English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
death masks قیافه مرده
death masks ماسک صورت مرده
Other Matches
masks پنهان کردن
masks پوشیدن
masks کلاه مخصوص شمشیربازی سر روباه شکار شده
masks مانع پوشاندن
masks زمین پوشیده از دید و تیر
masks پوشاندن
masks محل ذخیره سازی در کامپیوتر که حاوی الگوی بیتها به صورت ماسک است
masks بیتی که برای انتخاب بیت مورد نظر از کلمه یا رشته به کار می رود
masks کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
masks پوشش
masks الگو سامان
masks یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
masks با
masks پوشاندن فضای
masks الگوی ارقام دودویی برای انتخاب بیتهای مختلف از کلمه دودویی
masks طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
masks وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
masks پوشاندن پوشانه
masks ماسک زدن پنهان کردن
masks نقاب
masks روبند
masks ماسک
masks لفافه بهانه
masks شادمانی خوش گذرانی
masks عیاشی
masks روپوش
masks مانع دید شدن
gas masks ماسک ضد گاز
gas masks ماسک گاز
to f. to death ازسرمامردن
d. of death تصویری که دسته مردم راازپست وبلند نشان میدهد
death درگذشت
it is death to مجازات 0000مرگ است
death wish اروزی مرگ
death فوت
death وفات
death کمیابی
death مرگ
death موت وفات
death گرانی
death ممات
to threat any one with death تهدیدکردن
to threat any one with death کسیرا بمرگ
to stone to death سنگسارکردن
to squeeze to death با فشار کشتن
to put to death بقتل رسانیدن
to put to death کشتن
under pain of death با کیفر اعدام
death squad جوخهی اعدام
death row بخش اعدامیها
death row بند محکومان به مرگ
brain death مرگ مغزی
brain death از کار افتادن مغز و کلیهی فعالیتهای مغزی
what a death he died چه مردنی کرد
death row بند مرگ
violent death مرگ غیر طبیعی
under sentence of death محکوم به اعدام
under sentence of death محکوم به مرگ
to death penalty اعدام مجازات
to d. a matural death بمرگ طبیعی مردن
presumed death موت فرضی
presumption of death موت فرضی
presumption of death فرض موت
put to death کشتن
put to death به قتل رساندن
stonning to death رجم
stonning to death سنگسار کردن
the penalty of death کیفر اعدام
they a his death to poison مرگ اورا ازخوردن زهرمی دانند
threaten with death تهدید به قتل کردن
till death تا دم مرگ
tired to death مانندمرده از خستگی
to bleed to death ازبسیاری خون امدن مردن
to cach one's death دچار سرماخوردگی کشنده شدن
to crush to death له کردن وکشتن
to crush to death درزیرپا
to crush to death کشتن
death squad جوخهی تیرباران
death squad جوخهی مرگ
life-and-death موقعیتحیاتی - موقعیتمرگوزندگی
He drank himself to death. آنقدر مشروب خورد تامرد
To be freezing to death . از سرما خشک شدن
To shame death. خود رابمردن زدن
I was frozen to death . از سرما سیاه شدم
I am freezing ( to death) . از سرمایخ کردم
Sentenced to death . محکوم به مرگ
Death keeps no calendar. <proverb> مرگ تاریخ ندارد.
to starve to death از گرسنگی مردن
I'm starving [to death] . از گرسنگی دارم میمیرم. [اصطلاح مجازی]
after death the doctor <proverb> نوشدارو بعد از مرگ سهراب
living death مرگ تدریجی
only death does not tell lies تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
death-lantern [ستون های احاطه شده با فانوس در حیاط یا قبرستان کلیسا]
death thread تهدید به مرگ
death toll سانحهجانیوحشتناک
death throes تکانهایغیراختیاریوشدیددرزماندرد
death knell آنچهعمرشسرآمدهباشد
death squad گروه کشتار
death squads جوخهی اعدام
death squads جوخهی تیرباران
death squads جوخهی مرگ
death squads گروه کشتار
death trap بسیار خطرناک
death trap ناایمن
death trap پرسیج
death trap پر مخاطره
death trap بیمآفرین
death traps بسیار خطرناک
death traps ناایمن
death traps پرسیج
death traps پر مخاطره
death traps بیمآفرین
kiss of death دوستی خاله خرسه
cot death مرگناگهانیبچهحینخواب
death certificate گواهی فوت
at the moment of death حین فوت
at the moment of death حین وفات
black death طاعون یا وبا
certificate of death گواهی فوت
certificate of death تصدیق فوت
civil death محرومیت از حقوق مدنی
convicted to death محکوم به اعدام
death bed بستر مرگ
death bed دم واپسین
death bird بوم
death bird لاشخور
death blow ضربت مهلک
death blow ضربت کشنده
death damp عرق مرگ
death day سال مرده
death feigning مرده نمایی
death ful مرگ نما
at death's door دم مرگ
as hush as death خاموش چون مردگان
death mask ماسک صورت مرده
death certificates گواهی فوت
death penalty کیفر اعدام
death penalty مجازات اعدام
death warrant حکم اعدام
death warrants حکم اعدام
death sentence حکم اعدام
death sentences حکم اعدام
death duty مالیات بر ارث
death duties مالیات بر ارث
sudden death مرگ ناگهانی
sudden death ناگهان باخت
sudden death وقت اضافی
sudden-death مرگ ناگهانی
sudden-death ناگهان باخت
sudden-death وقت اضافی
death mask قیافه مرده
death ful کشنده
death ful مردنی فانی
supposed death موت فرضی
death tax مالیات بر ارث
death watch پاسبان مرده
death watch پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
death's head جمجمه مرده
doom to death محکوم بمرگ
he drank himself to death چندان
he drank himself to death خورد که مرد
he quaffed himself into death. انقدر
he quaffed himself into death. خوردتامرد
he was sentenced to death محکوم بمرگ
he was sentenced to death شد
intestate death موت بدون وصیت
it occasioned his death باعث مرگ اوشد
it occasioned his death مرگ اورافراهم ساخت
living death زندگی مرگبار
living death زندگی شبیه مرگ
persumptive death موت فرضی
death spiral حرکت چرخاندن یار
death sickness مرض موت
death gravity حق تدفین
death instinct غریزه مرگ
death is inevitable مرگ حتمی یا چاره ناپذیراست
death passes on all مرگ برسر همه می اید
death gravity حق کفن و دفن
death phantasy پندار مرگ
death point نقطه مرگ
death rate نرخ مرگ و میر
death rate اهنگ مرگ و میر
death rattle خروخرمردن
death rate نسبت مرگ و میر به زاد و ولد
to die a natural death در اثر مرگ طبیعی مردن
to die a violent death مردن ناشی ازمرگ غیر طبیعی
carrying out [of a death sentence] اجرا [حکم اعدام]
presumption of the death decree حکم موت فرضی
presumption of death decree حکم موت فرضی
blow resulting in death ضربه منجر به موت
net death rate نرخ خالص مرگ و میر اهنگ خالص مرگ و میر
warrant of presumed death حکم موت فرضی
crude death rate نرخ خام مرگ و میر
He turned as pale as death . رنگش مثل گچ سفید شد
The untively death ( passing away ) … درگذشت نا بهنگام ...
She turned as pale as death . رنگش مثل ماست سفید شد ( پرید )
to ride one's horse to death اسب خود رابا سواری زیادازپا در اوردن
death-watch beetle موریانه
to die a miserable death مردن [تحقیر آمیز ]
child death rate نرخ مرگ و میر کودکان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com