینکار خیلی زحمت کشیدم
A lucrative affair [deal] لقمه چرب ونرم [کار یا معامله پردرآمد]
He gave me a square deal . بامن منصفانه معامله کرد
Did you make any profit in this deal ? آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
mosaic parquet deal راهروی اجر فرش
to deal out [card game] کارت دادن [ورق بازی]
plea deal [between Prosecution and Defense] توافق مدافعه [بین دادستان و وکیل دفاع]
I made a lot of profit in the deal . دراین معامله فایده زیادی بردم
To clinch(close,finalize)a deal. معامله یی را جوش دادن
The deal is off. Forget it . That doesnt count . مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
He has suffered a great deal at the hands of his wife . از دست زنش خیلی کشیده
Don pulled the rug out from under me in my deal with Bill Franklin. دان معامله من و بیل فرانکلین را به هم زد.
Clinch the deal while the concerned party is stI'll keen تا طرف گرم است معامله را انجام بدهید
lift آسانسور
lift جر ثقیل بالا بر
lift اسانسور
lift حمل کردن
lift بلند کردن شریک رقص اززمین
lift فرفیت
Where is the lift? آسانسور کجاست؟
lift سرقت کردن
lift دزدی
useful lift اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
lift بلند کردن
lift بالارفتن
lift مرتفع بنظرامدن بلندی
lift بالابری
lift well چاه اسانسور
lift یک وهله بلندکردن بار
lift سرقت ترقی
lift حمل و نقل هوایی
lift پیشرفت
lift on بارگیری کشتی توسط جرثقیل
lift off جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift off بلند شدن هواپیما یا موشک
lift ترفیع اسانسور
lift بالارو
lift well چاه بالابر
lift-off جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
to get a lift from somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
to get a lift with somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
lift از جاکندن
lift وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift برداشتن
lift بالا بردن
lift رفع کردن
lift-off تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift جرثقیل
lift دزدیدن
lift بار زدن
lift بالابردن
lift بالابر
lift مقدورات هوایی
lift برا
lift بالارو دامنه بالابری
lift بالا دادن
lift سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
lift bridge پلبالارو
valve lift کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
translational lift برای انتقالی
lift arm دستهبالابر
total lift برای کل
to lift one's hand دست به سوگند برداشتن
to lift one's hand سوگند خوردن
to lift up one's heel لگد زدن
to lift up one's horn جاه طلب بودن
to lift up one's horn مغرور بودن
top lift طبقه زیرین پاشنه پا
topping lift مهار بالایی
topping lift طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
to lift up one's hand دست بدعا برداشتن
to not lift a finger <idiom> اصلا هیچ کاری نکردن
lift [of a pump] مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
to offer somebody a lift به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
You can lift the piano alone. تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
Lift up the table. سرمیز رابلند کن
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
face lift عملجراحیکشیدنپوستصورت
to give somebody a lift به کسی سواری دادن
scenery lift چشماندازآسانسور
lift span پلبالارو
lift cord طناببالابر
to not lift a finger <idiom> دست به سیاه و سفید نزدن [اصطلاح]
lift a blockade محاصره را پایان دادن
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
ski lift دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
lift engine توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift cruise توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift control کنترل اسانسور
lift coefficient ضریب برا
lift axis محور برا
jet lift استفاده از تراست موتورجت
j bar lift تله اسکی میلهای دونفره
hydraulic lift بلند کردن اب به نیروی اب
lift curve منحنی برا
lift dumper کاهنده برا
lift helicopter هلی کوپترحمل و نقل
lift helicopter هلی کوپتر باری
lift frequency تعداددفعات حمل بار
lift frequency تناوب حمل و نقل
lift fire زیادکردن برد اسلحه
lift fire قطع کردن اتش از روی یک هدف
lift fire بلند کردن اتش
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
heavy lift حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
false lift برای کاذب
dead lift کوشش بیهوده
amphibious lift حمل ونقل اب خاکی
amphibious lift ترابری اب و خاکی
airborne lift بار هوابرد
airborne lift تناژیکان هوابرد
air lift دستگاه ابکش با هوای فشرده
ski lift تله اسکی
ski lift تخت روان
assault lift ترابری هجومی
assault lift حمل و نقل هوایی هجومی
economic lift عمرقانونی
economic lift عمر قانونی وسیله
dynamic lift برای دینامیکی
dissymmetry of lift ناهم اندزگی برا
derrick lift کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
center of lift مرکز برا
back lift حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
asymmetrical lift برای نامتقارن
lift pass پاس عمقی
lift pump تلمبه کششی
lift shaft محور بالابر
lift valve سوپاپ بالارونده
lift van یخدان
lift van صندوقچه محکم
lift vector بردار برا
suction lift ارتفاع مکش
static lift برای استاتیک
shoe lift پاشنه کش
poma lift تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
opportune lift فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
lift wire سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
olympic lift بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
olympic lift کنده یک چاک
suction lift ارتفاع نظیر مکش در پمپ
ti lift one's head نیرو گرفتن
lift the ban on رفع توقیف کردن
t bar lift تله اسکی دونفره یا کلنگی
lift the seizure رفع توقیف
lift thrust نسبت برا به تراست
lift strut پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift truck خودرو دارای جرثقیل
lift truck لیفتراک
suction lift بلندی مکش
The elevator ( lift ) is out of order . آسانسور خراب است.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com