Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
death mask
قیافه مرده
death mask
ماسک صورت مرده
Other Matches
mask
پنهان کردن
mask
پوشیدن
mask
کلاه مخصوص شمشیربازی سر روباه شکار شده
mask
مانع دید شدن
mask
مانع پوشاندن
mask
روپوش
mask
پوشاندن
mask
پوشش
mask
محل ذخیره سازی در کامپیوتر که حاوی الگوی بیتها به صورت ماسک است
mask
الگو سامان
mask
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
mask
با
mask
پوشاندن فضای
mask
طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
mask
وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
mask
کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
mask
بیتی که برای انتخاب بیت مورد نظر از کلمه یا رشته به کار می رود
mask
الگوی ارقام دودویی برای انتخاب بیتهای مختلف از کلمه دودویی
mask
ماسک زدن پنهان کردن
under the mask of
به بهانه در لفافه
mask
پوشاندن پوشانه
mask
زمین پوشیده از دید و تیر
mask
نقاب
mask
روبند
mask
عیاشی
mask
ماسک
mask
شادمانی خوش گذرانی
mask
لفافه بهانه
shadow mask
صفحه مشبک
data mask
نقاب داده ها
to throw off the mask
پرده از روی کار برداشتن
towear a mask
نقاب زدن ماسک زدن
protective mask
ماسک ضد گاز
foliate mask
صورت مجسمه انسان
face mask
ماسک محافظ صورت
aperture mask
استفاده در صفحه تصویر رنگی برای جدا کردن اشعههای قرمز و سبز و آبی
aperture mask
صفحه مشبک
dust mask
خاک گیر
mask design
اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
mask register
ثبات نقابی
smoke mask
ماسک ضد دود
oxygen mask
ماسکاکسیژن
gas mask
ماسک ضد گاز
gas mask
ماسک گاز
gas mask canister
صافی گاز
half-mask respirator
سپراتورنیمهماسک
full face mask
ماسکتمانصورت
death
ممات
death wish
اروزی مرگ
death
فوت
death
وفات
to f. to death
ازسرمامردن
death
گرانی
d. of death
تصویری که دسته مردم راازپست وبلند نشان میدهد
death
موت وفات
it is death to
مجازات 0000مرگ است
death
مرگ
death
درگذشت
death
کمیابی
death row
بند محکومان به مرگ
brain death
مرگ مغزی
brain death
از کار افتادن مغز و کلیهی فعالیتهای مغزی
what a death he died
چه مردنی کرد
violent death
مرگ غیر طبیعی
to squeeze to death
با فشار کشتن
to stone to death
سنگسارکردن
to threat any one with death
تهدیدکردن
to threat any one with death
کسیرا بمرگ
under sentence of death
محکوم به مرگ
under pain of death
با کیفر اعدام
to put to death
بقتل رسانیدن
to put to death
کشتن
under sentence of death
محکوم به اعدام
stonning to death
رجم
the penalty of death
کیفر اعدام
they a his death to poison
مرگ اورا ازخوردن زهرمی دانند
threaten with death
تهدید به قتل کردن
till death
تا دم مرگ
tired to death
مانندمرده از خستگی
to bleed to death
ازبسیاری خون امدن مردن
put to death
کشتن
to cach one's death
دچار سرماخوردگی کشنده شدن
to crush to death
له کردن وکشتن
to crush to death
درزیرپا
to crush to death
کشتن
to d. a matural death
بمرگ طبیعی مردن
stonning to death
سنگسار کردن
to death penalty
اعدام مجازات
put to death
به قتل رساندن
I am freezing ( to death) .
از سرمایخ کردم
I was frozen to death .
از سرما سیاه شدم
To shame death.
خود رابمردن زدن
To be freezing to death .
از سرما خشک شدن
He drank himself to death.
آنقدر مشروب خورد تامرد
life-and-death
موقعیتحیاتی - موقعیتمرگوزندگی
death toll
سانحهجانیوحشتناک
death throes
تکانهایغیراختیاریوشدیددرزماندرد
Sentenced to death .
محکوم به مرگ
Death keeps no calendar.
<proverb>
مرگ تاریخ ندارد.
to starve to death
از گرسنگی مردن
death thread
تهدید به مرگ
death-lantern
[ستون های احاطه شده با فانوس در حیاط یا قبرستان کلیسا]
only death does not tell lies
تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
living death
مرگ تدریجی
after death the doctor
<proverb>
نوشدارو بعد از مرگ سهراب
I'm starving
[to death]
.
از گرسنگی دارم میمیرم.
[اصطلاح مجازی]
death knell
آنچهعمرشسرآمدهباشد
cot death
مرگناگهانیبچهحینخواب
kiss of death
دوستی خاله خرسه
death squads
جوخهی مرگ
death squads
جوخهی تیرباران
death squads
جوخهی اعدام
death squad
گروه کشتار
death squad
جوخهی مرگ
death squad
جوخهی تیرباران
death squad
جوخهی اعدام
death row
بند مرگ
death squads
گروه کشتار
death trap
بسیار خطرناک
death trap
ناایمن
death traps
بیمآفرین
death traps
پر مخاطره
death traps
پرسیج
death traps
ناایمن
death traps
بسیار خطرناک
death trap
بیمآفرین
death trap
پر مخاطره
death trap
پرسیج
death row
بخش اعدامیها
death gravity
حق کفن و دفن
death bed
دم واپسین
death bed
بستر مرگ
convicted to death
محکوم به اعدام
civil death
محرومیت از حقوق مدنی
certificate of death
تصدیق فوت
certificate of death
گواهی فوت
black death
طاعون یا وبا
at the moment of death
حین وفات
death bird
بوم
death bird
لاشخور
death ful
مردنی فانی
death ful
کشنده
death ful
مرگ نما
death feigning
مرده نمایی
death day
سال مرده
death damp
عرق مرگ
death blow
ضربت کشنده
death blow
ضربت مهلک
at the moment of death
حین فوت
at death's door
دم مرگ
as hush as death
خاموش چون مردگان
death duty
مالیات بر ارث
death sentences
حکم اعدام
death sentence
حکم اعدام
death warrants
حکم اعدام
death warrant
حکم اعدام
death penalty
مجازات اعدام
death penalty
کیفر اعدام
death certificates
گواهی فوت
death duties
مالیات بر ارث
death masks
ماسک صورت مرده
death masks
قیافه مرده
sudden-death
وقت اضافی
sudden-death
ناگهان باخت
sudden-death
مرگ ناگهانی
sudden death
وقت اضافی
sudden death
ناگهان باخت
sudden death
مرگ ناگهانی
death certificate
گواهی فوت
death gravity
حق تدفین
death watch
پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
intestate death
موت بدون وصیت
he was sentenced to death
شد
he was sentenced to death
محکوم بمرگ
he quaffed himself into death.
خوردتامرد
he quaffed himself into death.
انقدر
he drank himself to death
خورد که مرد
he drank himself to death
چندان
doom to death
محکوم بمرگ
it occasioned his death
باعث مرگ اوشد
it occasioned his death
مرگ اورافراهم ساخت
presumption of death
فرض موت
presumption of death
موت فرضی
supposed death
موت فرضی
presumed death
موت فرضی
persumptive death
موت فرضی
living death
زندگی شبیه مرگ
living death
زندگی مرگبار
death's head
جمجمه مرده
death point
نقطه مرگ
death rate
نرخ مرگ و میر
death rate
اهنگ مرگ و میر
death rate
نسبت مرگ و میر به زاد و ولد
death rattle
خروخرمردن
death phantasy
پندار مرگ
death sickness
مرض موت
death spiral
حرکت چرخاندن یار
death watch
پاسبان مرده
death is inevitable
مرگ حتمی یا چاره ناپذیراست
death instinct
غریزه مرگ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com