English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
death blow ضربت مهلک
death blow ضربت کشنده
Search result with all words
blow resulting in death ضربه منجر به موت
Other Matches
blow-by-blow یک ریز یک گیر
blow it (something) <idiom> کوری عصا کش کور دگرشود
blow-out جای باد در رفتن
blow down بافوت درست کردن
to blow up ترکیدن
to blow up بادکردن
after blow پس دمیدن
at one blow بیک ضربه
blow-by-blow پشت سرهم
blow-by-blow دم بدم
blow by blow یک ریز یک گیر
blow-up انفجار
blow-up شکمدان
blow-up شکم دادگی
blow-up تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-up توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow by blow دم بدم
blow by blow پشت سرهم
at one blow در یک وهله
to blow over تمام شدن
to blow over گذشتن
blow out انفجار
blow out به خارج دمیدن
blow out سوختن انفجار
blow out خروج ناگهانی
blow over گذشتن
blow over طی شدن
blow over رد شدن
by blow ضربت تصادفی
blow out پنچری منفجر شدن
blow out پنجرشدن
blow a way بادبرد
blow down داغان کردن
blow down پراندن
blow in حمله از میان خط
blow off شیر تخلیه
blow on باد زدن
blow on فوت کردن
blow out ترکیدن
over blow زیاد دمیدن
blow over <idiom> از خود تمجید کردن ،قوربون خودرفتن
blow جوشیدن
blow دمیدن هوا
blow ضربه
blow ذوب
blow ترکیدن
blow گداختگی
blow-up عکس بزرگ شده
blow ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
blow ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ با دو ضربه
blow دمیدن پرتاب محکم توپ
blow دمیدن
blow وزیدن
blow در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن
blow ضربت
blow صدمه
blow وزش نواختن
blow دمیدن مکش هوا
blow هدر دادن موقعیت
blow برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
blow up منفجر کردن
blow up شکم دادگی
blow up شکمدان
blow-up منفجر کردن
blow up تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow up توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow up عکس بزرگ شده
blow up انفجار
blow-up ترکاندن عصبانی کردن
blow up ترکاندن عصبانی کردن
blow torch چراغ لحیم کاری [ابزار]
to blow somebody's mind <idiom> <verb> کسی را شگفتگیر کردن
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch پستانک
blow torch بوری زرگری یا جوشکاری نیچه
fly blow الوده به تخم مگس کردن
fore blow پیش دمیدن
blow pipe تفنگ بادی
blow pipe بوری
to blow out alamp خاموش کردن چراغ
to give somebody a blow به کسی ضربه وارد کردن
to blow a horn بوق زدن
blow out magnet مغناطیس جرقه
blow out fuse فیوز انفجاری
blow pipe نتیجه ه شیشه گری
fly blow تخم مگس
blow tubes لولههای دمنده
to blow one's nose بینی پاک کردن
to blow nose گرفتن بینی
to blow fire فوت کردن اتش
to blow atrumpet نواختن شیپور
to blow a whistle سوت زدن
the wind blow over بادایستاد
straight blow ضربه مستقیم در بوکس
silicon blow گرم دمیدن
to blow up dust گرد و خاک به پا کردن
to blow one's nose دماغ گرفتن
to blow ones own trumpet خودستایی کردن
magnetic blow out خاموش کننده مغناطیسی
foundamental blow ضربه کارساز
hammer blow ضربت قوچ
to blow out one's brains اعصاب کسی را خورد کردن
bottom blow شیر ته دیگ بخار
hammer blow ضربه قوچ
to give somebody a blow به کسی ضربه زدن
finishing blow ضربه اخر
magnetic blow out with با خاموش کننده مغناطیسی
low blow ضربه بوکس خطا به پایین تراز کمر
finishing blow ضربه مرگ
foul blow ضربه خطا
fly blow تخم مگس گذاشتن در
To blow ones own trumpet. از خود تعریف کردن
body blow سدیبزرگدربرابررسیدنبههدفی
blow-drying گیسو را خشک کردن
blow-dry گیسو را خشک کردن
blow-outs جای باد در رفتن
blow-dries گیسو را خشک کردن
blow-dried گیسو را خشک کردن
whale blow نهنگ ها اب را به بیرون می دمند
To receive a blow. ضربه خوردن
Go and blow your nose. برو دماغت رابگیر ( نظافت بینی )
blow one's own horn <idiom> شکست درچیزی
blow-ups منفجر کردن
blow-ups ترکاندن عصبانی کردن
blow-ups انفجار
blow-ups عکس بزرگ شده
blow-ups شکمدان
blow-ups شکم دادگی
blow-ups تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-ups توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
to strike a blow for به سینه زدن درسرچیزی دعواکردن
to strike a blow for سنگ
blow full به طور کامل دمیدن
blow gun تفنگ بادی
blow hole دیگ جن
blow hot هوای گرم دمیدن
blow in doors دری در مجرای ورودی موتورهواپیما که در اثر اختلاف فشار علیرغم نیروی فنربطرف داخل باز میشود
blow off valve سوپاپ قطع دم
to blow a fuse فیوزی سوزاندن
to blow somebody's mind <idiom> <verb> کسی را کاملا غافلگیر کردن
to puff and blow نفس نفس زدن
blow cold هوای سرد دمیدن
to puff and blow سخت نفس کشیدن
to blow the gaff توط ئهای رااشکارکردن
to blow the gaff بوق زدن
to blow the expense بی پرواخرج کردن
to blow the coals اتس رادامن زدن
to blow the bellows دمیدن ششها
blow bitumen قیر هوادار
blow bitumen قیر دمیده
it is death to مجازات 0000مرگ است
to f. to death ازسرمامردن
death مرگ
death درگذشت
d. of death تصویری که دسته مردم راازپست وبلند نشان میدهد
death ممات
death گرانی
death کمیابی
death موت وفات
death wish اروزی مرگ
death وفات
death فوت
to blow hot and cold دودل بودن
to blow great guns سخت وزیدن
blow with the open glove ضربه با دستکش باز بوکس
to blow hot and cold وقتی باکسی گرم گرفتن ووقتی سرد شدن
To deliver (strike ) a blow . ضربه وارد ساختن
To deliver (strike) a blow ضربه زدن ( وارد آوردن )
flies blow meat حشرات روی گوشت تخم میگذارند
magnetic blow out arrester برقگیر با خاموش کننده مغناطیسی
to blow great gun سخت وزیدن
death row بند محکومان به مرگ
brain death مرگ مغزی
death row بخش اعدامیها
death squads گروه کشتار
death squads جوخهی مرگ
death squads جوخهی تیرباران
death squads جوخهی اعدام
death squad گروه کشتار
death squad جوخهی مرگ
death squad جوخهی تیرباران
death squad جوخهی اعدام
death row بند مرگ
brain death از کار افتادن مغز و کلیهی فعالیتهای مغزی
death sentence حکم اعدام
death sentences حکم اعدام
to put to death کشتن
to put to death بقتل رسانیدن
to squeeze to death با فشار کشتن
to stone to death سنگسارکردن
sudden death وقت اضافی
sudden death ناگهان باخت
to threat any one with death کسیرا بمرگ
to threat any one with death تهدیدکردن
under sentence of death محکوم به مرگ
under sentence of death محکوم به اعدام
violent death مرگ غیر طبیعی
sudden death مرگ ناگهانی
what a death he died چه مردنی کرد
death duties مالیات بر ارث
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com