English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
dealing for money معاملات پولی
Other Matches
Protection money. Racket money. باج سبیل
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
dealing معامله
dealing داد و ستد معامله
dealing سر وکارداشتن
dealing خرید و فروش
dealing تقسیم
dealing مکاتبات و ارتباط دوستانه یا بازرگانی
dealing خریدوفروش و معامله
dealing طرزرفتار
dealing رفتار
course of dealing دوره مذاکرات خرید
course of dealing زمان انجام معامله
course of dealing دوره خرید و فروش
Do you know who you are dealing with? میدانی با کی طرفی ؟
plain dealing بیرپا
double-dealing دوروئی
option dealing معاملات اختیاری
option dealing سفته بازی روی ترقی سهام
plain dealing بازی
plain dealing سودای درست
plain dealing معامله راست حسینی راست باز
dealing arrangments نحوه توزیع
plain dealing درست
double-dealing تزویر
dealing in futures معامله سلف
plain dealing راست
forward dealing معامله به وعده
I have stopped dealing with him . دیگربا اومعامله نمی کنم
retail dealing خرده فروشی
double dealing حقه بازی
double dealing دورویی
wheeling and dealing رسیدنبههدفبههرطریقممکن
dealing in slaves برده فروشی
He is not tactful (diplomatic)in dealing with people. دررفتارش با مردم سیاست بخرج نمی دهد
money begets money <idiom> پول پول می آورد
near money شبه پول
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
he is f. of money پول فراوان دارد
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
his money is more than can پولیش بیش
take in (money) <idiom> رسیدن
near with one's money خسیس
value for money قدرت خرید پول
value for money ارزش پول
value of money ارزش پول
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
He is in the money. پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
f. money پول فراوان
money on d. پول سپرده
be in the money <idiom> در پول غلت خوردن
money جایزه نقدی
money مسکوک ثروت
money سکه
money اسکناس
money پول
money on d. وجه امانعی
be in the money <idiom> پول پارو کردن
ready money پول نقد
quantity of money مقدار پول
money pot دخل
ready money پول فراهم شده
money pot غلک
money player ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
ready money پول موجود
raise money فراهم کردن پول
money on deposit پول سپرده
raise money جمع اوری کردن پول
money of account پول محاسباتی
money off offer فروش با تخفیف
money on deposit وجه امانی
requistion for money درخواست
money making پول گرد کن
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money خسارت
smart money پاداش زیان
short of money کم پول
scant of money بی پول
scant of money کم پول
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
role of money نقش پول
retention money پول گرویی
money making پول بهم زدن پول جمع کنی
money making پول بهم زنی
money matters امور پولی
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
money multiplier ضریب بهم فزاینده پول
requistion for money پول
smart money مطلع
purchase money قیمت جنس
purchase money در CL ثمن
penury of money کمیابی پول
passage money معاش کردن
passage money تاکردن
passage money راه
passage money غذا
passage money کرایه مسافر
passage money کرایه
neutrality of money خنثی بودن پول
mortgage money پول رهنی
mortgage money پول قرضی
onother's money پول شخصی دیگر
onother's money پول دیگری
odd money یک اسکناس 01 ریالی
oceans of money یک دنیا پول
neutrality of money بدون تاثیربودن پول
penury of money قحط پول
money worth چیزی که بپول بیزرد
promotion money دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
money stock حجم پول در گردش
money stock عرضه پول
possession money حق النسبی
possession money حق الاجرا
money supply عرضه پول
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
money wage مزد پولی
money worth برابر پول
money worth بهای پول
passage money خوراک
money worth پول بها
quasi money شبه پول
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
My money request to him طلب من از او [مرد]
money sink <idiom> گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
save money پس انداز کردن
save money به دقت خرج کردن
Changing money تبدیل پول و ارز
Time is money. <proverb> وقت طلاست .
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
We divided the money among ourselves . پول را بین خودمان قسمت
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
for love or money <idiom> به هر شکلی
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
He is a money -bags. <proverb> مالامال از پول است .
time is money <idiom> وقت طلاست
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
Money peters out. پول کم کم تمام می شود.
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
borrowed money پول قرض گرفته شده
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
put one's money on something <idiom> بر سر چیزی شرط بستن
money for jam <idiom> پول باد آورده
money for jam <idiom> پول بی دردسر
do not coin money <idiom> پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
pin money <idiom> پول خرده خرجی
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
to be rolling in money <idiom> تو پول غلت زدن [اصطلاح]
soft money پول ضعیف
to have a run for one's money از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to stake money on something سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to stink of money خر پول بودن
to take eggs for money خر مهره
to take eggs for money را با دربرابر
to take eggs for money کردن
token money پول فرعی
trust money پول امانی
to guzzle away one's money پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to game away one's money درقمارپول ازدست دادن
sound money پول قوی
sound money پول سالم
supply of money عرضه پول
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
tight money کنترل پولی
tight money سیاست پولی انقباضی
time money وام مدت دار
to change money خردکردن یامبادله کردن پول
veil of money حجاب پول
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
velocity of money سرعت پول
He is saving his money. پولهایش راجمع می کند
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
He owes me some money. از او پول می خواهم (طلب دارم )
Take your money out of your pocket. پولت را از جیب دربیاور
Count the money to see if it is right. پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
To count the money . پول شمردن
To be wallowing in money . غرق درپول بودن
To touch someone for money. کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money. دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
volume of money حجم پول
wildcat money پول بدون پشتوانه
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
danger money مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
gate money پولبلیطورودیه
To raise money. پول فراهم کردن
To be a money grubber. پول پرست بودن
To swindle money out of somebody. با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
money maker پول گرد کردن
circulation of money گردش پول
despatch money جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com